•💚•
کلاهخودش افتاد تھِ دره!
زیرآتیش سنگین دشمن رفت و تا
ڪلاهخود رو برنداشت، برنگشت!
گفتم: اگھ شھید میشدۍ چـے؟!
گفت : این مالِ بیتالمال بود :)❗️
#حاجاحمدمتوسلیان
『 @Dokhtarane_parva 』
+ ولی اون قول داده بود بمونه ...🙂
_ ببین منو
میگه که :
و قل للذین وعدوا بالبقاء
ان البقاء الله وحده ...
به همه انهایی که قول ماندن دادند بگو
فقط خداست که ماندگار است ...:)!
#شب_خوش🌚
•💙•
#سیدناخامنهای
✊ «مقاومت اسلامی» رژیم صهیونیستی را به انفعال کشیده است
#آقامونه
『 @Dokhtarane_parva 』
•💛•
سوره یس بخوانید
وثوابش را به امام جواد[علیه السلام هدیه کنید حاجات شما را خواهد داد.
«آیت الله کشمیری»✨
『 @Dokhtarane_parva 』
•💛•
توالت عمومی پارک ملی سرنگتی (تانزانیا، شرق افریقا)
پ ن :
بفرمایید دستشویی👐😂
#خنده_حلال
『 @Dokhtarane_parva 』
. السَّلام عَلَی الشَّیـبِ الْخَضـیـبِ
. السَّلامُ عَلَی المُضامِ المُستَباح💙
#السَّلامعلیكَیابقیةاللّٰهفيأرضه .🖐
•🧡•
#امامرضا فرمودند:
نیز ولایتِ علی علیهالسلام در روز غدیر
بر آب ها عرضه شد.هر آبی که پذیرفت
شیرین و گوارا شد ، و هرکدام که انکارِ
ولایت کرد تلخ و شور شد.
[ المراقبات ]
『 @Dokhtarane_parva 』
. السَّلام عَلَی الشَّیـبِ الْخَضـیـبِ
. السَّلامُ عَلَی المُضامِ المُستَباح💙
#السَّلامعلیكَیابقیةاللّٰهفيأرضه .🖐
•💙•
#سیدناخامنهای
📌 زوال دموکراسیِ پولمحورِ غربی، شکلگیریِ بیداری اسلامی
#آقامونه
『 @Dokhtarane_parva 』
•❤️•
داشتنصیحتممیکرد:
توبههیچکسجزخودتنمیتونیتکیهکنی
اینخودتیکهخودتونجاتمیدی...
نگاشکردمگفتم:
ولیآخهمنحسیـن«ع»رودارم(:
『 @Dokhtarane_parva 』
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+باڪدومشون ازدواج میکنــۍ؟!🙄...
.
.
.
#حجاب
🆔@Clad_Girls
•❤️•
غصهایتلخترازدوریِدیدارِتونیست
خواروبیچارههرآن
دلکهگرفتارِتونیست:)
#یاصاحبالزمان«عج»♥️
#السَّلامعلیكَیابقیةاللّٰهفيأرضه✋
توجہ توجہ ‼️
چالش داࢪیممممم 😯
سلام رفقا ،مࢪسے ڪہ تا الان ڪناࢪمون بودید 🙏🏻💛
خب خبࢪ دارم براتون ، الان نزدیک عید ولایت ، عید غدیر هستیم 💚
بہ خاطࢪ همین عید مباࢪڪ ما گفتیم یڪ چالشی بزاࢪیم.
حالا این چالش چی هست ؟
1_شما یڪ عکس از ڪاری هایی ڪہ برای غدیࢪ انجام میدید ( مثلا کیک درست میکنید ، بادکنک باد مےڪنید یا هࢪ ڪاری که انجام میدید ...)
برامون بفرستید .
2_ یڪ عکس نوشتہ یا کلیپ دࢪ قالب استوری دࢪباره غدیر بࢪای ما بفرستید ( ترجیحا ڪار خودتون باشه ولے اگه نبود هم مشڪلۍ نیست ) برامون بفرستید .
و در آخࢪ هر کاࢪے ڪہ بیشتر سین بخوࢪه میشہ نفر برگزیده ( البتہ همہ ی شما برگزیده اید😌😅 )
لطفاً یک کدام از گزینه هارو انجام بدید ✨
جوایز🎁 :
نفر اول : ۵۰ هزار تومن 🛍
نفر دوم : شارژ موبایل
نفر سوم : شارژ موبایل
شرمنده اگہ کم هست دیگہ در حد وسعمون بود🤗
مهلت ارسال کاࢪاتون ↯
۲۳ تیر تا ۲۷ تیر
منتظر ڪاراے قشنگتون هستیم❤️
ارسال کاراتون ⇦
@tmhlld
یاعلے 💚✋
#عید_غدیر
•💚•
خیل کثیری از مومنین نگران محرماند؛
برای اربعین و محرممان چه کنیم؟
گفت به غدیرمان وابسته است...
اگر در غدیر خوب نوکری کنیم،
رزق محرم و اربعین را خواهیم گرفت!
غدیر در راه است؛
مبلغ غدیر باشیم...
کاری کنیم طنینِ . . .
اشهد ان علیا ولی الله
در عالم پخش شود🌿!
#عیدولایت
『 @Dokhtarane_parva 』
دخترانِ پرواツ
توجہ توجہ ‼️ چالش داࢪیممممم 😯 سلام رفقا ،مࢪسے ڪہ تا الان ڪناࢪمون بودید 🙏🏻💛 خب خبࢪ دارم براتون ، الا
دوستان یک سوءتفاهمی پیش اومده خواستم بگم خدمتتون که یا گزینه یک رو انجام بدید یا گزینه دو
هر دوتا با هم انجام ندید 😅💔
•❤️•
چشمانش پر بود از نگرانی و ترسلبانش می لرزید
گیسوانش آشفته بود و خودش آشفته تر
- سلام کوچولو .... مامانت کجاست ؟
نگاهش که گره خورد در نگاهم
بغضش ترکید
قطره های درشت اشکش , زلال و و بی پرواچکید روی گونه اش
- ماماااا..نم .. ما..مااا نم ....
صدایش می لرزید
- ا .. چرا گریه می کنی عزیزم , گم شدی ؟
گریه امانش نمی داد که چیزی بگوید
هق هق , گریه می کرد
آنطوری که من همیشه دلم می خواست گریه کنم
آنگونه که انگار سالهاست گریه نکرده بودبا بازوی کوچکش مدام چشم هایش را از خیسی اشک پاک می کرد
در چشم هایش چیزی بود که بغضم گرفت
- ببین , ببین منم مامانمو گم کردم , ولی گریه نمی کنم که , الان باهم میریم مامانامونو پیداشون می کنیم , خب ؟
این را که گفتم , دلم گرفت , دلم عجیب گرفت
آدم یاد گم کرده های خودش که می افتد , عجیب دلش می گیرد
یاد دانه دانه گم کرده های خودم افتادم
پدر بزرگ , مادربزرگ, پدر , مادر , برادر , خواهر , عمو ,
کودکی هایم , همکلاسی های تمام سال های پشت میز نشستنم , غرورم , امیدم , عشقم , زندگی ام
- من اونقدر گم کرده داااارم , اونقدر زیاااد , ولی گریه نمی کنم که , ببین چشمامو ...
دروغ می گفتم , دلم اندازه تمام وقت هایی که دلم می خواست گریه کنم , گریه می خواست
حسودی می کردم به دخترک
- تو هم ... تو هم .. مام .. مام .. مامانتو .. گم کردی ؟
آرام تر شد
قطره های اشکش کوچکتر شد
احساس مشترک , نزدیک ترمان کرد
دست کوچکش را آرام گرفتم توی دستانم
گرمای دستش , سردی دستانم را نوازش کرد
احساس مشترک , یک حس خوب که بین من و او یک پل زده بود , تلخی گم کرده هامان را برای لحظه ای از ذهنمان زدود
- آره گلم , آره قشنگم , منم هم مامانمو , هم یک عالمه چیز و کس دیگه رو با هم گم کردم , ولی گریه نمی کنم که ...هق هق اش ایستاد , سرش را تکان داد ,با دستم , اشک های روی گونه اش را آهسته پاک کردم
پوست صورتش آنقدر لطیف و نازک بود که یک لحظه از ترس اینکه مبادا صورتش بخراشد , دستم را کشیدم کنار
- گریه نکن دیگه , خب ؟
- خب ...
زیبا بود ,
چشمانش درشت و سیاه
با لبانی عنابی و قلوه ایلطیف بود , لطیف و نو , مثل تولد , مثل گلبرگ های گل ارکیده
گیسوان آشفته و مشکی اش , بلند و مجعد ,
- اسمت چیه دخترکم ؟
- سارا
- به به , چه اسم قشنگی , چه دختر نازیاو بغضش را شکسته بود و گریه اش را کرده بود
او, دستی را یافته بود برای نوازش گونه اش , و پناهی را جسته بود برای آسودنش
امیدی را پیدا کرده بود برای یافتن گم کرده اش ,
و من , نه بغضم را شکسته بودم ,
که اگر می شکستم , کار هردو تامان خراب میشد
و نه دستی یافته بودم و نه امیدی و نه پناهی ...باید تحمل می کردم ,
حداقل تا لحظه ای که مادر این دختر پیدا می شد
و بعد باز می خزیدم در پس کوچه ای تنگ و اشک های خودم را با پک های دود , می فرستادم به آسمان
باید صبر می کردم
- خب , کجا مامانتو گم کردی ؟
با ته مانده های هق هقش گفت :
- هم .. هم .. همینجا ..
نگاه کردم به دور و بر
به آدم ها
به شلوغی و دود و صداهای درهم و سیاهی های گذران و بی تفاوت
همه چیز ترسناک بود از این پایین
آدم ها , انگار نه انگار , می رفتند و می آمدند و می خندیدند و تف بر زمین می انداختند و به هم تنه می زدند
بلند شدم و ایستادم
حالا , خودم هم شده بودم درست , عین آدم ها
دخترک دستم را محکم در دستش گرفته بود و من , محکم تر از او , دست او را
- نمی دونی مامانت از کدوم طرف تر رفت ؟
دوباره بغض گرفتش انگار , سرش را تکان داد که : نه
من هم نمی دانستم
حالا همه چیزمان عین هم شده بود
نه من می دانستم گم کرده هایم کدام سرزمین رفته اند و نه سارا
هر دو مان انگار , همین الان , از کره ای دیگر آمده بودیم روی این سیاره گرد و شلوغ
- ببین سارا , ما هردوتامون فرشته ایم , من فرشته گنده سبیلو , توهم فرشته کوچولوی خوشگل
برای اولین بار از لحظه ای آشناییمان , لبخند زد
یک لبخند کوچک و زیر پوستی ,
و چقدر معصومانه و صادقانه و ساده
قدم زدیم باهم
قدم زدن مشترک , همیشه برایم دوست داشتنیست
آنهم با یک نفر که حس مشترک داری با او , که دیگر محشر است
حتی اگر حس مشترک , گم کردن عزیز ترین چیزها باشد ,هدفمان یکی بود ,
من , پیدا کردن گم کرده های او و او هم پیدا کردن گم کرده های خودش ,
- آدرس خونه تونو نداری ؟
لبش را ورچید , ابروهایش را بالا انداخت
- یه نشونه ای یه چیزی ... هیچی یادت نیست ؟
- چرا , جای خونه مون یه گربه سیاهه که من ازش می ترسم , با یه آقاهه که .. ام .. ام ... آدامس و شوکولات میفروشه
خنده ام گرفت بلند خندیدم
و بعد خنده ام را کش دادم
آدم یک احساس خوب و شاد که بهش دست میدهد , باید هی کشش بدهد , هی عمیقش کندسارا با تعجب نگاهم می کرد
- بلدی خونه مونو ؟
دستی کشیدم به سرش
- راستش نه , ولی خونه ما هم همین چیزا رو داره هم گربه سیاه هم آقاهه آدامس و شوکولات فروش
لبخند زد
ادامه دارد
#یڪداستاݩشڪلاتے
『 @Dokhtarane_parva 』