•❤️•
غصهایتلخترازدوریِدیدارِتونیست
خواروبیچارههرآن
دلکهگرفتارِتونیست:)
#یاصاحبالزمان«عج»♥️
#السَّلامعلیكَیابقیةاللّٰهفيأرضه✋
توجہ توجہ ‼️
چالش داࢪیممممم 😯
سلام رفقا ،مࢪسے ڪہ تا الان ڪناࢪمون بودید 🙏🏻💛
خب خبࢪ دارم براتون ، الان نزدیک عید ولایت ، عید غدیر هستیم 💚
بہ خاطࢪ همین عید مباࢪڪ ما گفتیم یڪ چالشی بزاࢪیم.
حالا این چالش چی هست ؟
1_شما یڪ عکس از ڪاری هایی ڪہ برای غدیࢪ انجام میدید ( مثلا کیک درست میکنید ، بادکنک باد مےڪنید یا هࢪ ڪاری که انجام میدید ...)
برامون بفرستید .
2_ یڪ عکس نوشتہ یا کلیپ دࢪ قالب استوری دࢪباره غدیر بࢪای ما بفرستید ( ترجیحا ڪار خودتون باشه ولے اگه نبود هم مشڪلۍ نیست ) برامون بفرستید .
و در آخࢪ هر کاࢪے ڪہ بیشتر سین بخوࢪه میشہ نفر برگزیده ( البتہ همہ ی شما برگزیده اید😌😅 )
لطفاً یک کدام از گزینه هارو انجام بدید ✨
جوایز🎁 :
نفر اول : ۵۰ هزار تومن 🛍
نفر دوم : شارژ موبایل
نفر سوم : شارژ موبایل
شرمنده اگہ کم هست دیگہ در حد وسعمون بود🤗
مهلت ارسال کاࢪاتون ↯
۲۳ تیر تا ۲۷ تیر
منتظر ڪاراے قشنگتون هستیم❤️
ارسال کاراتون ⇦
@tmhlld
یاعلے 💚✋
#عید_غدیر
•💚•
خیل کثیری از مومنین نگران محرماند؛
برای اربعین و محرممان چه کنیم؟
گفت به غدیرمان وابسته است...
اگر در غدیر خوب نوکری کنیم،
رزق محرم و اربعین را خواهیم گرفت!
غدیر در راه است؛
مبلغ غدیر باشیم...
کاری کنیم طنینِ . . .
اشهد ان علیا ولی الله
در عالم پخش شود🌿!
#عیدولایت
『 @Dokhtarane_parva 』
دخترانِ پرواツ
توجہ توجہ ‼️ چالش داࢪیممممم 😯 سلام رفقا ،مࢪسے ڪہ تا الان ڪناࢪمون بودید 🙏🏻💛 خب خبࢪ دارم براتون ، الا
دوستان یک سوءتفاهمی پیش اومده خواستم بگم خدمتتون که یا گزینه یک رو انجام بدید یا گزینه دو
هر دوتا با هم انجام ندید 😅💔
•❤️•
چشمانش پر بود از نگرانی و ترسلبانش می لرزید
گیسوانش آشفته بود و خودش آشفته تر
- سلام کوچولو .... مامانت کجاست ؟
نگاهش که گره خورد در نگاهم
بغضش ترکید
قطره های درشت اشکش , زلال و و بی پرواچکید روی گونه اش
- ماماااا..نم .. ما..مااا نم ....
صدایش می لرزید
- ا .. چرا گریه می کنی عزیزم , گم شدی ؟
گریه امانش نمی داد که چیزی بگوید
هق هق , گریه می کرد
آنطوری که من همیشه دلم می خواست گریه کنم
آنگونه که انگار سالهاست گریه نکرده بودبا بازوی کوچکش مدام چشم هایش را از خیسی اشک پاک می کرد
در چشم هایش چیزی بود که بغضم گرفت
- ببین , ببین منم مامانمو گم کردم , ولی گریه نمی کنم که , الان باهم میریم مامانامونو پیداشون می کنیم , خب ؟
این را که گفتم , دلم گرفت , دلم عجیب گرفت
آدم یاد گم کرده های خودش که می افتد , عجیب دلش می گیرد
یاد دانه دانه گم کرده های خودم افتادم
پدر بزرگ , مادربزرگ, پدر , مادر , برادر , خواهر , عمو ,
کودکی هایم , همکلاسی های تمام سال های پشت میز نشستنم , غرورم , امیدم , عشقم , زندگی ام
- من اونقدر گم کرده داااارم , اونقدر زیاااد , ولی گریه نمی کنم که , ببین چشمامو ...
دروغ می گفتم , دلم اندازه تمام وقت هایی که دلم می خواست گریه کنم , گریه می خواست
حسودی می کردم به دخترک
- تو هم ... تو هم .. مام .. مام .. مامانتو .. گم کردی ؟
آرام تر شد
قطره های اشکش کوچکتر شد
احساس مشترک , نزدیک ترمان کرد
دست کوچکش را آرام گرفتم توی دستانم
گرمای دستش , سردی دستانم را نوازش کرد
احساس مشترک , یک حس خوب که بین من و او یک پل زده بود , تلخی گم کرده هامان را برای لحظه ای از ذهنمان زدود
- آره گلم , آره قشنگم , منم هم مامانمو , هم یک عالمه چیز و کس دیگه رو با هم گم کردم , ولی گریه نمی کنم که ...هق هق اش ایستاد , سرش را تکان داد ,با دستم , اشک های روی گونه اش را آهسته پاک کردم
پوست صورتش آنقدر لطیف و نازک بود که یک لحظه از ترس اینکه مبادا صورتش بخراشد , دستم را کشیدم کنار
- گریه نکن دیگه , خب ؟
- خب ...
زیبا بود ,
چشمانش درشت و سیاه
با لبانی عنابی و قلوه ایلطیف بود , لطیف و نو , مثل تولد , مثل گلبرگ های گل ارکیده
گیسوان آشفته و مشکی اش , بلند و مجعد ,
- اسمت چیه دخترکم ؟
- سارا
- به به , چه اسم قشنگی , چه دختر نازیاو بغضش را شکسته بود و گریه اش را کرده بود
او, دستی را یافته بود برای نوازش گونه اش , و پناهی را جسته بود برای آسودنش
امیدی را پیدا کرده بود برای یافتن گم کرده اش ,
و من , نه بغضم را شکسته بودم ,
که اگر می شکستم , کار هردو تامان خراب میشد
و نه دستی یافته بودم و نه امیدی و نه پناهی ...باید تحمل می کردم ,
حداقل تا لحظه ای که مادر این دختر پیدا می شد
و بعد باز می خزیدم در پس کوچه ای تنگ و اشک های خودم را با پک های دود , می فرستادم به آسمان
باید صبر می کردم
- خب , کجا مامانتو گم کردی ؟
با ته مانده های هق هقش گفت :
- هم .. هم .. همینجا ..
نگاه کردم به دور و بر
به آدم ها
به شلوغی و دود و صداهای درهم و سیاهی های گذران و بی تفاوت
همه چیز ترسناک بود از این پایین
آدم ها , انگار نه انگار , می رفتند و می آمدند و می خندیدند و تف بر زمین می انداختند و به هم تنه می زدند
بلند شدم و ایستادم
حالا , خودم هم شده بودم درست , عین آدم ها
دخترک دستم را محکم در دستش گرفته بود و من , محکم تر از او , دست او را
- نمی دونی مامانت از کدوم طرف تر رفت ؟
دوباره بغض گرفتش انگار , سرش را تکان داد که : نه
من هم نمی دانستم
حالا همه چیزمان عین هم شده بود
نه من می دانستم گم کرده هایم کدام سرزمین رفته اند و نه سارا
هر دو مان انگار , همین الان , از کره ای دیگر آمده بودیم روی این سیاره گرد و شلوغ
- ببین سارا , ما هردوتامون فرشته ایم , من فرشته گنده سبیلو , توهم فرشته کوچولوی خوشگل
برای اولین بار از لحظه ای آشناییمان , لبخند زد
یک لبخند کوچک و زیر پوستی ,
و چقدر معصومانه و صادقانه و ساده
قدم زدیم باهم
قدم زدن مشترک , همیشه برایم دوست داشتنیست
آنهم با یک نفر که حس مشترک داری با او , که دیگر محشر است
حتی اگر حس مشترک , گم کردن عزیز ترین چیزها باشد ,هدفمان یکی بود ,
من , پیدا کردن گم کرده های او و او هم پیدا کردن گم کرده های خودش ,
- آدرس خونه تونو نداری ؟
لبش را ورچید , ابروهایش را بالا انداخت
- یه نشونه ای یه چیزی ... هیچی یادت نیست ؟
- چرا , جای خونه مون یه گربه سیاهه که من ازش می ترسم , با یه آقاهه که .. ام .. ام ... آدامس و شوکولات میفروشه
خنده ام گرفت بلند خندیدم
و بعد خنده ام را کش دادم
آدم یک احساس خوب و شاد که بهش دست میدهد , باید هی کشش بدهد , هی عمیقش کندسارا با تعجب نگاهم می کرد
- بلدی خونه مونو ؟
دستی کشیدم به سرش
- راستش نه , ولی خونه ما هم همین چیزا رو داره هم گربه سیاه هم آقاهه آدامس و شوکولات فروش
لبخند زد
ادامه دارد
#یڪداستاݩشڪلاتے
『 @Dokhtarane_parva 』
•💛•
#سیدناخامنهای
* شهید جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضای الهی را گرفته است که بالاترین دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم. شهادت، مرگ انسانهای زیرک و هوشیار است که نمی گذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود.
#آقامونه
『 @Dokhtarane_parva 』
•🧡•
- دیگِهسِفـٰارِشنَکنمها!
+ازبَرشُدممامـٰانجـٰان!
- بازبگودِلمآرومشِـه..!
+ سَعۍکنمتیرنَخورم
- دیگِه؟!
+اگهخوردمشَھیدنَشم
- دیگِه؟
+اگهشُدم،پلاکَمروگـُمنکنم
- خُب؟
+اگهگُمکَردم،زیرآفتـٰابنَمونم((:💔...
#شهیدانه
『 @Dokhtarane_parva 』
بيا واژه ها را عوض كنيم
"شبت بخير"
ديگر حلاوتِ قبل را ندارد
بيا آرزوى ديگرى كنيم براى هم
مثلاً بگوييم
"شبت بى فكر"...
-علی قاضی نظام
#شب_خوش🌚🌙
•💙•
#سیدناخامنهای
هدایت و کمک الهی به این برادرتان را هم در ادعیهی زاکیهی خود بگنجانید. ۱۴۰۱/۴/۱۴
#آقامونه
『 @Dokhtarane_parva 』
دخترانِ پرواツ
•❤️• چشمانش پر بود از نگرانی و ترسلبانش می لرزید گیسوانش آشفته بود و خودش آشفته تر - سلام کوچولو ...
•❤️•
#یڪداستاݩشڪلاتے
بیشتر خودش را بمن چسبانید
یک لحظه احساس و گرمی توی دلم شکفت
کاش این دخترک , سارا , دختر من بود ...
کاش میشد من با دخترم قدم بزنیم توی شهر , فارغ از دغدغه ها و شلوغی ها , همه آدم بزرگ ها را مسخره کنیم و قهقهه بزنیم
کاش میشد من و ..
دستم را کشید
- جونم ؟
نگاهش به ویترین یک مغازه مانده بود
- ازون شوکولاتا خیلی دوست دارم
خندیدم
- ای شیطون , ... ازینا ؟
- اوهوم ...
- منم از اینا دوست دارم , الان واسه هردومون می خرم , خب ؟
خندید ,
- خب , ازون قرمزاشا ...
- چشم
...
هردو , فارغ از حس مشترک تلخمان , شکلات قرمز شیرینمان را می مکیدیم و می رفتیم به یک مقصد نامعلوم
سارا شیرین زبانی می کرد
انگار یخ های بی اعتمادی و فاصله را همین شکلات , آب کرده بود
- تازه بابام یک ماشین گنده خوشگل داره , همش مارو میبره شمال , دریا , بازی می کنیم ...
گوش می دادم به صدایش , و جان هم
لذتی که می چشیدم , وصف ناشدنی بود
سارا هم مثل یک شوکولات شیرین , روحم را تازه کرده بود
ساده , صادق , پر از شادی و شور و هیجان , تازه , شیرین و دوست داشتنی
- خب .. خب ... که اینطور , پس یه عالمه بازی هم بلدی ؟
- آآآآآره تازشم , عروسک بازی , قایم موشک , بعدشم امم گرگم به هوا ..
ما دوست شده بودیم
به همین سادگی
سارا یادش رفته بود , گم کرده ای دارد
و من هم یادم رفته بود , گم کرده هایم
چقدر شیرین است وقتی آدم کسی را پیدا می کند که با او , دردهایش ناچیز می شود و غم هایش فراموش
نفس عمیق می کشیدم و لبخند عمیق تر می زدم و گاهی بیخودی بلند می خندیدم و سارا هم , بلند , و مثل من بی دلیل , می خندید
خوش بودیم با هم
قد هردومان انگار یکی شده بود
او کمی بلند تر
و من کمی کوتاهتر
و سایه هامان هم , همقد هم , پشت سرمان , قدم میزدند و می خندیدند
- ااا. ...مااامااانم ....... مامان .. مامان جووووووووون
دستم را رها کرد
مثل نسیم
مثل باد
دوید
تا آمدم بفهمم چی شد , سارا را دیدم در آغوش مادرش
سفت در آغوش هم , هر دو گریان و شاد , هردو انگار همه دنیا در آغوششان است
مادر , صورتش سرخ و خیس , و سارا , اشک آلود و خندان با نیم نگاهی به من
قدرت تکان خوردن نداشتم انگار
حس بد و و خوبی در درونم جوشیدن گرفته بود
او گم کرده اش را یافته بود
و شکلات درون دهان من انگار مزه قهوه تلخ , گرفته بود
نمی دانم چرا , ولی اندازه او از پیدا کردن گم کرده اش خوشحال نبودم
- ایناهاش , این آقاهه منو پیدا کرد , تازه برام شکولات و آدامس خرید , اینم مامانشو گم کرده ها ... مگه نه ؟
صورت مادر سارا , روبروی من بود
خیس از اشک و نگرانی ,
- آقا یک دنیا ممنونم ازتون , به خدا داشتم دیونه میشدم , فقط یه لحظه دستمو ول کرد , همش تقصیر خودمه , آقا من مدیون شمام
- خانوم این چه حرفیه , سارا خیلی باهوشه , خودش به این طرف اومد , قدر دخترتونو بدونین , یه فرشته اس
سارا خندید
- تو هم فرشته ای , یه فرشته سبیلو , خودت گفتی ...
هر سه خندیدیم
خنده من تلخ
خنده سارا شیرین
- به هر حال ممنونم ازتون آقا , محبتتون رو هیچوقت فراموش می کنم , سارا , تشکر کردی ازعمو ؟
سارا آمد جلو ,
- می خوام بوست کنم
خم شدم
لبان عنابی غنچه اش , آرام نشست روی گونه زبرم
دلم نمی خواست بوسه اش تمام شود
سرم همینطور خم بود که صدایش آمد
- تموم شد دیگه
و باز هر دو خندیدیم
نگاهش کردم , توی چشمش پر بود از اعتماد و دوست داشتن
- نمی خوای من باهات بیام تا تو هم مامانتو پیدا کنی ؟
لبخند زدم ,
- نه عزیزم , خودم تنهایی پیداش می کنم , همین دور وبراست
- پیداش کنیا
- خب
....
سارا دست مادرش را گرفت
- خدافظ
- آقا بازم ممنونم ازتون , خدانگهدار
- خواهش می کنم , خیلی مواظب سارا باشید
- چشم
همینطور قدم به قدم دور شدند
سارا برایم دست تکان داد
سرش را برگردانده بود و لبخند می زد
داد زد
- خدافظ عمو سبیلوی بی سبیل
انگار در راه رفتن مادرش بهش گفته بود این آقاهه سبیل نداشت که
خندیدم
『 @Dokhtarane_parva 』
•💛•
_دوتا نه! یکی که اینجوری برامون بُدوعه چیه؟ همونم نداریم😐/:
+والا به خدا 😐😂:|
#خنده_حلال
『 @Dokhtarane_parva 』
•💙•
دل را بہ هـواے دلبرے خوش ڪردیم
سر را بہ هـواے سرورے خوش ڪردیم
پا را بہ رڪاب صفدرے خوش ڪردیم
جان را بہ فداے رهـبرے خوش کردیم
#آقامونه😌
#مقام_معظم_دلبری❤️🤭
『 @Dokhtarane_parva 』
•🧡•
جمعه هایت دلگیرست!:)
میخواهد فریاد زند نبود تو را..
و چه رویاییست جمعهاے ڪہ
بودنِ تو را فریاد زند! =))
#جمعههایدلتنگی
『 @Dokhtarane_parva 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•💙•
#سیدناخامنهای
روز #عید_غدیر، ولایت اسلامی یعنی رشحهای و پرتوی از ولایت خدا در میان مردم تجسّم پیدا کرد و لذا بود که دین کامل شد؛ بدون تعیین و #تبیین این مسئله، دین واقعاً ناقص میماند و لذا بود که نعمت اسلام بر مردم تمام شد. ۱۳۶۹/۰۴/۲۰
#آقامونه
『 @Dokhtarane_parva 』
•💚•
#سیدناخامنهای
* هر چه داریم، به برکت جانفشانیها و فداکاری هاست، به برکت روحیه شهادت طلبانه است.
#آقامونه
『 @Dokhtarane_parva 』