eitaa logo
دخترانِ‌ پرواツ
907 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
24 فایل
🌱بښمِـ اللّهـ... ☺دختران پروا مِصداق دُختر خانوماییه که: • ⌠پـــیـــرو آقــاݩ⌡• پَروا ←پِیرواݩِ آقـا ✅فَقط در ایتاییم وشُعبہ دیگه اے نداریم💚 کپی از پست ها ؟ حلالتون😍😁 😁خادممون↶ ≫⋙ @Fezeh114 👀کانال دوممون ↶ ≫⋙ @Toktam_gallery_13
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی ممنون رفیق💓🙋🏻‍♀️ایشاالله برامون بمونید💓❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shahed_sticker۵۸۶.attheme
241K
• #وفات_حضرت_معصومه (ع) • #تم_مذهبی 📲 • #تم #اللٰهُمَ‌عَجِّلْ‌لِوَلیِکَ‌الفَرَجْ‌بِه‌حَقِ‌زینَب ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
رفیق نبودنت مساوی کسری با مخرج صفر است ❤️ مرسی که هستید .💋 رفیق یعنی یه چیزایی بگین که فقط خودتون میفهمین و با اون حرفا از خنده قش میکنید اما وقتی بقیه میشنون نمیفهمن . سلامتی همه رفقا ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
••• °[ بسیجی تنهـا تا آن روز پیروز است کـه در یك دستش «قرآن» و در دست دیگرش «سلاح» باشد.]° #اللٰهُمَ‌عَجِّلْ‌لِوَلیِکَ‌الفَرَجْ‌بِه‌حَقِ‌زینَب ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
شهیدانه♥️ روی هر کدوم که به دلت افتاد بزن :) رفیق.شهید 🥀 https://digipostal.ir/cha8pta ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/ch1nnpl ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/c4y1spv ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/clbztm8 ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/c70bvf1 ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/c2b4gao ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/cfd86bh ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/ckg811x ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/c2bxfbn ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/cu07586 ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/cubrqqz ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/c8xnn80 ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/cfyhzuo ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/cwww62q ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/cghtudd ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/c8m9jy8 ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/cap7zpp ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/c4pfcoo ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ https://digipostal.ir/c3h4fkn حالا برای شادی روح اون شهید 3 تا صلوات بهش هدیه کن . ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت(۱۱). « انتظار عشق» بلند شدم و رفتم تو اتاقم لباسمو پوشیدمو کیفمو برداشتم ،چادرمم سرم کردم رفتم پایین بابا: هانیه جان بهتر نیست یه کم بیشتر استراحت کنی؟ - نه بابا جون ،خیلی بهترم ،الانم خیلی از درسام عقب افتادم بابا: باشه پس مواظب خودت باش - چشم مامان: بیا مادر این لقمه رو همرات داشته باش - دستتون درد نکنه رفتم سر کوچه تاکسی گرفتم رفتم سمت دانشگاه وارد محوطه دانشگاه شدم ،یه دفعه یه دستی نشست روی شونم از ترس جیغ کشیدم رومو برگردوندم فاطمه بود - دختره دیونه نمیگی سکته کنم 🤨 فاطمه : سلااام. وااا مگه عزرائیلم که اینجوری پس افتادی 😅 - دیگه اینکارو نکنیااا دوست ندارم فاطمه : اووو باشه ،اینجا چیکار میکنی مگه مریض نیستی؟ - خوبم خدا روشکر ،از درسا عقب افتادم میترسم حذف شم کلاسارو فاطمه: نترس بابا، این زبونی که تو داری ،مخ استادا رو میزنی 😉 - ععع داشتیییم 😒مثل اینکه آقا رضا زنگ زده که جنابعالی شنگولین😉 فاطمه: اره 😍 - پس بگو ، خوب بود حالش؟، داعشیا رو نیست و نابود کرد؟😜 فاطمه: زیاد حرف نزدیم ،فقط گفت حالش خوبه - خا همینم از سرت زیاده 😂 فاطمه: داشتیییم - این به اون در😜 فاطمه: بریم کلاسامون شروع میشه بعد کلاست بمون میرسونمت - عششقییی تو ،🤩باشه ،فعلن ( من دانشجوی رشته گرافیکم ،کلاسم با فاطمه یکی نیست ولی روزای کلاسمونو مثل هم برداشتین که با هم باشیم بیشتر،با اینکه چند ماه از چادری شدنم میگذره ولی بچه های کلاس یه جور دیگه ای نگام میکنن 🤦‍♀ منم زیاد باهاشون حرف نمیزنم ) کلاس که تمام شد رفتم داخل کافه منتظر فاطمه شدم تا بیاد فاطمه هم نیم ساعت بعد اومد داخل کافه - خسته نباشی بانو فاطمه: درمونده نباشی گلم بریم؟ - چیزی نمیخوری؟ فاطمه: نه گرسنه ام نیست رفتیم سمت پارکینگ سوار ماشین شدیم و از دانشگاه رفتین بیرون یه دفعه یه ماشین شاسی بلند اومد جلومون فاطمه: آقا این چه کاریه ؟ 😡 یه دفعه دیدم از داخل ماشین اردلان پیاده شد یه تک کت مشکی با بلوز سفید و شلوار مشکی فاطمه: این اینجا چیکار میکنه؟ - نمیدونم اردلان اومد سمتم،شیشه رو پایین آوردم اردلان: سلام - سلام ،اینجا چیکار میکنی ؟ اردلان: میخواستم باهات حرف بزنم - چه حرفی؟ من حرفامو زدم قبلن ( اردلال در ماشینو باز کرد) : تو حرفاتو زدی من حرفام مونده هنوز بیا بریم ،خودم میرسونمت خونه یه نگاهی به فاطمه کردم ،از چشمام ترسمو میدید فاطمه: برو هانیه جان ،مواظب خودت باش از ماشین پیاده شدم و سوار ماشین اردلان شدم توی راه چیزی نگفتیم ،رسیدیم به یه رستوران وارد رستوران شدیم ،خیلی شیک بود رفتیم یه جایی نشستیم اردلان : خوب چی میخوری؟ - من نیومدم واسه خوردن ،قرار بود حرفاتو بزنی! اردلان: با شکم خالی که نمیتونم حرف بزنم - هرچی دوست داشتی سفارش بده اردلان رفت غذا سفارش بده ،منم به ساعتم نگاه کردم وقت اذان بود میخواستم نماز بخونم رفتم از یکی از خدمتکارا پرسیدم: ببخشید نماز خونه اتون کجاست خدمتکار : انتهای رستوان سمت چپ - خیلی ممنون اردلان: هانیه اونجا چیکار میکنی بیا - من میرم نمازمو میخونم برمیگردم اردلان: حالا نمیشه بعدن بخونی -نه نمیشه ،زود بر میگردم ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva