🌹شهید آوینی:
"بالی نمی خواهم...
این پوتین های کهنه هم می تواند
مرا به آسمان ها ببرد!"
من هم بالی نمی خواهم!
بی شک با "چادرم" هم می توانم
مسافر آسمان باشم...
🌹🌹🌹🌹
"چادر" من بال پرواز من است!🕊
#چادرانه
#حره
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
:( ๓•••:
#ثواب_یهویی🙃
#تعجیل_درفرج_امام_زمان(عج)
متولد چہ ماهے هستے؟؟!
🌿فروردین:۵صلوات
🌱اردیبهشت:۸صلوات
☘خرداد:۱۰صلوات
🍀تیر:۶صلوات
🍃مرداد:۱۲صلوات
🌲شهریور:۹صلوات
🌳مهر:۲صلوات
🌴آبان:۴صلوات
🌵آذر:۱۸صلوات
🎄دی:۲۵صلوات
🐢بهمن:۱۶صلوات
🎋اسفند:۷صلوات
انجام بده😍☺️✋🏼
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
📝| #حدیث_طوری
#امام_سجاد (ع):
دعا ی مومن یکی از سه فایده را دارد:
✔یا برای او ذخیره میگردد،
✔یا در دنیا برآورده میشود،
✔یا بلا را دفع میکند....
{•📚•}تحف العقول،ص ۲۸۰
#ابووصال
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 بهترین استغفار،
عذرخواهی از بدحالیه!
#استادپناهیان ✨
#استوری
#ابووصال
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
#دلـانـہ 💙🌈
دسٺتراهمیشـہبهسوے اهݪبیت بگـیر
حتۍاگراحساسبےنیازیداشٺی،حتیاگرمشکݪے نداشتےهمیشهوصݪباش؛
مخصوصابهمادرٺحضرتزهرا(س)،
فرزندڪہنبایدبیخیاݪمادرشباشه!🙃💫
#شهید_ابراهیم_هادی🌱
#ابووصال
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
دخترانِ پرواツ
قسمت(۵۱). « انتظار عشق» مرتضی: هانیه جان یه ساعت دیگه بیا همینجا منتظرت هستم - باشه مرتضی: هانیه
قسمت (۵۲) « انتظار عشق«
رسیدیم به قتلگاه
انگار همه چیز دوباره در حال تکرار شدن بود
نشستم روی زمین
انگار صدای زنی به گوشم میرسید
که صدا میزد ،حسین😭
دلم برای غربت زینب سوخت 😭
دلم برای بی کسی زینب سوخت 😭
خانم جان ،من راضی ام ،شوهرمو ،عشقمو، زندگیمو به تو مسپارم
تو بدون رقیه ات برگشتی کربلا
قول بده که شوهرم هر اتفاقی براش افتاد ،فقط برگرده، فقط برگرده😭😭
صدای گریه هام بلند شد و از هوش رفتم
چشمامو باز کردم
دیدم سرم به دستم زده ،مرتضی کنارم نشسته
مرتضی: خوبی هانیه جان؟
- اره خوبم
مرتضی: دکتر گفته فشارت افتاده بود ،گفته بودم بریم یه چیزی بخوری
- ببخشید
بعد تمام شدن سرم برگشتیم هتل
هوا تاریک شده بود
نمازمونو داخل اتاق خوندیم
بعد رفتیم یه کم غذا خوردیم باز برگشتیم توی اتاق
فردا تا غروب مرتضی اجازه نداد برم حرم
شب با اصرار زیاد آماده شدیم و رفتیم حرم
بین الحرمین نشستیم و زیارت عاشورا خوندیم
مرتضی: هانیه جان
- جانم
مرتضی : یه چیزی ازت بخوام نه نمیگی؟
- من به مهم ترین تصمیم زندگیم نه نگفتم ،پس این چیزی نیست ،بگو عزیزم
( از داخل جیبش کاغذ و مداد طراحی درآورد )
مرتضی: چهره مو بکش😊
لبخندی زدمو کاغذ و مداد و گرفتم
تمام تنم میلزید
شروع کردم به طراحی کردن
اشک از چشمام جاری میشد
چقدر چشمای قشنگی داری ، چرا هیچ وقت به چشمات دقت نکردم 😢
چه طور از چشم ها دل بکنم ،چه طور از این لبخند دل بکنم
بعد یه ساعت طراحیم تمام شد
چقدر زود تمام شد ،دیدن چهره زیبایت
- تمام شد 😊
مرتضی : بزار ببینم ، ( نگاهی به چشمانم کرد ) خیلی قشنگ شد خانومم🥰
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva