.
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
❣#قرار_شبانہ❣
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِ مُحَمَد وآلِهِ الطاهِرین🕊
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
『بسماللھِ الذیخَلقَالحُسَیۡن؏🌿』
💕اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
یهسلاممبدیمبهآقامونصاحبالزمان!
💕السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
💕یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن
💕و یا شریڪَ القران
💕ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے
💕و مَولاے الاَمان الاَمان🌱
282K
🌺"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"🌿
بھ نیابٺ از ↯♥️
شهید صیاد شیرازی
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط آزادی قدس
#آزادی_قدس
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
#سیدناخامنهای:
✨همهی ما -بنده در نزدیکیِ هشتادسالگی [یکجور]، شما جوانها یکجور، پیرها یکجور- در معرض امتحانیم، در معرض لغزشیم؛ هر لحظه ممکن است انسان لغزش پیدا کند:
حکم مستوری و مستی همه بر عاقبت است
کس ندانست کز اینجا به چه حالت برود
#آقامونه
#مقام_معظم_دلبری😍
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 لوح | امیر جهاد با نفس
🔺️ رهبر انقلاب: از اوایل انقلاب تا وقت شهادت، حقّاً و انصافاً جز خیر از این مرد [شهید صیادشیرازی] چیزی ندیدیم. آنچه در میدانهای جهاد از او بروز کرد، کارهای بزرگی بود؛ هم در میدان جنگ و هم بیرون از میدان جنگ. چیزی که مهمّ است، این است که یک نفر علاوه بر جنگ با دشمنان، در #جهاد_با_نفس هم پیروز شود. ۷۸/۰۲/۱۹
💻 @Khamenei_ir
#ناحلہ🌺
#قسمت_شانزدهم6⃣1⃣
#پارت_اول
چهرش خیلی جذاب تر شده بود
مثه همیشهه تیپش عالی بود
یه نفس عمیق کشیدم
جلوتر که رفتم متوجه حضورم شد
و ازجاش بلند شد
خیلی محترمانه سلام کرد و مثه خودش جوابش و دادم
ولی رفتارش فرق کرده بود
دیگه نگام نکرد
نشستم پیش مامانم
و زل زدم ب ناخنام
دلم میخواست بزنم خودمو
الان ک رفتارش باهام عوض شده بود میخواستم مثه قبل رفتار کنه
معلوم نبود چم شده
یخورده با مادرش حرف زدم که
عمو رضا گفت :
+ خب چ خبر عروس گلم ؟ با درسا چ میکنی ؟
دلم هری ریخت و نگام برگشت سمت مصطفی که اونم همون زمان صحبتش با بابام قطع شد و به من نگاه کرد
یه لبخند مرموزیم رو لباش بود
جواب دادم:
_هیچی دیگه فعلا همش اضطرابه برام
+نگران نباش کنکورت و میدی تموم میشه.
برگشت سمت پدرم و گفت :
+احمدجان میخوام ازت یه اجازه ای بگیرم
بابا:
+ بفرما داداش؟
_میخوام اجازه بدی دخترمون و رسما عروس خودمون کنیم
بابام یه لبخند زد و به من نگاه کرد
دستام از ترس میلرزید
دوباره ب مصطفی نگا کردم
نگاهش نافذ بود
خیلی بد نگام میکرد
حس میکردم سعی داره از چشام بخونه تو دلم چیا میگذرع
بابام ک سکوتم و دید به عمو رضاگفت :
+از دخترتون بپرسین
هرچی اون بخواده دیگه
عمورضا خواست جواب بده که
مصطفی با مادرم صحبت و شروع کرد و ب کل بحث و عوض کرد
وقتی دیدمهمه حواسشون پرت شد
رفتم بالا
ولی سنگینی نگاه مصطفی و به خوبی حس میکردم
رو تختم نشستم و دستم و گرفتم ب سرم
نمیدونم چن دیقه گذشت ک
یکی ب در اتاقم ضربه زد
با تعجب رفتم و در و باز کردم
با دیدن چهره ی مصطفی تو چهارچوب در بیشتر تعجب کردم
از جام تکون نخوردم ک گفت :
+میخوای همینجا نگهم داری؟
رفتم کنار که اومد تو اتاق
نشست رو تخت و ب در و دیوار نگاه کرد
دست ب سینه ب قیافه حق ب جانبش نگاه کردم
بعد چند لحظه گفت :
+دختر عمو اومدم ازت عذر بخوام .واسه اینکه ی جاهایی تو کارت دخالت کردم ک حقش و نداشتم
در کل اگه زودتر میگفتی نقشی ندارم تو زندگیت قطعا اینهمه آزار نمیدیدی
و اینم اضافه کنم هیچ وقت کسی نمیتونه تورو مجبور ب کاری کنه
ی لبخند مرموزم پشت بند حرفش نشست رو لبش
از جاش بلند شد و همینطور ک داشت میرفت بیرون ادامه داد :
+ گفتن بهت بگم بیای شام
سریع رفت بیرون و اجازه نداد جوابش و بدم
ب نظر میرسید خیلی بهش برخورده بود
خو ب من چه
اصن بهتر شد
ولی ن گناه داره نباید دلشو بشکنم
خلاصه ب هزار زحمت ب افکارم خاتمه دادم و رفتم پایین
.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva