•💚•
-هرڪسشھیدشدھ،
خواستہڪہشھیدبشود.
شھادتِشھیدفقطدست
خودشاست🌱!-
شھیدمحمودرضابیضائے🌸
#شهیدانه
『 @Dokhtarane_parva 』
•🖤•
-#آقامونه
-
❬ﺍﻟﻌﻘﻞُ ﻋﻘﻠﻲ ﻭﺍﻟﻔﻜﺮُ ﺃﻧﺖ
ﺍﻟﻘﻠﺐُ ﻗﻠﺒﻲ ﻭﺍﻟﻨﺒﺾُ ﺃﻧﺖ
عقل عقل من است و فڪر تویۍ
قلب قلب من است و نبض تویۍ..¡シ ❭
#مقام_معظم_دلبری😍
『 @Dokhtarane_parva 』
🛑 فراخوان جذب ادمین پست گذاری
شرایط:
❕ خانم باشن
❕وقتشون آزاد باشه
❕تجربه داشته باشن
اگر این شرایط رو دارید به پیوی زیر مراجع کنید
@gomnaam18
هدایت شده از گاندو
📲🎄
قيمت هاى عجيب درخت كريسمس و ديگر وسايل تزئينى اين مناسبت در خيابان كريم خان!
قيمت درخت كريسمس بين ٥ تا ٦ ميليون تومن و قيمت هر بابانوئل از ١ ميليون تومن به بالا ست!
اسلام به کنار، چه بر سر تمدن و فرهنگ چندین هزار ساله ما اومده که اینچنین خودباخته شدیم؟!😐
✍ دکتر هکتور
#فاطمیه
#نفوذ
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
#از_روزی_که_رفتی
صورت رویا سوخت و حرفش نیمه کاره ماند. رها بود که زد تا بشکند کلام زنی را که داشت حرمت میشکست حرمت مردش را ..
حرمت آیه اش را
حرمت این خانه را!
رویا شوکه گفت: تو؟! تو؟! تو به چه حقی روی من دست بلند کردی؟!
صدرا؟!
صدرا: به همون حقی که اگه نزده بود من زده بودم! تو اصلا فهمیدی چی گفتی
حرمت همه رو شکستی!
رویا خواست چیزی بگوید که صدای مادر صدرا بلند شد:
_بسه رویا! به من زنگ که خبر ِ صدرا رو بگیری، بهت گفتم؛ پا شدی
اومدی اینجا که حرف بزنی، راهت دادم؛ اما توی خونه ی من داری به
پسرم توهین میکنی؟ برگرد برو خونه تون، دیگه ادامه نده! الان هم تو
عصبانی هستی هم صدرا! بعدا دربارهش صحبت میکنیم!
کلمه ی بعدًا رویا را شیر کرد:
_چرا بعدًا؟ الان باید تکلیف منو روشن کنید! این دختره باید از این خونه
بره! هم خودش و هم اون دوست پاپتیش!
صدرا از میان دندانهای کلید شده اش غرید :
_خفه شو رویا... خفه شو!
َش گذاشت. محبوبه
کسی به در کوبید، رها یخ کرد. صدرا دست روی َسر
خانم لب َگزید. "شد آنچه نباید میشد!" در را خود رویا باز کرد، آمده بود
حقش را بگیرد... پا پس نمیکشید... آیه که وارد شد، حاج علی یا الله
گفت.
صدرا: بفرمایید حاجی! شرمنده سر و صدا کردیم، شب اولی آرامش شما
بههم خورد!
صدرا دست پاچه بود. حرف های رویا واقعا شرمسارش کرده بود، اما آیه
آرام بود. مثل همیشه آرام بود:
_فکر کنم شما اومدید با من صحبت کنید.
『 @Dokhtarane_parva 』
#از_روزی_که_رفتی
_با تو؟ تو کی باشی که من بخوام باهات حرف بزنم؟
_شنیدم به رها گفتی با دوست پاپتیت باید از این خونه بری، اومدم
ببینم مشکل کجاست!
_حقته! هر چی گفتم حقته! شوهرت مرده خب به درک به من چه
پاتو توی زندگی من گذاشتی؟ چرا تو هم عین این دختره هوار
شدی؟
_این دختره اسم داره! بهت یاد ندادن با دیگران چطور باید صحبت کنی؟ ِبار آخرت بود!
شوهر من مرده؟ آره به تو ربطی نداره!
همینطور که به تو ربط نداره که من چرا توی این خونه زندگی میکنم!
من با محبوبه خانم صحبت کردم، هم ایشون راضی بودن هم آقای صدرا!
شما کی هستید؟ چرا باید از شما اجازه بگیرم؟
رویا جیغ زد:
_من قراره توی اون خونه زندگی کنم!
آیه ابرویی بالا انداخت:
_اما به من گفتن که اون خونه مال آقا صدرا و همسرشه که میشه رها!
رها هم با اومدن من به اون خونه مشکلی نداره، راستی... شما برای چی
باید اونجا زندگی کنید؟
رها سر به زیر انداخت و لب گزید. صدرا نگاهش بین رها و آیه در گردش
بود. هرگز به زندگی با رها در آن خانه فکر نکرده بود! ته دلش مالش رفت
برای مظلومیت همسرش! مجبوبه خانم نگاهش خریدارانه شد. دخترک
سبزه روی سیاه چشم، با آن قیافه ی جنوبیاش، دلنشینی خاصی داشت...
دخترکی که سیاه بخت شده بود!
رویا رنگ باخت... به صدرا نگاه کرد. صدرایی که نگاهش درگیر رها شده
بود:
_این زندگی مال من بود!
آیه: خودت میگی که بود؛ یعنی الان نیست!
『 @Dokhtarane_parva 』
•💜•
دعاے هفتم صحیفہ سجادیہ
آقا خواندن آن ࢪا توصیہ ڪردند 🙂
و دࢪ دفع بلا و مریضے
بسیار موثࢪه❗️
مخصوصا بیمارے کࢪونا 😷
توصیہ میشود ڪہ هر روز آن را بخوانید
یا حداقل آن ࢪا گوش ڪنید👀
#معجزه
#توصیه_رهبری
『 @Dokhtarane_parva 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🖤•
خدا کند کسی مادرش زمین نخورد🙂
ولی زنی وسط کوچها زمین نخورد......💔
#فاطمیه
#شب_جمعه
『 @Dokhtarane_parva 』
Mohammad Hossein Poyanfar - Ey Aramesh Man.mp3
4.7M
🎶توۅڪہحاݪمنۅمیدونے..
🎶چےمیشہیہشبجمعہ
منوحرمتبرسونے..💔"!
•🎧🎼• ڪربلایی
#محمد_حسین_پویانفر
#مداحی_تایم🎤
#پیشنهاد_دانلود👌🏻
#شب_جمعه🖤
『 @Dokhtarane_parva 』
#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ
سلام بر تو اي وعده خدا كه آن را ضمانت نمود
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
•💙•
#سیره_آقا
یکی از ویژگی¬های مقام معظم رهبری این است که همیشه به مردم، نیروهای انقلابی و ملت شریف ایران روحیه می دادند و جامعه را از رکود و یاس بیرون می آوردند . قبل از انقلاب وقتی ازهاری روی کار آمد و در مشهد حکومت نظامی اعلام شد، یک جو بسیار ترسناک و مایوس کننده ای در مردم به وجود آمد . جمعیتی حدود چهل هزار نفر در ورزشگاه تختی مشهد جمع شدند و بنا شد حضرت آیت الله خامنه ای سخنرانی کنند . نیروهای ژاندارمری و ارتش با تانک دور تا دور ورزشگاه را گرفته بودند و با انداختن گاز اشک آور می خواستند مردم را به وحشت بیاندازند.
وقتی حضرت آیت الله خامنه ای وارد جایگاه شدند و سخنرانی آتشینی بر علیه رژیم ایراد کردند، یک باره حال مردم تغییر کرد و جو خفقانی که در مشهد بوجود آورده بودند، شکست و آرامشی خاص بر مردم حاکم شد و حکومت نظامی هم از بین رفت.
#آقامونه😌
『 @Dokhtarane_parva 』
.💙.#تلنگر
+ بھ خدا اعتماد کن !
گاهی بهترینهـا را بعد از تـلخترین
تجربهها بھ تو میدهد؛ تا قدرِ زیبا
ترین چیزهایی کھ به دست آوردی
را بدانی🏌🏻♀🌸'
『 @Dokhtarane_parva 』
•💛•
#خنده_حلال
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺤﻘﯿﻖ
ﻣﯿﻔﻬﻤﻦ ......
.
.
.
حیف نون ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ : ﺧﻂ ﺍﺳﺘﻮﺍ، ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﯾﻪ ﯾﺎ ﺩﺍﺋﻤﯽ؟😂😂
#لبخند_بزن_رزمنده
『 @Dokhtarane_parva 』
•🧡•
•
•
دَرهَیاهویِدنیاییپٌـرازجَمعیٺ
سَلٰامبَـراوکہجــٰایَشهَمہجـٰاخـٰالۍاسٺ...シ
السݪـامعلیڪیااباصاݪحالمہدۍ...🖐
•
#امام_زمان
『 @Dokhtarane_parva 』
•❤️•
#عاشقانه_حضرت_علی_وحضرت_زهرا
شوخی کردنم باز گل کرده بود. با چشمهایم فاطمه را پاییدم.
– پیامبر من را بیشتر از تو دوست دارد.
– نخیر. من را بیشتر دوست دارد.
صدای خندهمان اتاق را برداشته بود. هر دویمان از خوبیهایمان میگفتیم و کم نمیآوردیم.
– من پسر فاطمه، دختر اسدم
– من دختر خدیجه کبرایم
– من فرزند صفایم
– من دختر سدرة المنتهایم
– من فخر کائناتم.
صدای در خانه آمد. در را باز کردم. فاطمه پیامبر را که دید، خنده اش را قورت
داد.
– چرا یک باره ساکت شدی دخترم؟ راحت باش.
– از محضر شما حیا میکنم
جبرئیل پیامبر را از احوالات ما باخبر کرده بود. آمده بودند به هرکدام از ما میزان محبتشان را ابراز کنند. در اتاق دور هم نشستیم. از چشم هایمان خنده میبارید
– شما من را بیشتر دوست دارید، یا فاطمه را؟
پیامبر تبسم کردند.
– فاطمه! محبوب دلم است. توهم عزیز دلمی، علی جان!
فاطمه بلند شد و برای پذیرایی یک ظرف خرمای آورد. با پیامبر مشغول خوردن شدیم. ایشان با دست راست خرما میخوردند و با دست چپ هسته هایشان را جلوی من میگذاشتند. آخرین خرما را به دهان بردم.
– على جان! چقدر خرما خوردی؟ انگار خیلی گرسنه بودی
– یارسول الله ! فکر کنم شما بیشتر گرسنه بودید که خرماها را با هسته خورديد.
کتاب حیدر، ص ٢٩
#عاشقانه
『 @Dokhtarane_parva 』
•🌙•
گاهیوقتابهشوخیمیگفت😄
درجهبرایآبگرمکناست..
"بهدرجهاعتقادینداشت
ودنبالشهمنمیرفت
رویلباسشهمنمیزد"💎
میگفتدرجهروبایدخدا
بدهتاشهادتنصیبتبشه..♥
شهیدجوادمحمدی🌱
#شهیدانه
『 @Dokhtarane_parva 』
↫ •📓•
-#آقامونه😌
-
[عجبـحلوا؎قندۍطُ🤤♥️]
-
-
#مقام_معظم_دلبری🤭
#سرباز_کوچک_رهبر😎
『 @Dokhtarane_parva 』
#از_روزی_که_رفتی
_شما با نقشه زندگی منو ازم گرفتید!
آیه: کدوم نقشه؟ رها رو به زور عقد کردن که اگه نقشه ای هم باشه از
اینطرفه نه اونطرف!
_این دختره قرار بود...
آیه میان حرفش دوید:
_رها!
_هرچی! اون قرار بود زن عموی صدرا بشه، نه خود صدرا؛ من فقط دو روز
با دوستام رفتم دماوند، وقتی برگشتم، این دوست شما، همین که همهش
خودشو ساکت و مظلوم نشون میده شده بود ِشده زن نامزد من...
هووی من!
آیه: اگه بحث هوو باشه که شما میشید هووی رها! آخه شما زن دوم
میشید، با اخلاقی که از شما دیدم خدا به داِد همسرتون برسه!
صدرا فکر کرد "رها گفته بود آیه جزو بهترین مشاوران مرکز صدر است؟
پس آیه بهتر میداند چه میگوید!"
رویا پوزخندی زد:
_شما هم میخواید به جمع این هووها بپیوندید؟
صدرا اخم کرد و محبوبه خانم سرش را از خجالت پایین انداخت. چه
میگفت این دخترک سبک سر؟ شرمندهی این پدر و دختر شده بودند،
شرمندهی َمرِد شهیدش!
پر کرد.
آیه سرخ شد و لب گزید. اشک چشمانش را پر کرد
رها سوکت را شکست تا قلب آیه اش نشکند. این بغض فروخورده مقابل این دخترک
نشکند:
_پاتو از گلیمت درازتر نکن! هرچی به من گفتی، سکوت کردم، با اینکه
حق با تو نبوده و نیست، بازم گفتم من مداخله نکنم؛ اما وقتی به آیه
میرسی اول دهنتو آب بکش! اگه تو به هر قیمتی دنبال شوهری و برات
مهم نیست اون مرد زن داره یا نه، تو ما رسم و آیین بعضی زندگی ها
『 @Dokhtarane_parva 』
#از_روزی_که_رفتی
ادب و نجابت هنوز هست! آیه با رضایت صاحب اونه که اینجاست، پس
رفع زحمت کن!
_صدرا! این دختره داره منو بیرون میکنه!
صدرا رو از رویا برگرداند:
_اونقدر امشب منو شرمنده کردی که دلم میخواد خودم از این خونه
بیرونت کنم!
_مامان جون... شما یه چیزی بگید! صدرا حِق منه، من اومدم حقمو
بگیرم!
محبوبه خانم: اومدی حقتو بگیری یا آبروی منو ببری؟ فکر میکردم
خانم تر از این حرفا باشی!
رویا با عصبانیت رو برگرداند سمت در:
_من میرم، اما منتظر تماس پدرم باشید!
صدرا: هستم!
رویا رفت و آیه دست به پهلویش گذاشت. آرام آرام قدم به سمت در
برمیداشت که صدایی مانعش شد:
_من شرمنده ی شما و حاج آقا شدم، روم سیاه!
صدرا ادامه ی حرِف مادرش را گرفت:
_به خدا شرمندهام حاجی!
حاج علی: شرمندهی ما نباش! دختر من برای حق خودش نیومده بود،
برای مظلومیت رها خانم بود که اومد!
حاج علی که با آیه اش رفت، صدرا نگاهش به رها افتاد:
_تو هم وکیل خوبی هستیا! به درد خودت نمیخوری اما اسم آیه خانم که
میاد وسط مثل یه ماده شیر میجنگی!
محبوبه خانم: حتما دکتر خوبی هم هست! برای خودش حرف نمیزنه اما
پای دلش که وسط بیاد میتونه قیامت کنه، مثل خاله همدمته!
رها: شرمنده که صدام بالا رفت، ببخشید!
『 @Dokhtarane_parva 』
هدایت شده از دخترانِ پرواツ
🛑 فراخوان جذب ادمین پست گذاری
شرایط:
❕ خانم باشن
❕وقتشون آزاد باشه
❕تجربه داشته باشن
اگر این شرایط رو دارید به پیوی زیر مراجع کنید
@gomnaam18
#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ
سلام بر تو اي وعده خدا كه آن را ضمانت نمود
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』