eitaa logo
دخترانِ‌ پرواツ
924 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
24 فایل
🌱بښمِـ اللّهـ... ☺دختران پروا مِصداق دُختر خانوماییه که: • ⌠پـــیـــرو آقــاݩ⌡• پَروا ←پِیرواݩِ آقـا ✅فَقط در ایتاییم وشُعبہ دیگه اے نداریم💚 کپی از پست ها ؟ حلالتون😍😁 😁خادممون↶ ≫⋙ @Fezeh114 👀کانال دوممون ↶ ≫⋙ @Toktam_gallery_13
مشاهده در ایتا
دانلود
با هم مهربون باشیم هر آدمـے داره با غمـے مـےجنگه که ما ازش بـےخبریم '! 🧡 🍃
السلام ای آقای من..💙!
•💙• به زبان خودتان با امام رضا علیه‌السلام حرف بزنید✨ ۲۳ ذی القعده روز مخصوص زیارت امام رضا 😍🙂 @Dokhtarane_parva
•🧡• «اِلهیِ وَجْعَل هَوَای عندَک» خدایا، تمایلات مرا به سوی خودت قرار بده . صحیفه سجادیه✨ 『 @Dokhtarane_parva
•❤️• زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده مخصوص صبحانه را برای شام شب تهیه کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده‌ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت‌های بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت. یادم می‌آید منتظر شدم ببینم آیا پدرم هم متوجه سوختگی بیسکویت‌ها شده است؟ در آن وقت، همه کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به طرف بیسکویت دراز کرد، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روزم در مدرسه چطور بود؟ خاطرم نیست که آن شب چه جوابی به پدرم دادم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا می‌کردم که داشت مربا روی آن بیسکویت‌های سوخته می‌مالید و لقمه لقمه آنها را می‌خورد. یادم است آن شب وقتی از سر میز غذا بلند شدم، شنیدم مادرم بابت سوختگی بیسکویت‌ها از پدرم عذرخواهی کرد و هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که گفت: اوه عزیزم، من عاشق بیسکویت‌های خیلی برشته هستم. همان شب، کمی بعد که رفتم پدرم را برای شب بخیر ببوسم، از او پرسیدم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویت‌هایش سوخته باشد؟ او مرا در آغوش کشید و گفت: مامان تو امروز روز سختی را در سرکار گذرانده و خیلی خسته است. بعلاوه، بیسکویت کمی سوخته هرگز کسی را نمی‌کشد! زندگی مملو از چیزهای ناقص و انسان‌هایی است که پر از کم و کاستی هستند. در طول این سال‌ها فهمیده‌ام که یکی از مهمترین راه‌حل‌ها برای ایجاد روابط سالم، مداوم و پایدار، درک و پذیرش عیب‌های همدیگر و شاد بودن از داشتن تفاوت با دیگران است و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که قسمت‌های خوب، بد و ناخوشایند زندگی خود را بپذیری و با انسان‌ها رابطه‌ای داشته باشی که در آن، بیسکویت سوخته موجب قهر و دلخوری نشود. @Dokhtarane_parva
•💛• 😂 ایرانیای خارج از کشور چرا اینجوری‌ان؟ همه‌ش میگن خیلی سخته زندگی اینجا. خب اگه سخته پس تو چجوری اونجایی؟😂😐 سوپرمنی؟ ‌‌ 『 @Dokhtarane_parva
•💚• اگردرخواسته‌هایت‌حکمت‌خدارادرنظربگیری، هیچوقت‌ناراحت‌نخواهی‌شد.🌿 شهیدمحمدحسین‌محمدخانی✨ @Dokhtarane_parva
+ براۍماھ‌شدن‌بایدشب‌رو‌پیداڪنۍ :)! خب؟!🌚
هدایت شده از دخترانِ‌ پرواツ
السلام ای آقای من..💙!
•💙• دشمن با بن‌بست‌نمایی، به دنبال تضعیف امید و ایمان دینی مردم است @Dokhtarane_parva
•💛• هر وقت که به یاد امام حسین می افتید، تردیدی نداشته باشید که آن حضرت هم به یاد شماست...:) 👳‍♂@Dokhtarane_parva
•❤️• مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم. مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره. زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم. مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی. مرد جوان: منو محکم بگیر. زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری. مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه. روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد. @Dokhtarane_parva
•💚• - آن‌چیزی‌ڪه‌من‌توصیہ‌می‌ڪنم‌این‌است‌ ڪه‌بچہ‌هاازاستعدادووقت‌خودشـان‌ استفـاده‌كنندخوب‌درس‌بخوانند .. مـابیشترین‌چیزی‌ڪه‌امروزلازم‌داریم🖐🏻ـ! این‌است‌ڪه‌بچہ‌هـا بہ‌طورجدی‌درس‌بخوانند:)..! @Dokhtarane_parva
•💜• یه تیکه کوچیک از یه آهنگ رو می‌شنوی😂😐... @Dokhtarane_parva
•💙• دوستش‌میگفت‌: صیاد‌،در‌قنوتش🤲🏻‌هیچ‌چیزی‌برایِ خودش‌نمیخواست‌🕊 بارها‌شنیدم‌که‌میگفت‌: "اللّهُمَّ‌أحفِظ‌قائدنا‌الخامنـه‌ای💚🌿" -بلند‌هم‌می‌گفت‌،از‌تهِ‌دل...؛)♥️ 😌 ❤️🤭 『 @Dokhtarane_parva
و همانا شب هنگامی است که زندگی سکوت می کند و رویا سخن می گوید..🌚💫
هدایت شده از دخترانِ‌ پرواツ
السلام ای آقای من..💙!
•💙• دین عامل وحدت، پیشرفت و فداکاری @Dokhtarane_parva
•💛• ‌‌‌ـ اِصبِرواوصابِرواورابَطوا ؛ ای‌مؤمنان؛صبرپیشہ‌ڪنیدوپایدار باشیدوَباامامتان‌ارتباط‌برقرارڪنید وتقواداشته‌‌باشیدتابھ‌این‌امیدڪہ رستگارشوید. • سورھ‌ۍِ آل‌عمران ✨ 『 @Dokhtarane_parva
•❤️• یک روز معلم از شاگردان که درصف بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟….برخی از شاگردان گفتند «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند… در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد و گفت: یکروز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند.. یک پلنگ بزرگ، مقابل زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل پلنگ، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند پلنگ، آرام به طرف آنان حرکت کرد.همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله پلنگ به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد صدا وچیغ های مرد جوان به گوش زن رسید.پلنگ رفت و زن زنده ماند . داستان به اینجا که رسید شاگردان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.پسرک پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخیر زندگی اش چه فریاد می زد؟ شاگردان حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته به خاطر که او را تنها گذاشته بود.! پسرک جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود». قطره های بلورین اشک، صورت پسرک را تر کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند پلنگ فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود. @Dokhtarane_parva
•🧡• دیالوگ ثابت خواهر برادرا : برو بیرون ، مامااااااااان :} 😂😐@Dokhtarane_parva
•💚• بہ‌سوریہ‌کہ‌اعزام‌شده‌بود🚶🏻‍♂ بعضۍ‌شب‌ها‌با‌هــم‌در‌فضای مجازۍ‌چٺ‌میکردیم💬 بیشتر‌حرفهایماݩ‌احوالپرسۍ‌بود🍃 او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم✏️ و‌اندڪ‌ آبۍ‌میریختیم‌بر‌آتش دلتنگۍ‌ماݩ...🙃 روزهای آخر ماموریتش بود🍂 گوشۍ‌تلفن‌همراهم‌را‌ڪہ روشن‌کردم📱 دیدم‌عباس‌برایم‌کلۍپیام فرستاده‌است...!😍 وقتۍ‌دیده‌بود‌ڪه‌من‌آنلاین نیستم😕 نوشتہ‌بود: آمدم‌نبودۍ؛‌وعده‌ۍ‌ما‌بهشت..💔 بہ‌روایت‌همسرشهید🌸 شهید‌عباس‌دانشگر... @Dokhtarane_parva