امروز كسی نباشه چشمش گریان نباشه برا علی. گفت: سنگ دل ترین رو آورد بیرون مختار، گفت: جایی شد دل تو هم بسوزه به حال حسین؟ گفت: یك جا، همه جا هلهله می كردم، كف می زدم، خوشحال بودم. یه جا دل من سوخت، دیدم حسین بچه رو زیر عبا گرفت، بین میدون متحیر بود، نمی دونست كجا بره، یه قدم می رفت سمت خیمه ها باز برمی گشت، گفت: خلاصه چیكار كرد ابی عبدالله رفت سمت خیمه ها؟ گفت: نه امیر، دیدم اومد پشت خیمه ها نشست روی خاك ها، با غلاف شمشیر یه قبر كوچولویی كند.
رباب هی میومد كنار گهواره خالی، گفت:
چگونه خاك بریزم به روی زیبایت
كه تو بخندی و من هم كنم تماشایت
مزار كوچك تو پر شده است از خونت
بخواب ماهی من در میان دریایت
مرا ببخش عزیزم كه جای قطره آب
به یك سه شعبه برآورده ام تقاضایت
چگونه جسم تو پنهان كنم كه می دانم
به وقت غارتمان می كنند پیدایت
كمی بخواب در این خاك تا كمی وقت است
كه بعد از این شود آغوش نیزه ها جایت
بیا رباب كه این شاید آخرین باری است
كه خواب می رود او با نوای لالایت
اگر نشد كه شود سایه سرت امروز
به روی نیزه شود سایه سار فردایت
حسین...
Ali Asghar.mp3
12.9M
یه مادر که شش ماهه مادر شده
برای بچه هاتون دعا میکنه
دعا میکنه بچه های شما
با دستای بسته به میدون نرن
دعا میکنه سخت عاشق بشن
یه جوری که آسون از دست نرن. . .💔
لالایــــیشبمهتاب🌓
لالایـیدلــ💔ــا بیتــابهـ
لالایــی کــمــی آروم تــر
لالاییروینیزهگلمخوابه
زیر چشمی به گهواره خالی نگاه میکنه. . .
صدای طفل شش ماهه رو میشنوه. . .
بعد از علی
خدا صبر زینبی بهش داده:))💔