اِی اُمت رسول
قیامت به پا کنید
لبریز جام دیده زاشک عزا کنید
در ماتم پیامبر و تنهایی علی
باید برای حضرت زهرا دعا کنید
وفات حضرت
محمد مصطفی (ص) ،
شهادت امام حسن مجتبی(ع)
و شهادت امام رضا (ع)
پیشاپیش بر شما تسلیـت باد 🏴
https://eitaa.com/
@Dokhtarane_behesht
دلایل عدم تمرکز دانش آموزان💥🌱💥🌱
کمبود خواب💥
با وجود مشغله کاری زیاد به موقع خوابیدن کمی سخت است اما کودکان حتی نوجوانان، روزانه به ۹ ساعت خواب نیاز دارند. نتایج بررسی ها نشان می دهد، کودکانی که بیشتر می خوابند عملکرد بهتری در مدرسه دارند. کودکانی که کمبود خواب دارند، همیشه حالت خواب آلودگی دارند و اغلب بیش از حد فعال و بی قرارند. برای این که آنها یک خواب کامل داشته باشند، قبل از خواب نگذارید با دستگاه های الکترونیکی بازی کنند. بهتر است اتاق خواب را تاریک کنید.
نخوردن صبحانه💥
دانش آموزانی که صبحانه نمی خورند در مدرسه تمرکز کمتری دارند. البته فقط خوردن صبحانه کافی نیست و باید غذاهای مناسب مصرف کرد. غذاهای فرآوری شده و مواد پر شکر مانند برخی از برشتوک ها (کورن فلکس) مناسب نیست. گزینه های مناسب تخم مرغ آب پز، نان تست، غلات، میوه تازه همراه با ماست ساده و… است. کودک را کمی زودتر از خواب بیدار کنید تا صبحانه میل کند.
کمبود آب💥
نتایج یک بررسی جالب درباره تأثیر مصرف آب در کودکان نشان می دهد که مصرف آب قبل از امتحان، تمرکز را افزایش می دهد. کودکان بین ۵ تا ۸ سال به مصرف روزی یک لیتر آب، کودکان بین ۹ تا ۱۲ سال به مصرف یک و نیم لیتر و افراد بالای ۱۳ سال به مصرف ۲ لیتر آب نیاز دارند. از آن جا که کودکان متوجه کم آبی بدن خود نمی شوند، لازم است مرتب به آن ها یادآوری شود.
ضعیف شدن بینایی💥
گاهی مشکل دید در کودکان، مشخص نیست و کودک نمی فهمد که مانند دیگر همکلاسی های خود درست نمی بیند. بنابراین دچار خستگی، بی حوصلگی و… در کلاس می شود. اگر کودک با مشکل نوشتن از روی تخته مواجه است، یا هنگام خواندن خط را گم می کند، چشم هایش را می مالد، از سردرد شکایت می کند یا خیلی نزدیک تلویزیون می نشیند، بهتر است او را برای معاینه نزد چشم پزشک ببرید.
اذیت و آزار دیگران💥
اگر دانش آموز از صحبت کردن در کلاس امتناع می کند و دیگر نمی تواند روی تکالیف داده شده تمرکز کند، احتمال دارد که توسط دانش آموزان دیگر مورد اذیت و آزار قرار می گیرد. این افراد در منزل بیش از حد حساس، عصبی و پنهانکار می شوند و از رفتن به مدرسه امتناع می کنند. این موضوع یک مشکل جدی روحی و روانی است که باید با کمک یک متخصص، برطرف شود.
اختلال بیش فعالی💥
اگر علت نداشتن تمرکز، موارد ذکر شده نبود، احتمال دارد کودک شما دچار اختلال بیش فعالی باشد. علایم این اختلال شامل آرام ننشستن در یک مکان، حواس پرتی مکرر، انرژی بیش از حد و… است. این کودکان را باید هرچه سریع تر نزد پزشک ببرید.
https://eitaa.com/
@Dokhtarane_behesht
کویر دشت سبزی بود که به باران گفت دوستت دارم . 😔
Desert کویر
Plain دشت
Green سرسبز
Rain باران
Tell گفتن
Love دوست داشتن
https://eitaa.com/
@Dokhtarane_behesht
برنده یا بازنده شدن
قبل از هرچیزی
در ذهن خود انسان
تعیین میشود
https://eitaa.com/
@Dokhtarane_behesht
✨امشب
🍂نگاه کن به اطرافت
✨به خوشبختی هایت
🍂به کسانی که می دانی
✨دوستت دارند
🍂و به خدایی که
✨هرگز تنهایت
🍂نخواهد گذاشت
✨دلتون دور از دلتنگی
🍂شبتون خوش و در پناه حق
https://eitaa.com/
@Dokhtarane_behesht
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
مردی سگش را در خانه می گذارد تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند
و خودش برای شکار بیرون رفت
و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس میکند
و پنجه هایش خون آلود است.
مرد با تفنگش به سوی سگ شلیک کرد، او را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند.
زمانی که وارد شد دید که گرگی غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است.
قبل از اینکه عکس العملی نشان دهید به حرف های طرف مقابل گوش كنيد
تا به دلیل قضاوت اشتباه تا آخر عمر گریان نباشید...
https://eitaa.com/
@Dokhtarane_behesht
🔴تلنگر
روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیر مرد گفت : ازکجا معلوم فردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی! پیرمرد گفت: از کجا معلوم. پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست. مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیرمرد گفت از کجا معلوم! فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود. مردم گفتند : چقدر خوش شانسی! پیرمرد گفت : از کجا معلوم!
زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد. از کجا معلوم؟!
https://eitaa.com/
@Dokhtarane_behesht
📚حکپندانه
روباهي از شتري پرسيد:
عمق اين رودخانه چقدر است؟
شتر جواب داد:
تا زانو
ولي وقتي روباه توي رودخانه پريد ، آب از سرش هم گذشت!
روباه همانطور که در آب دست و پا مي زد و غرق مي شد به شتر گفت:
تو که گفتي تا زانووووو!
و شتر جواب داد: بله ، تا زانوي من ، نه زانوي تو!
هنگامي که از کسي مشورت مي گيريم بايد شرايط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگيريم.
«لزوماً هر تجربه اي که ديگران دارند براي ما مناسب نيست»
https://eitaa.com/
@Dokhtarane_behesht
▪️حکایت یک زیارت▪️
علّامه آیةالله حاج سیّدمحمّدحسین طباطبائی رضوان الله علیه
🔹عيال ما زن بسيار مؤمن و بزرگوارى بود. ما در معيّت ايشان براى تحصيل بنجف اشرف مشرّف شديم، و ايّام عاشورا براى زيارت بكربلا مى آمديم،
🔹و پس از پايان اين مدّت چون به تبريز مراجعت كرديم؛ روز عاشورائى ايشان در منزل نشسته و مشغول خواندن زيارت عاشورا بود، مى گويد:
🔹دلم ناگهان شكست؛ و با خود گفتم ده سال در كنار مرقد مطهّر حضرت أباعبد الله الحسين در روز عاشوراء بوديم، و امروز از اين فيض محروم شده ايم.
🔹يكمرتبه ديدم كه در حرم مطهّر در زاويه حرم بين بالا سر و روبرو ايستاده ام، و رو بقبر مطهّر مشغول خواندن زيارت هستم. و حرم مطهّر و خصوصيّات آن بطور سابق بود؛
🔹ولى چون روز عاشورا بود، و مردم غالباً براى تماشاى دسته و سينه زنان مى روند، فقط در پائين پاى مبارک، مقابل قبر سائر شهداء چند نفرى ايستاده؛ و بعضى از خُدّام براى آنها مشغول زيارت خواندن هستند.
🔹و چون بخود آمدم ديدم در خانه خود نشسته، و در همان محلّ مشغول خواندن بقيّه زيارت هستم.
📚 «مهر تابان» ص ۴۱
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/
@Dokhtarane_behesht
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
خــوشبختـى سـراغ کسانى میرود
که بلدند بخــندند
این زندگى نیست که زیباست
این مـا هستیـم که زندگى را زیبـا یا زشت
مى بینیم
دنبال رسیدن به یک خوشبختى بى نقص نباشید از چیـزهاى ڪوچک زندگـى لـــذت ببرید
اگـر آن ها را کنار هـم بگـذارید
مى تـوانید ڪل مسیـر را با خــوشحالى طـى کنید...
https://eitaa.com/
@Dokhtarane_behesht
📕#حکایت
✍تفکر موریانهای🐜
زن و شوهری می خواستند به دیدار دوستی بروند که در چند کیلومتری خانه ی آنها زندگی می کرد. در راه به یاد آوردند باید از پلی قدیمی بگذرند که ایمن به نظر نمی رسید.
با یادآوری این موضوع زن دچار تشویش و نگرانی شد
و از شوهرش پرسید: با آن پل چه کنیم؟ من نمی خواهم از روی آن بگذرم.
قایقی هم در آنجا نیست که ما را به آن سوی رودخانه ببرد.
مرد گفت: آه، من به فکر این پل نبودم.
به راستی این پل برای عبور خطرناک است. فکرش را بکن،
ممکن است وقتی ما از روی آن عبور می کنیم، فرو بریزد
و ما در رودخانه غرق شویم.
زن ادامه داد: یا فکرش را بکن، تخته ی پوسیده ای قدم بگذاری و پایت بشکند.
در آن صورت چه کسی از من و بچه ها مراقبت خواهد کرد؟
مرد با وحشت گفت: نمی دانم اگر پای من بشکند چه بر سر ما خواهد آمد.
شاید از گرسنگی بمیریم. این گفت و گو همچنان ادامه داشت.
زن و شوهر، هر دو نگران بودند و انواع بلاها و حوادث ناگواری را که
ممکن بود برای آنها پیش بیاید، تصور می کردند،
تا سرانجام به پل رسیدند.
اما در اوج نا باوری دیدند که
پل جدیدی به جای پل قبلی ساخته شده است
و به سلامت از آن عبور کردند.
نگذار موریانۀ نگرانی بنای زندگی ات را ویران کند...
https://eitaa.com/
@Dokhtarane_behesht