عاشقی گفت... آنچــــــه دل تنگت میخواهد بگو!؟ با دلی غمـــبار گفتم ڪـربلا؛ گفتم حســین‌(ع) #دلتنگ_کربلا°•💔•°

هرکه عشقی را در دلش داشته باشد دلبر من حسین است !:)❤️✨

تہݜ مێࢪسہ ݕہ ڂدٵ،☝️🏻 ݐس ٵز ٵۅݪݜ ݕسݐࢪݜ ݕہ ڂۅدݜ🍃 #انگیزشۍ❤️✨

‌ خدا‌میگھ ☝️🏻. . . تازمانیکہ‌من‌خـداتَم 🌱 حق‌ندار؎‌از‌حرف‌ِمردم 👊🏻 ناراحت‌باشے^^🌾 #معبودم❤️✨

میگـفٺ: من‌بہ‌این‌باوࢪࢪسیدھ‌ام‌ چشمۍڪہ‌بہ‌نگاھ حࢪام‌عادت‌ڪند خیلۍچیزهاࢪا ازدسٺ مۍدهد چشم‌گناهڪاࢪ لایق‌شہادت‌نمۍشود🍂‌' "شهـید‌ابراهیـم‌هادے"❤️✨ #شهیدانہ❤️✨

میدانم‌چہ‌خون‌هاریختہ‌شد🥀🖇 ڪہ‌من‌بمانم،حجاب‌و‌عفت‌بمانند... چہ‌وصیت‌هانوشتہ‌شد‌📓🌪 ڪہ‌بہ‌من‌بگویند‌ما‌رفتیم‌اما‌تو☝️🏼 حواست‌بہ‌یادگارِ‌مادرت‌باشد🙂🖤:) نگذار؎حرمتش‌رابریزند✋🏻" پس‌باافتخارمےپوشمش‌وبا‌افتخار مےگویم‌یادگارزهرا‌را‌برسردارم:)😌🌱 #چـادرانہ❤️✨

‏شهیددهقان‌،تکہ‌ڪلامے‌داشت‌کہ‌‌مےگفت: یہ‌چادر از حضرت‌زهــــࢪا(س) به خانم‌ها ارث رسیده و داشتن این حجـاب و حفظ ڪردنِ اون لیاقت میخواد..♥ و حجاب دری ست به سوی بهشت... همان حجابی که تقوا را افزون میکند.. شهیدمحمدرضادهقان❤️✨ #شهیدانہ❤️✨

گَ‍‌‍ـرچِہ‌یِڪ‌ْعـُمر‌‌مَن‌اَزدِلبـَرخودبۍخَبـَرَم‌ لَح‌ـظہ‌ا؎نـیست‌ڪِہ‌یـٰآدَش‌بِـرَوَداَزنَظَـرَم...ｼ!🌿 #منتظرانہ❤️✨

آیه ی روز

⊰•📒•⊱ . با چراغـے همہ جا گشتم و گشتم در شھر هیچکس،هیچکس اینجا بھ تو مانند نشد🌱 . ⊰•📒•⊱¦⇢#حاج‌قاســــم ⊰•📒•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ

⊰•✨•⊱ . اگر چه دشمنۍ زشٺ اسٺ... اگر چه جنگ زیبا نیسٺ... ولی پیڪار با پستی، پلشتی، ناجوانمردۍ عیار آدمی زادۍ ست.... ⊰•✨•⊱¦⇢#خواهرانه ⊰•✨⊱¦⇢#خادم‌اݪࢪضــا

«🖤🎧» بـوۍِبِـھِشـت‌میـوزَد‌اَزڪَࢪبلآۍِتـو اِۍصـَدهِزآࢪان‌جـٰان گِࢪآمۍفَـدآۍِتـوｼ..! #کربلا

-حفظ‌چادردرسرای‌اقتدار -دختران‌راهست‌تاج‌افتخار:) #چادرانہ❤️✨

#امام زمانم 💚

#محرم #اربعین

تسبیح شده هندزفری📿 قرآن شده موبایل📱 اون وقت میگیم این بلاهایی که سرمون میاد برای چیه⁉️ #اربعین #تلنگــــر

همیشہ‌مے‌گفـت:↶ بہ‌حجاب‌احترام‌بـگذاریـد‌کہ‌آرامـش‌‌ و‌بھتـرین‌امـر‌بہ‌معـروف‌‌بـرای‌شُمـٰاست! -شھید‌ابراهیم‌هادی🌿 (حجآب‌،وصیٺ‌شھدا✨) #حجاب🌱 #شهیدانه🌹 #چادرانه🦋 ♡

قَريبٌ‌ مِن‌ القلبِ‌ و لَو بَينِنا ألفِ‌ بَلد به‌ قلبم‌ نزدیکی حتی‌ اگر‌ بین‌ِ ما هزار‌ شهر‌ فاصله‌ باشد..! ,

°☺️♥️° ماخدارا‌داریم، به‌اِزاۍ‌هرآنچه‌که‌نداریم˘˘‌ 🌸🌱 ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

#تلنگـــــر میگفت : سربـٰاز‌امام‌زمان‌اهل‌توجیہ‌نیست !! راست‌میگفت .. یہ‌عمر‌خودمون‌رو‌با‌سربـٰار‌بودن‌ از‌سربـٰاز‌بودن‌تبرعہ‌کردیم .. توجیہ‌کافیہ‌دیگھ‌مشتۍ🖐🏿 باید‌بلند‌شیم ! وقتِ‌عملِ ؛ وقت‌اینکه شعار‌رو‌بزاریم‌کنار #امام_زمان #نسل‌مانسل_ظهوراست_اگـــــربـــــرخیزیــــم

دھہ‌هشتادۍ‌ها✌️🏽 #بیانات‌مقام‌معظم‌رهبرۍ

جالبہ‌هاعجیب‌هستیم‌تموم‌ما آرزوی‌شهـادت‌داریم‌؛ولـی‌ازشهدامون فقط‌‌چفیہ‌انـداختن‌روتقلـیدڪردیم #حواسمون‌کجاپرت‌شدھ؟ #ادمین

___

:)

«🖤🥀» - 💠 #تلنگرانہ زندگۍمثل‌جلسه‌امتحـٰان‌اسٺ. امتحـٰانۍڪه‌مُھلتش‌نـٰامعلوم‌اسٺ... بـٰارهـٰاغلط‌مۍنویسـیم،📝پاك‌مۍڪُنیم ولۍدوبـٰاره‌ودوبـٰاره‌اشتبـٰاهمان‌راتڪرار مۍڪنیم، غافِل‌ازاینڪه‌ناگھـٰان‌فِرشته‌ مَـرگ‌فریـٰاد مۍزند: بَرگِه‌هـٰابالـٰا..! وقٺ‌تمـٰام‌اسٺ...❌ آن‌وقت‌است‌ڪه‌فقط‌مـٰامۍمـٰانیم ۅاعمـٰال‌ریزودرشتمـٰان... خطـٰاهایۍڪه‌گـٰاه‌ازسـرلجبـٰازۍ ،گـٰاهۍعـٰادٺ‌وگـٰاه‌غـفلت‌ازمـٰا سَرزدند...پس‌امـࢪوزڪه‌مھلٺ‌داریم‌ بیشترحواسمان‌بـٰاشد...🖐🏻!" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

دوستان بخونید ببینم چشمی خشک میموونه..؟ یکی از نوکرا و ذاکرای ارباب میگفت: دو ماه پیش خواهرم کربلا بود تو صحن حضرت عباس ع بودیم مداح داشت روضه میخووند یه وقت دیدیم یه پیرمردی اومد از یقه اون مداح گرفت کشید پایبن گفت عباس دروغ میگه ...عباس دروغ میگه مداح ارومش کرد گفت چی شده گفت من بعد 25 سال بچه دار شدم الان که 19 سالشه رفته تو کما با خودم گفتم درمون دردش عباسه از اصفهان اومدم کربلا امروز زنگ زدن بهم گفتن بچت مرده...دروغ میگن که عباس حاجت میده خواهرش میگفت مجلس بهم ریخت .. فرداش تو صحن حضرت عباس بودیم دیدیم پیرمرده پا برهنه اومد ..با خودموون گفتیم الان مداح و میزنه دوباره.. دیدیم اومد جلو چهار پایه که مداح روش واساده بود دستشو گرفت گفت بیا بغل ضریح بخوون همه کسایی که دیروز بودنم باشن...میخوام بگم غلط کردم... (گریه میکردو میگفت) میگه همه رفتیم مداح گفت حاجی چی شده .. گفت خانوومم زنگ زد گفت چوون نمیذارن زنا تو غسال خونه برن التماس کردم گفتم 1 بار بچمو تو سرد خوونه ببینم... میگه همین که کشو رو کشیدن بیروون دیدیم رو نایلوون بخار نشسته سریع اوردنش بهش شوک دادن بعد چند دقیقه به هوش اومد .. پسرموون که اصلا تو قید و بند مذهب نبود تا نشست گفت بابای من کجاست؟ گفتم بابات کربلاست ... گفت بهش زنگ بزن بگو زمانی که تو کما بودم 1 اقای قد بلندی اومد تو خوابم گفت ...پسرم بلند شو... به بابات سلام برسوون بگو... ابروی من یک بار تو سرزمین کربلا رفته بود.. چرا دوباره ابروی منو بردی...برو بهش بگو عباس دروغ نمیگه....‏

غم دوری تو این نوکر رو آواره کرد:)💔