🍃همیشه وقتی از حجاب وحیا حرف میزنیم از خانم ها میگیم ❗️
از چادری ها میگیم❗️
اما امروزمیخوام بگم...
سلامتی هر پسری که ریش داره وبهش میگن پاچه بزی و خم به ابرو نمیاره❗️
🌲سلامتی اونیکه پاتوقش مزار شهداس نه ولگردی و وبگردی یا نه ولگردی تو پارک های شهر ❗️
💪سلامتی کسی که جای پرورش اندام وتزریق بازو هم #ورزشکاره وهم اهل پرورش ایمانه وخودسازیه❗️
🍀سلامتی پسری که سَرشو خم میکنه تا سنگ فرش خیابونا ،
نه رودروی ناموس مردم❗️
🌿سلامتی هرچی پسره که بلوز آستین بلند میپوشه و شلوار کتون
نه لباس های تنگ وشلوار جاستین❗️
سلامتی اونی که نه مدونا میشناسه نه شکیرا والیزابت تیلور ❗️
دختر رویاهاشم سلنا گومز نیست❗️
🚖سلامتی اون مردی که وقتی تو تاکسی میبینه دوتا خانم نشسته نمی ره وسطشون بشینه❗️
🌹سلامتی اون پسری که بلده مکبر باشه و نماز اول وقتش حجته❗️
🙋♂سلامتی اون پسری که تظاهرات وراهپیمایی رفتنش عین نماز اول وقت میمونه براش‼️
🚶سلامتی اون پسری که جای نود شب زود میخوابه تا صبح نمازش قضا نره❗️
🍁سلامتی هرکی که پیشش،روبروش ،کنار دستش
تو کلاس با امنیت میشینی وانگارنه انگار کنارش دختر نشسته❗️
🚘سلامتی اون پسری که بعد امتحان نمیره پیش همکلاسی های مونث وبگو بخند رابندازه
به بهانه ی امتحان❗️
سلامتی اون پسری که حاضره دخترا بهش بگن مَریضو اون وا نده❗️
سلامتی آقا پسری که وقتی تو ماشینش صدای ضبطش وبلند میکنه نوای کربلا کربلا میادو نوای #حماسی❗️
🍃سلامتی اون آقایی که ظهر تو دانشگاه پشت کفشاشو خم میکنه
وآستیناش بالا وآب میچکه
جوراباشم از جیباش آویزونه
مهم نیست دخترای جفنگ دانشگاه مسخرش کنن❗️
مهم زود رسیدن به حسینیه اس❗️
🌸سلامتی اونی که تو تابستون میره اردوی جهادی نه صفا سیتی با دوست دختراش توشمال یا #خونه_خالی❗️
سلامتی هرچی پسر مذهبی...💞❤️💞
سلامتی هرچی بچه حزب اللهی‼️
سلامتی همشون صلوات...📚
@DokhtaranehChadoory
دختران چادری🌹 ''🇵🇸
🍃همیشه وقتی از حجاب وحیا حرف میزنیم از خانم ها میگیم ❗️ از چادری ها میگیم❗️ اما امروزمیخوام ب
و سلامتی تویی که حواست هست که دل امام زمانت عج رو نشکونی و هر اتفاقی هم پیش بیاد ایمان و اعتقادت به خدا رو چوب حراج نمیزنی❤️
قدر خودتو بدون رفیق😉🙃
تسبیحشاهمقصودیقیمتیوزیباداشت.یکیاز رزمندگانبهاوگفت:تسبیحترابهمنمیدهی؟ابراهیمهمانجاتسبیحرابهآنرزمنده داد.جاییدیگر،پیراهنزیباییبرایخودش تهیهکرد.اماوقتیاحساسکردیکیاز دوستانشازآنپیراهنخوششآمده،پیراهن رادرآوردوبهاوداد.دنیابرایشهیچارزشی نداشت،مگراینکهدرایندنیابتواندگرهای ازمشکلاتمردمبگشایدویابندهایرا باخدا آشتیدهد.نهبهچیزیازمالدنیادلبسته بودونهدنیارالایقدلبستنمیدانست. گوییاینآیهدرعمقوجودشنشستهبود:
لِكَيْلَاتَأْسَوْاعَلَىٰمَافَاتَكُمْوَلَاتَفْرَحُوابِمَاآتَاكُمْ ۗ وَاللَّهُلَايُحِبُّكُلَّمُخْتَالٍفَخُورٍ:
برایآنچهازدستدادهایدتأسفنخورید،
وبهآنچهخداوندبهشمادادهاست
دلبستهوشادماننباشید.وخداوندهیچمتکبّر
فخرفروشیرادوستندارد.
#خدایخوبابراهیم🌱'
#حدید۲۳
@DokhtaranehChadoory
فقیر؎بهمسجدآمدهبـودوکفشمناسبی نداشت،ابراهیمپیشاومیرودوکفشہایشرا بہآنمردهدیهمیدهد.
خودشدرگرمایظھرتابستان،باپایبرهنهاز مسجدتاخانهمیـرود.اوواقعامردخدابود.
ومثلالذینینفقونأموالھمابتغاءمرضاتالله وتثبیتامنأنفسھمکمثلجنہبربوهأصابھا وابلفاتتأکلھاضعفین…
و‹عمل›کسانیكاموالخودرابرای خوشنودیخدا،وپایدارساختن‹فضایلانسانی در›روحخود،انفاقمیکنند،همچونباغی استكدرنقطہبلندی،وبارانھایدرشتبهآن برسد،ومیوھخودرادوچنداندهد…
#خدایخوبابراهیم🌱'
#بقرھ۲٦٥
@DokhtaranehChadoory
{🌱•هو الرحمن •🌱}
•🕊✨⭐️•
پلاک را از گردنش در آورد.
گفتم:
از کجا تو را بشناسند؟!
گفت:
آنکه باید بشناسد... میشناسد!!
#شهیدانه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به ما بپیوندید😍👇
┏━━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━┓
@DokhtaranehChadoory
┗━━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━┛
{🌱•هو الرحمن •🌱}
•🌸☘•
حتی اگر علی اصغر حسین باشد؟!
#شهیدانه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به ما بپیوندید😍👇
┏━━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━┓
@DokhtaranehChadoory
┗━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━━┛
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 پیکر شهیدی که با صحبتهای همسرش اشک ریخت!
🍃🌹🍃
✅ وقتی بهش گفتم: سلام خوبی؟ دلمون برات تنگ شده بود؛ یهو رَگِ چشمش سبز شد و...
#شهیدمرتضی_عطایی
#برای_ایران | #ثامن | #لبیک_یا_خامنه_ای
#سلــام_بر_ابراهیـــم
#قسمت5
آنجا هيئت حضرت علي اصغر «ع» بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن هيئت
را داشت.
يادم هســت كه در همان سال های پاياني دبســتان، ابراهيم كاري كرد كه
پدر عصباني شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد.
ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه براي ناهار چه
كرده. اما روي حرف پدر حرفي نميزدند.
شــب بود كه ابراهيم برگشــت. با ادب به همه سلام كرد. بلافاصله سؤال
كــردم: ناهار چيكار كردي داداش؟! پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشــان
ميداد اما منتظر جواب ابراهيم بود.
ابراهيم خيلي آهسته گفت: تو كوچه راه ميرفتم، ديدم يه پيرزن كلي وسائل
خريده، نميدونه چيكار كنه و چطوري بره خونه. من هم رفتم كمك كردم.
وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلي تشكر كرد و سكه پنج ريالي به من داد.
نميخواستم قبول كنم ولي خيلي اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول
حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم. ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم.
پدر وقتي ماجرا را شنيد لبخندي از رضايت بر لبانش نقش بست. خوشحال
بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزي حلال اهميت ميدهد.
دوستي پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتي عجيب بين آن
دو برقرار بود كه ثمره آن در رشــد شخصيتي اين پسر مشخص بود. اما اين
رابطه دوستانه زياد طولانی نشد!
ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايت هاي پدر را از دســت داد. در
يك غروب غم انگيز ســايه ســنگين يتيمي را بر سرش احساس كرد. از آن
پس مانند مردان بزرگ به زندگي ادامه داد. آن ســالها بيشــتر دوســتان و
آشنايان به او توصيه ميكردند به سراغ ورزش برود. او هم قبول كرد.
اوايل دوران دبيرســتان بود كه ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. او شب ها
به زورخانه حاج حسن ميرفت.
حاج حســن توكل معــروف به حاج حســن نجار، عارفي وارســته بود. او
زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران
اين محيط ورزشي و معنوي شد.
حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه قرآن شروع ميكرد. سپس حديثي
ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شب ها، ابراهيم را ميفرستاد وسط گود، او
ً يك ســوره قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري
هم در يك دور ورزش، معمولا
در مورد اهل بيت «ع» ميخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد.
از جملــه كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها
به اذان مغرب ميرســيد، بچه ها ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود
زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت ميخواندند.
به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق
را در كنار ورزش به جوان ها مي آموخت.
فرامــوش نميكنم، يكبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و
مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را
نيز در بغل داشت.
ادامه دارد...