eitaa logo
دختران نظامی
621 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
6هزار ویدیو
145 فایل
بسم‌رب‌الشہید ‌مشخصات کانال و‌قسم‌بہ‌خستگے‌چشمانت! ‌ ‌شروع‌خادمے:1400/11/4 پایان‌خادمۍ: انشاءالله‌شہادٺ _‌کپے؟! ‌ +صلوات‌یادت‌نره‌مؤمن:) برای حرفای قشنگتون... :) https://daigo.ir/secret/6203690599
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام رفقا 🙂✨❤️ شبتون زیبا 💐😌 رفقا من مشکل داشتم نتونستم فعالیت کنم شرمنده تونم🙁 امشب دوپارت میزارم ولی امیدوارم ک فردا واستون جبران کنم😔 بازم معذرت میخوام
دختران نظامی
✨تسخیر ناپذیر✨ پارت بیستم. فردای روزی که جلسه داشتیم فهمیدم که باید به عنوان دختری که حاضره واسه پو
✨تسخیر ناپذیر✨ پارت بیست و یکم. یهو یه نفر دستش رو گذاشت روی شونه ام سرم رو از روی میز بلند کردم و سرم رو چرخوندم به طرفش،😳😳نگار بود عادی جلوه دادم‌ با بیخیالی گفتم کاری داری؟😒 _سلام،خوبی؟ علیک سلام ،بفرما _چرا ناراحتی،چیشده؟. هیچی،بدبختی، بیچارگی،چی میخوای بدونی؟ _بگو شاید تونستم و کمکت کردم مادرم بیماری قلبی داره وباید عمل بشه،کلی مس انداز داشتم که همین بی مروتی که دیدی گفت پول هاتو بده و برو کلاس کوفت و زهر مار که بتونی متشی بشی دو سه ماه همه پولن برمیگرده و میتونی مادرت رو عمل کنی ، من احمق قبول کردم 😞 حالاکثافت بی وجدان زده زیرش و میگه جور نشد، 😠 _اخی🙁 پاشو برو ولم کن اعصاب ندارم ،دست از سرم بردار پاشووووو😠😠😠 _هر وقت پشیمون شدی همینجا میتونی پیدام کنی،در ضمن هیچ وقت صدات رو روی من بلند نکن،خب؟ هیچی نگفتن و رفت و نشست سر میز کنار رفیقاش و شروع کرد به جلف بازی کردن😒 بلند قهقه میزدن ،ضربه میزدن روی میز و میخوندن ، اه اه حالن داشت بهم میخورد،بلند شدم و زدم بیرون... رفتم اداره و تمام اتفاقات رو برای سرهنگ توضیح دادم +اشتباه کردی که داد زدی سرش اخه جناب سرهنگ اگه سریع و بدون دغدغه قبول میکردم که شک میکرد بهن و بیشتر پیگیرم میشد.اینجوری از جنمم بیشتر خوشش میاد. +بله،مثل همیشه دقیق و حساب شده😌تحسین برانگیزه، آفرین خجالتم میدید،انجام وظیفه اس. با اجازه +بفرمایید احترام و آزاد باش سرگرد : _اجازه هست +بفرمایید یه پیشنهاد دارم. +میشنوم میتونیم یکی از آقایون رو بفرستیم سراغ اون یکی متهم بره سراغش ولی در نقش یه پسر پولدار،البته میتونین بیشتر روش کار کنیم. +اره ،اره عالیه😍😍خوب به نظر خوتون کی بره بهتره؟ به نظرم سرگرد کیوان پيمانکار، نظرتون چیه؟ +بله ،بله عالیه،به توجه به شکل ظاهری و چهره شون پیشنهاد عالی هست ...شما مطلع شون کنید _ بله چشم قربان اجازه هست؟ +بفرمایید احترام و آزاد باش سرگرد میره که سرگرد پیمانکار رو مطلع کنه... ادامه دارد...
دختران نظامی
✨تسخیر ناپذیر✨ پارت بیست و یکم. یهو یه نفر دستش رو گذاشت روی شونه ام سرم رو از روی میز بلند کردم و س
✨تسخیر ناپذیر✨ پارت بیست و دوم. دوباره رفتم به کافه ، حالم داشت از همه اون آدما بهم میخورد،دلم میخواست همشون رو دستگیر کنم😒😒 رفتم و نشستم سر جای قبلیم،چهره مظلومی به خودم گرفتم و خودم رو داغون جلوه دادم سرم رو گذاشتم روی دستام... دیدم فایده نداره و نگار فقط داره نگاهم میکنه. بر خلاف خواسته و علاقه ام باهاش ارتباط چشم به چشم گرفتم از طریق چشمام ازش خواهش میکردم😕😕 نکار بلند شد و اومد سمتم بازم برخلاف میلم ببخشید عصبی بودم سرت داد زدم🙁 _اشکالی نداره،بلند شو برمی اون طرف رفتیم سمت اون یکی بچه ها رفتم و نشستم نگار من رو به همه معرفی کرد و بعدشم نگاه کرد به من و علامت سوالی نگاهم کرد من ستاره ام ستاره حامدی. ×خوشبختیم 😘✨ همچنین مشغول صحبت شدن و بزن و بکوب و .... من کلافه نشون میدادم خودم رو و عصبی یکمی که گذشت آروم غریدم نگار،چیشد پس من به پول احتیاج دارم همه ساکت شدن و نگار برگشت طرف من و بهم خیره شد _خیلی اتیشت تنده ،چخبره...؟ میفهمی میگم مادرم مریضه ، میفهمی نگرا ن یکی باشی ینی چییییئ؟؟؟ _خب خب خب چخبرهههه؟دنبال کار گیگردم امروز بهت میشه یه خواهشی کنم؟ _چی؟ هر کاری باشه ، هرکارییی،فرقی نمی‌کنه ، فقط مول زیاد توش باشه،حاضرم جونمم بدم ولی پول خوب گیرم بیاد...توروجان عزیزت قسم...😔خیلی حال مادرم بده😭😭 (من بازیگر خوبی بودم،خیلی راحت میتونستم احساساتن رو برعکس نشون بدم و خیلی راحت زدم زیر گریه که نگار باور کنه) _باشه گریه نکن باشه،خودت رو ناراحت نکن ،تا اخر هفته حتنا یه کار درست و درمون واست پیدا میکنم. ممنونم😞 _سربالا،غمت رو نبینم باشه ، ممنون،اگه اجازه بدید من برم پیش مامانم _آره برو.. خداحافظی کردم و راه اوفتادم سمت خونه. از الان به بعد رسما رفتن به اداره تعطیل بود. رسیدم خونه زنگ زدم به سرهنگ و اتفاقات رو براش توضیح دادم و یهو یاد یه چیزی افتادم سرهنگ راستیییی😳😳 _چی؟ باید خونه مون رو عوض کنم.جون میتونن با یه تحقیق بفهمن پلیس هستم _بله بله حتما این کار رو انجام بدید🙂با بچهها هماهنگ میکنم چشم .... چند روز بعد... ... به اجبار با آرزو خداحافظی کردم و رفتن سمت خونه اجاره ای ک از طرف اداره بهم داده بودن... . رفتم قهوه خونه،نگار گفت _ستاره مژده بدهههه😍 چییییی؟کار پیدا کردبیی؟ _باریکلااااا اره😍 اخ جونننننننننن😍مرسییییییییی (از رفتاری ک داشتم متنفر بودم) _حالا پاشو بریم تا بگم چه کارهایی باید انجام بدید. چشم بریم... ادامه دارد...
🌙 *شبتون شهدایی* *💞عشقتون زهرایی* *😌مرامتون حیدری* *❤️امرتون رهبری* *🤲راه هتون محمدی* *😇دلتون حسینی* *💔غمتون حسنی* *💪جسمتون عباسی* *✨گذشتتون مهدوی* ~اݪݪهم عجݪ ݪۅݪیڪـ اݪفڔج❤️~ _‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❲‌ ‌‌•|صلوات بفرست رفیق..!_ ╚════ ✾" 🍁 " ✾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙☁️ ..؛🌿!' بر گنبد تو ، دست توسّل مےزد... بر مصحف نام تو تفأّل مےزد! اينگونہ شفاعت تو را حاجت داشت؛ "خورشيد" كہ سوے حرمت زل مےزد✨ 🖇❤️ # شهید ابراهیم هادی💜
•💙💦• چشم‌من‌خیره‌بہ‌عکسِ‌حـــرمت‌‌بند شدھ،با‌چہ‌حالۍ‌بنویسم‌کہ‌دلم‌تنگ شدھ؟!.. ..!☺️🌺
نتࢪس‌و‌غمگین‌نباش‌🌱 خداڪنارتھ:) ..!
•🍓🌱• «فَإِنِّي‌قَرِيبٌ‌أُجِيبُ‌دَعْوَةَ..»بقره|۱۸۶ من‌نزدیکم‌... ودعایِ‌دعاکننده‌را‌هنگامی ‌که‌مَرا‌بخوانداجابت‌‌میکنم...🌼🌿