eitaa logo
خادم‌الشہداء|khadem .
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
116 فایل
‹ إِنَّهُ‌عَلِيمٌ‌بِذَاتِ‌الصُّدُورِ › بی‌تردیداو‌به‌رازدل‌هاداناست . - تکیه‌بر‌مداحیایِ‌حاج‌مهدی‌رسولی !. نوکر‌ِعلی‌اکبر؏‌ ؛ @Miiad82 @madahiam333 مداحیام ! رادیوی ِ ‌۵۷ : @Radio57 السݪام‌علیڪ‌یا‌بقیة‌اللہ . کپی؟! نعم .
مشاهده در ایتا
دانلود
8608435691.mp3
9.13M
پاشو اینجوری منو نده عذاب کلمینی، بری از پیشم میشم خونه خراب کلمینی...💔
38649670167245.mp3
3.99M
انقدر غم مردم رو خوردی ای مادر غم خوار...💔
بهم‌می‌گفت: همیشه‌یه‌مداحـے توۍگوشیت‌داشته‌باش!📱'' چون‌گاهے‌اوقات،همون‌مداحـے تمام چیزے که‌توبهش‌احتیاج‌داری..:)
4_5897606004308183529.mp3
12.73M
آخـہ غࢪبٺ چقدࢪ؟؟ ڪسے مشڪے بࢪاٺ نپوشید💔
11.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به‌به دیشب چخبر بوده بابل 🌹🌹
پارت جدید رمان 👇
❤️به نام خدای مهدی❤️ پارت 7 دیگه تنها شده بودم تنهای تنها... برگشتم تو خونه چادرم رو در آوردم با خالم اینا دیگه رفت و آمد نداشتیم اونا با ما فرق میکردن تو بچگیم که چادر میزاشتم چادرمو از سرم می‌کشیدند... 🖤 همین کافیه برای قطع رابطه باهاشون.. صدای تلفن همراهم منو از فکر هام بیرون میاره. _ بله بفرمایید؟ _ سلام ترانه جون خوبی؟ درست حدس زدم ریحانه بود دوست صمیمیم _ چه عجب بلاخره تونستی یک حالی از ما بگیری اصلا خبر داری چی کشیدم؟ مادرم از دست دادم؟ برادرم رفت؟ پدرمو دارم فقط هق هق میکردم _ راست میگی ترانه؟ الان میام پیشت سریع قطع کرد. منم مخالفت نکردم خیلی تنها بودم صدای اذان مغرب از بیرون میومد رفتم وضو گرفتم و نماز خوندم با خدای خودم خلوت کردم که زنگ در خورد حتما ریحانه بود در باز کردم و ریحانه محکم بغلم کرد... 3 روز بعد با وجود دوباره ریحانه کمتر گریه میکردم ولی خنده هم بر لبم نمیومد امروز 4 روز هست که بابام رفت و ریحانه پیشمه صدای در زدن کسی توجه منو از ریحانه میگیره _ الان میرم باز میکنم _نه بشین خودم میرم رفتم سمت در ساعت 7 غروب بود کی میتونست باشه در و باز کردم.......... ادامه دارد.... نویسنده : منتظر المهدی
❤️به نام خدای مهدی ❤️ پارت 8 در و باز کردم یه آقای جوانی بود _ سلام خواهر. بنده از همرزم های پدرتون هستم شماخانم ترانه افشار هستید؟ _سلام. بله پدرم خونه نیستن رفتن سوریه _ میدونم پدر شما مجروح شده و از بالای یک تپه افتاده پایین دنیا دور سرم چرخید بایه دستم گوشه در را گرفتم _ اتفاقی افتاده خانم؟ خانم؟ صدامو میشنوید؟ خانم افشار؟ _ نه. خوبم کجاست الان؟ _بیمارستان هستند _ خواهش میکنم منتظر بمونید سریع اومدم تو _ ریحانه بابام مجروح شده بدو بریم _ چی؟.. دویدم تو لباسمو با یک مانتو بلند سبز با روسری سفید لبنانی بستم و سریع راه افتادم سمت حیاط ریحانه هم دنبالم اومد _ آقا ما شما جلو برید ما پشتتون _ بفرمایید سریع سوار ماشین شدیم یکم دور بود ولی بلاخره رسیدیم دویدم تو بخش مراقبت‌های ویژه _ کجاست آقای... _ علیرضا پارسا هستم _ کجاست آقای پارسا؟ _جلو تر هستند دویدم بلاخره رسیدم در و باز کردم اما بابای من رو تخت نبود به پرستار اشاره کردم _ خانم مریض قبلی کجان؟ _ شما حالتون خوب نیست داد زدم _ من حالم خوبه بگو کجاست؟ _ رفتن کما آقای پارسا سرش رو گرفت و نشست احساس کردم روحم تو جسمم نیست پرستار _ خانم حالتون خوبه؟ ریحانه_ ترانه خوبی؟ دیگه هیچی نفهمیدم....... 🖤
بدلیل نظر عزیزان 1 پارت اضافه قرار می‌گیرد