eitaa logo
خادم‌الشہداء|khadem .
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
116 فایل
‹ إِنَّهُ‌عَلِيمٌ‌بِذَاتِ‌الصُّدُورِ › بی‌تردیداو‌به‌رازدل‌هاداناست . - تکیه‌بر‌مداحیایِ‌حاج‌مهدی‌رسولی !. نوکر‌ِعلی‌اکبر؏‌ ؛ @Miiad82 @madahiam333 مداحیام ! رادیوی ِ ‌۵۷ : @Radio57 السݪام‌علیڪ‌یا‌بقیة‌اللہ . کپی؟! نعم .
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز زودتر پارت داریم☺️🦋🌹
هدایت شده از [ اَبدیت ]
🙂❤️
📸 تصویری از دیدار صبح امروز مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام با رهبر انقلاب 🔹این دیدار هم‌اکنون در حال برگزاری است.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋 🦋🦋 🦋 🍁بسم رب الشهدا وصدیقین 🍁 پارت ۴ بازم چمدون رو گشتم .حس خاصی داشتم احساس می‌کردم مامانم کنارمه ولی دستم بهش نمیرسه. یه لباس نوزاد بود.درش آوردم و دادم به خاله .خاله یهو ساکت شد .بعدش هم از حال رفت ‌.مگه‌ من چی گفته بودم ؟😢 علی اکبر بدو بدو رفت یه لیوان آب اورد .چند قطره روی صورت خاله ریختم. یواش چشم هاش رو باز کرد . _مامان جان چیشده؟اون پیراهن چیه؟ خاله هق هق‌میکرد. _چیشده خاله‌ جان . بگین ...تورو به روح مامان بگو _دخترم! من.....من.....آرام جان ! پدرت آرزو داشت پسر داشته باشه . هی به فاطمه می‌گفت بچه اولمون باید پسر بشه فاطمه سال ۷۳ باردار شد _من که متولد ۷۳ نیستم خاله؟ _فاطمه باردار شد .بابات عین پروانه‌دورش میچرخید .بعد چند ماه معلوم شد بچه فاطمه پسره... _خاله فاطره ...!راست میگی _مامان این چه حرفیه ؟ _وقتی موقع زایمان بچه مرده به دنیا اومد .... پدرت سه روز گم و گور بود ..فاطمه هم حسابی روحیه شو از دست داده بود اونموقع ها بهم میگفت دلم می‌خواست اسم اولین پسرمو بزارم علی اکبر ... مادرت خواب دیده بود ....خواب یه پسر که تو بغلشه.اما مرده. مادرت می‌گفت تو خواب علی اکبر صداش‌میزدم . آرزو داشت ..... اصلا من همون روزا بهش گفتم من اگه باردار شدم و بچه پسر بود اسمشو میزارم علی اکبر! بعد بدنیا اومدن تو و فوت مادرت من بهت شیر دادم ... اون موقع ها....اون .....وقتی علی اکبر رو باردار شدم یه شب خواب مادرتو دیدم یه چادر سفید سرش بود. یه بچه خیلی خوشگل گزاشت تو بغلم بهم گفت. این علی اکبر توعه. از دخترم خوب مراقبت کن.... _خاله جان این پیراهن ‌.... _این پیراهن همون پیراهنیه که مادرت می‌خواست تن پسرش کنه! نمیدونی با چه زاری بچشو بردن..... _خاله اینا رو چرا نگفتیییییییی......واقعا ؟خاله من‌که دق میکنم ..... _مامان ....واقعا ؟ خاله پسر داشت !؟ _😔 دوباره چمدونو گشتم این چمدون چیزی بود که من ۲۲ سال دنبالش گشتم .... یه آلبوم بود توش درش آوردم. ولی خاله‌ گزاشتتش داخل‌چمدون _نکن آرام ....! همچیو بهت گقتم...آرام من زجر میبینم با اینا ....بزارش تو ....چمدون بده من... دستشو دراز کرد ... _خاله نمیدم ...نزار ....نمیدم ...نمیخوام.... _بده آرام.... بهت میگم بده! سرم داد کشید ...بازم مقاومت کردم.... _مامان جان ...بزار باشه دستش....مادرشه....بزار باشه پیشش ... _علی اکبر حرف نزن ! ارام بده! از اجبار بهش دادم .اومدم پاشم که دوباره درد اومد سراغم . _اااه _چیشده آرام؟ حالت خوبه؟ چته؟ _هیچی‌...چیزی نیست ....خوبم ...ااه _آرام جان پاشو ببرمت دکتر ... _نه علی اکبر ...خوبم..برو به کلاست برس .. _مهم نیست آرام. بیا بریم. _خوبم سید اصرار نکن‌.‌ _باشه ..خدا حافظ بلند شد داشت میرفت _علی اکبر _جونم _کلاست تموم شد میای دنبالم _کجا‌میری .. _میخوام برم پیش رفیقم بعدشم خرید. _باشه میام _مرسی 😊 _قربونت .. رفت ... منم یوی از لباسامو پوشیدم روسری سبز سرم کردم و مدل قشنگی گره زدم چادرمو سر کردم کیفمو گرفتم و رفتم . _خاله خدا نگهدار. منتظر جواب نموندم .از دستش ناراحت بودم .از در اومدم بیرون که علی اکبر و دیدم . اومد جلوم _بیا میرسونمت _نه خودم میرم تو دیرت شد . هوا بشدت سرد بود .یهو دوباره پهلوم درد گرفت صورتم از درد جمع شد _چیشده ارام؟ _خوبم .. _ارام بخدا خودمو میکشما.. چته _فکر کنم به خاطر لگد های اناست _سوار شو سوار شدم سرمو به شیشه تکیه دادم موبایلش زنگ خورد. _جانم فرید جان _........ _چیشده....؟ _........ _چی میگی فرید ؟ راست میگی؟ باشه بی وقفه میام .خدا حافظ _چیشده علی اکبر _هیس ...حوزه آتیش گرفته.... آنقدر ماشین و تند می‌برد که احساس می‌کردم الان از پنجره پرت میشم پایین ..حالت تهوع گرفته بودم ..جلو در یه حوزه ایستاد .پیاده شد ..منم پیاده شدم .مردم زیادی اون تو بودن .رفتم تو حیاط حوزه .میگفتن یه آخوند میان سال تو اتاقیه که آتیش گرفته ..علی اکبر یهو پرید تو همون اتاق ‌.رفتم جلو یه آقایی اومد _خانم نمیتونین برین داخل _آقا داداشم رفت تو آتیش یه نگاهی کرد _شما خواهر علی اکبرید؟ _آقا برید کنار لطفا رفت کنار منم رفتم نزدیک تر همه بیرون منتظر بودن .زنگ زدن آتش نشانی میگفتن خداروشکر که اتاق اصلی آتیش نگرفت .علت آتش سوزی گاز بود .میگفتن اتاقی که توش استراحت میکردن آتیش گرفت از سر اجبار رفتم سمت اتاق صدا زدم _علی اکبر! علی اکبر ! یهو اون درد اومد سراغم ایندفعه شدید تر بود _اااخ دیوار حوزه رو گرفتم چنتا خانم اومدن کمکم ..انقدر شدید بود که نتونستم تحمل کنم جز سیاهی چیزی ندیدم ‌....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایران عظمتش رو مدیون مادراشه ایران ابهتش رو مدیون مادراشه ایران اصالتش رو مدیون مادراشه ایران نجابت دختراشو رو مدیون مادراشه ایران شجاعت پسراشو مدیون مادراشه ایران عظمت شهداشو مدیون مادراشه مادرای مهربون وطنم دوستتون دارم❤️🇮🇷🌹
هدایت شده از خادم‌الشہداء|khadem .
سلام سلام 😍😍😍 اعضای جدید خوش اومدین این آیدی مدیر @sarbasiran آیدی ادمین اصلی @Mytentisproud ناشناسمونhttps://harfeto.timefriend.net/16734536191986
هدایت شده از - دچار!
سیدرضا+نریمانی-+ملک+تلاوت+سوره+ی+کوثر+و+شروع+کرده-+میلاد+حضرت+زهرا+سلام+الله+علیها.mp3
12.1M
عیدتون مبارک رفقا😍🌿 تولد حضرت مادره، تبریک میگم به همهههه مامانای کانال☺️