زیر سایه دشمن حسین علیه السلام
زیارت حسین علیه السلام رفتن
در منطق امام حسین علیه السلام نیست...
هیهات من الذله
اگر از مرگ ترسیدی
دچار ذلت خواهی شد
آدم زنده ای ک از مرگ می ترسد
مرده است
و کسی ک از مرگ نهراسد، زنده است
تعریف مرگ و زندگی در مکتب امام حسین علیه السلام
جامعه ای ک عده ای از گرسنگی بمیرند و عده ای از سیری
حسینی نیست
از 100 کشور جهان
از مذاهب مختلف
حتی بی دین
به راه پیمایی اربعین میروند
بی دین میگوید:
حسین شما حقیقت ماست...
مارکسیست هم می آید
ب امید اینکه
راه پیمایی نجف تا کربلا
تبدیل شود به
راه پیمایی کربلا تا قدس
وحدت با عدالت محقق میشود
توحید باعث وحدت و برادری است
و
شرک باعث تفرقه
شرک در چه چیزهایی ممکن است باشد؟
همه نماز یه طرف
سجده آخر که میگی
یا لطیف ارحم عبدک الضعیف
ی طرف
اوج اظهار ذلت و خضوع و هیچ بودن و در عین حال امید و احتیاج...
امروز دوتا حسرت یادآوری شد
حسرت نماز آقا بر شهید صیاد شیرازی
حسرت نماز آقا بر شهید سلیمانی
حسرت نماز آقا بر علامه حسن زاده آملی
برکت عمر و عاقبت به خیری و امضای نهایی نائب امام زمان ...
چقدر حس خوبیه
ک
ب خدا بگی
خدایا نماز صبح بیدارم کن
(صدای زنگ بشنوم بیدار بشم یا یهو بیدار شم... )
زودتر از موبایلت
که کوکش کردی
بیدار میشی
ینی خدا حرفت رو شنید
خدا بیدارت کرد...
نه موبایل،
و نه از راه موبایل
چقدر قشنگه آدم هر روز و هر لحظه دلتنگ یکی باشه به نام #خدا
دایی علیرضا
قبل شهادتش با یک دانشجوی مارکسیست ( رشته حقوق دانشگاه تهران) بحث و گفتگو داشت و دانشجوی مارکسیست شیعه شد و آرزوش این بود که به دست بدترین دشمنان اسلام کشته بشه که به آرزوش رسید و به دست منافقان به شهادت رسید #شهیدمحمد
یاد یه سوال دایی از شهید محمد (قبل از شیعه شدنش) افتادم که:
آیا اعتقاداتت جوری هست که حاضر باشی جانت را برایش بدهی؟
و او با تعجب گفت نه...
و دایی گفت:
ولی من حاضرم جانم را برای اعتقادم بدهم...
و این جمله او را به فکر فرو برد....
گاهی با اشک از خدا می خواهم که اشکهایی که برای این دعا می ریزم، کارگر شود و اثر کند که: خدایا از عمر من بکاه و بر عمر رهبر عزیزتر از جانم بیفزا...
که او خادم واقعی دین و انقلاب است
شاید از این طریق عمر من با برکت شود....
کاش عمر و جانم ارزش داشت مصداق این دعا شود....😭
#اسماعیلی (سما)
@drme90
به مقداد گفت
فاطمه از دنیا رفته
باید برویم جنازه را تشییع کنیم
مقداد گفت
دیشب تشییع کردیم
عصبانی شد
سیلی محکمی ب مقداد زد
مقداد پرت شد روی زمین..
مقداد بلند شد
لباسش را تکاند
و گفت
سوالی داشتم
آیا همین سیلی را به او هم زدی؟
😭😭😭😭😭😭