eitaa logo
کانال تبلیغی خانم عشقی
500 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
8.4هزار ویدیو
71 فایل
امیدوارم در کنار هم زمینه ساز ظهور باشیم ارتباط با مدیر @eshghi313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴هشدار رهبر معظم انقلاب درباره جلوگیری از کاشت نهال‌های مضر ‌ ♦️ در بعضی از مراکز کشور به‌خاطر جلوگیری از پیشرفت صحرا و بیابان‌زایی، برخی از نهالها و اصله‌هایی که مناسب نیست و مضر است، کاشته میشود! خیلی ضروری است که دستگاه‌های مسئول مراقبت کنند که چنین اتّفاقی نیفتد.  ۹۷/۱۲/۱۵‌ ‌ @EEshghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت اسامی ۳۱۳ یار امام زمان(عج) از زبان آیت الله العظمی بهجت رضوان الله تعالی علیه @EEshghi
🔴🔵 فضیلت صلوات از شامگاه پنجشنبه تا غروب روز جمعه 🔺 امام صادق(ع) می‌فرماید: 🔹 هنگامی که شام پنج‌شنبه و شب جمعه فرا می‌رسد، فرشتگانی از آسمان نازل می‌شوند که به همراه خود قلم‌هایی از طلا و کاغذهایی از نقره دارند. آنها در طی این مدت تا غروب روز جمعه، هیچ عملی به جز صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ثبت نمی‌کنند. 📚 من لا یحضره الفقیه،ج ۱ص ۴۲۴ 🌕 منتظرین گرامی صلوات از بهترین ادعیه برای حاجت روایی است و چه حاجتی بالاتر از فرج امام زمان (عج) 🌹 در این فرصت طلایی امام خود را یاری کنید با دعا برای ظهور با ذکر صلوات همراه با عجل فرجهم @EEshghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چقدر زیباست داشتن مکتب و قائدی که از هیچ مساله ای غفلت نمی کند حتی کاشت درخت... و چه زیباتر است تاسی امت به امام خود در اصلاح و آبادانی زمین @EEshghi
«روزگار فراموش شده...» شاید شما یادتون نیاد ولی ما یه زمانی نون رو تلیت میکردیم تو ‎ میخوردیم و نون و پنیر کوپنی برامون غذای نیمه اعیونی محسوب میشد ولی یادمه هیچ وقت انقدر غر نمیزدیم! در عین فقر خوشبخت بودیم ‏مهمونیامون اغلب با آبدوغ خیار یا عدس پلو و نهایتا آبگوشت اونم با گوشت کوپنی که خانمهای کدبانو ذخیره میکردند برگزارمیشد اماهیچ وقت انقدر غرنمیزدیم! من بیشتر لباسهای کوچک شده ی داداشمو میپوشیدم خواهرم لباسهای منو دخترهمسایه لباس سالم مونده ی خواهرمو وداداشم لباسهای پسرخالم و... ‏هیچکی خجالت نمیکشید هیچ وقتم انقدر غر نمیزدیم! یادمه از یه تیکه چوب و چند تا سنگ یا یه تیکه سیم ده جور بازی خلق میکردیم خطکشمون لبه ی صاف کتابمون بود و تا مدادمون به قدری که دیگه نشه لای انگشت نگهش داشت نمیشد، مداد جدید برامون نمیخریدند ‏یادمه پاک کنمون رو با نخ مثل گردنبند مینداختیم گردنمون که مبادا گم شه فقط یه تراش داشتیم که داداشم میگفت تو ببر مدرسه معمولا مداداشو با چاقو میتراشید انگار همین باعث شده بود کم کم خراط بشه قایق و اسب و میوه چوبی از شاخه های خشک درختها درست میکرد بهترین هدیه ی عمرم قایق کوچک چوبی ای بود که برادرم خدا بیامرز برام درست کرد کاش نگهش داشته بودم... یادش بخیر مدرسه به یکی از پسرها دوچرخه جایزه داده بود یادم نیست برای چی اما اون دوچرخه شده یود مال همه ی بچه های محل پسر همسایه کیف میکرد همه با دوچرخش بازی میکنن بچه ها نوبتی دو نفر دو نفر دور میزدند اغلب پسرها خواهرهاشون رو ترک میشوندن منم پشت داداشم میشستم گویا سوار قالیچه ی پرنده باشیم هیچ غمی نبود گاهی بیشتر از یک ساعت تو صف می ایستادیم تا نوبتمون بشه خسته نمیشدیم هیچ وقتم غر نمیزدیم! ‏هفته ای دوبار بامامانها میرفتیم مهدیه شهدا لباسهای خونی رزمنده ها رو میشستیم سهم ما دخترها جابجایی جورابها، کمربندها و پوتینها بود بوی خاک وخون هنوز تو مشاممه... گاهی هم آجیل یانون قندی بسته بندی میکردیم مامان بخش شستشو رو ترجیح میدادن اون وقت متوجه نمیشدم چرا ولی امروز میفهمم ‏هروقت میخواستیم بریم برای بسته بندی، مامان محکم نگاهمون میکردند ومیگفتند:حواستون باشه لب نزنیدا حتی اگه بهتون تعارف کردند بگید نمیخورید! بعضی وقتا که ناهار چیزی نبود بخوریم حسابی دلمون قنج میرفت که یه تیکه نون قندی یا یه دونه گردو یافندوق بخوریم جدیت نگاه مامان منصرفمون میکرد ‏یادمه هیچ وقت غر نمیزدیم که حالا مگه بخوریم چی میشه؟ یادمه یه روز صبحانه وناهار نخورده بودیم اتفاقا همون روزم کار بسته بندی آورده بودند مامان اون شب موقع خواب قصه ی بخشش سه روزه ی حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) رو برامون گفتن بعدم توضیح دادن: ‏اونا مال خودشونو بخشیدن رزمنده ها جونشونو دارن میبخشن ما که چیزی نداریم ببخشیم حداقل کمک میکنیم تا ثواب ببریم این چیزا رو مردم میدن به نیت رزمنده ها ما رزمنده نیستیم بخوریم عین دزدی از مال دیگرانه. نمیدونم چرا قشنگ میفهمیدیم مامان چی میگن و هیچ وقت غر نمیزدیم! ‏یادمه چکمه هامون پلاستیکی بود زمستونها هم وحشتناک سرد مثل حالا هم نبود که با دو تا دونه برف مدارس رو تعطیل کنن یادمه گاهی اوقات چکمه ها از سرما به جوراب و پامون میچسبید خیلی درد داشت هر قدم که برمیداشتی حس میکردی استخوانهای پات داره میشکنه ‏میرسیدیم خونه باید پاهامونو کنار گردسوز میگرفتیم تا گرم شه و نرم شه و بتونیم چکمه رو از پامون دربیاریم اما هیچ وقت غر نمیزدیم! ولی یادمه یکی از اقوام که همیشه انواع و اقسام غذاها سر سفرشون بود و انواع میوه های فصل و غیر فصل سر میزشون، خیلی غر میزد، از همه چی مینالید ‏اعصابم خورد میشد وقتی مجبور بودیم سالی یه بار عید دیدنی بریم خونشون به مامان خدا بیامرز خیلی زخم زبون میزد... اما ما هیچ وقت غر نزدیم... دیروز یکی گفت: شما تو سختی بار اومدید و عادت کردید به خودتون سخت بگیرید نمیدونه اتفاقا سختیها یادمون داده زندگی رو راحت بگیریم ... پایان ✍️م.طالبی @EEshghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ســــ🙂✋ـــلام‌ به یکشنبه ۱۷ اسفند ماه خوش‌آمدید آرزو میکنم🌼🍃 دقایق امروز برایتان سرشار از عـشق برکت و تندرستی باشد🌼🍃 و به هـر آنچه کـه آرزویش را دارید برسید🌼🍃 الهی‌آمین🙏 🌼🍃 @EEshghi
🌷 بهار عبادت | هر یک روز ماه رجب، یک نعمت خداست. در هر ساعتی از این ساعات، یک انسان اگر هوشمند و زرنگ و آگاه باشد، میتواند چیزی را به دست بیاورد که در مقابل آن، همه‌ی نعمتهای دنیا پوچ است؛ یعنی میتواند رضا و لطف و عنایت و توجه الهی را به دست آورد. ۶۹/۱۱/۱۹ 🇮🇷👇 @EEshghi
👇👇 🔹به یکی از دوستان گفتم: شنیده‌ام خداوند به شما فرزندی عطا فرموده است؟ ✅ در جواب من خیلی زیبا گفت: خداوند افتخار تربیت یکی از بندگانش را به من عطا کرده‌است. 📚 خاطرات حجت الاسلام قرائتی 🌷🌷🌷 @EEshghi
✅حق‌الناس که فقط پول نیست تا اسم « » میاد فوری یاد پول و بدهی می‌افتیم. بعد هم با افتخار می‌گیم «خب خدا رو شکر من که حق کسی رو نخوردم» چرا فکر نمی‌کنیم خیلی چیزها می‌تونه حق‌الناس باشه؟ مثلا رعایت نکردن حجاب،  کردن، گرفتنِ وقت دیگران یا شکستن دلشون... حالا اگه این دلی که شکستیم  دل امام زمانمون باشه چی؟ @EEshghi ┄┅┅❅💠❅┅┅┄