{برادران لیلا}
در تورات آمده است که یعقوب تنها ماند و با خداوند تا طلوع فجر کشتی گرفت. زمانی که خداوند دید بر وی غلبه نمییابد، به اجبار او را برکت داد و نامش را اسرائیل نهاد. فیلم "برادران لیلا" من را یاد این داستان عجیب تورات میانداخت. بنیاسرائیل هرگز نمیتوانست یعقوب را تا جایگاه خداوند بالا ببرد اما در عوض میتوانست خداوند را تا مادیات پایین بکشد و این دقیقا همان کاریست که سعید روستایی میکند. روستایی در اثرهایش انسانیت را به افول میکشاند، پدر را که رکن اصلی یک خانواده است بیحرمت میکند و مادر را به حد فاحشهای تقلیل میدهد.
آخرین فیلم سعید روستایی انتهای زوال هنرِ یک کارگردان و انتهای زوالِ افکار یک نویسنده است. گرچه فیلم فرم دارد، قصهاش پر تعلیق است و مخاطب را زمینگیر میکند. اما محتوای کثیفِ برادران لیلا، زیر تمام شعارهای سیاسی و دیالوگهای کلیشهایش مخفی شده است.
روستایی از زجر و درد مخاطبهایش سوءاستفاده میکند و دیدگاه ضد انسانی خودش را در پسِ افکار سیاستزدهی جامعه، به آنها القا میکند. حتی به خودش هم زحمت نمیدهد تا مفهومی که در سر دارد را در درونمایه داستان بگنجاند بلکه صراحتا حرفش را میزند. مثل دیالوگی که لیلا بعد از سیلی زدن بهگوش پدرش میگوید: گاهی حق بزرگترهاست که سیلی بخورند...
سعید روستایی در آخرین فیلمش به انتهای کلیشه بودن رسیده است. قابهایش کلیشهایست، کارکترهایش، کلیشهایست و حتی دیالوگهای فاجعهاش نیز. برای کسی که روزی فیلم ابد و یک روز را ساخته بود، برادران لیلا افولِ عجیب و غمانگیزی است...
کلیدواژه هایی که برای برادران لیلا نوشتم:
قصهای پر تعلیق
سعید روستایی: روایتگری فهمیده و باهوش
داستانی کاملا ضد انسانی
سیاست زده
کلیشهای
ناتوان در نمادسازی
دیالوگهای اغراقآمیز
و انتهای زوال فکری یک نویسنده.
#سعید_روستایی #فیلم #برادران_لیلا #نویدمحمدزاده