فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاش برای تجزیه عراق و برنامهریزی حمله به ایران
تسلط بر غرب آسیا با محوریت تمرکز بر پروژه موسوم به «خاورمیانه جدید»
میگوید اگر ایران را به دست بگیریم، کل جهان را در اختیار داریم
دیدن این کلیپ برای آشنایی با فضای این روزها توصیه میشود.
#وعده_صادق
#سید_حسن_نصرالله
[💜@EHYYA313🌸]
🌷 #یا_فاطمـة_الزهـرا_س🍃
هر دم بہ ضریح بےنشانٺ اے ماه
بستہ سٺ دخیل قلبِ من با هر آه
عمرےسٺ تپش هاے دلم مےگوید
یا فاطمہ اشفعے لنا عندالله
[💜@EHYYA313🌸]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعمالقبلازخواب:
وضوگرفتنثوابشبزندهداری؛💚
تسبیحاتاربعہیڪمرتبه
سبحاناللهوالحمداللهولاالهاللهواللهاکبر🌱
14صلواتبرپیامبرواهلبیت🔏
طلبمغفرتبرایمومنان🙏
استغفراللهربیواتوبالیه
خواندنآیتالکرسی؛🌸
شڪروحمدخداوند🙂❤️
صلواتودعابرایامامزمان):🌿
اللھمعجللولیڪالفرج
حلـالبفرماید🍂
شبتونحسینۍ؛🔏💕
[💜@EHYYA313🌸]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزو میکنم از همین حالا
از زمین و زمان
برایتان خوشبختی بـبـارد
و نیـروی عظـیم عــشق
همراهتان باشد تا همهٔ کارها
به بـهترین شکل پیش بـرود
به امـید فـردایـی عالی
شبتون مـاه 🌙
لحظه هاتون لبریز از آرامش
[💜@EHYYA313🌸]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌹الهی تکیه بر لطف تو کردم
🕊🌹بجز لطفت ندارم تکیه گاهی
🕊🌹دل سرگشته ام را راهنما باش
🕊🌹که دل بی رهنما افتد به چاهی
🕊🌹خــــــدایــــــا "
🕊🌹امروزمان را با نام و یاد تو،
🕊🌹و به امید لطف و کرمت،
🕊🌹و لحظاتی سرشار از معجزه،
🕊🌹و اتفاقات خوب آغاز میکنیم ...
🕊🌹بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🕊🌹الـــهــی بــه امــیــد تـــو
[💜@EHYYA313🌸]
『🌥✨』
💛روزتونبیگناه🤲💕
👑صبحمون روباسلامبهائمهشروعڪنیم🖐🏻
🕔قرار روزانمون🌻
🌿| السلامعلیڪیارسولالله
🌿| السلامعلیڪیاامیـرالمؤمنین
🌿| السلامعلیڪیافاطمهالزهـرا
🌿| السلامعلیڪیاحسـنِبنعلے
🌿| السلامعلیڪیاحسـینِبنعلے
🌿| السلامعلیڪیاعلےبنالحسین
🌿| السلامعلیڪیامحمدبنعلے
🌿| السلامعلیڪیاجعـفربنمحمـد
🌿| السلامعلیڪیاموسےبنجعـفر
🌿| السلامعلیڪیاعلےبنموسیالرضاالمرتضے
🌿| السلامعلیڪیامحمدبنعلےِالجـواد
🌿| السلامعلیڪیاعلےبنمحمـدالهادی
🌿| السلامعلیڪیاحسنبنعلیِالعسـڪری
🌿| السلامعلیڪیابقیهالله،یاصـاحبالزمان
🌿| السلامعلیڪیازینبڪبری
🌿| السلامعلیڪیاابوالفضلالعبـاس
🌿| السلامعلیڪیافاطمهالمعصومه
🌿|السلامعلیڪیاسیدتنارقیهبنتالحسین
''السلامعلیڪمورحمهاللهِوبرڪاته''
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ #سلام_بر_مہـدےعج³¹³
السَّلاَمُعَلَى خَلَفِالسَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ
سلام بر جانشین اولیاء گذشته
که صاحب مجد و شرافت است
ألـلَّـھُـمَ؏َجِّـلْلِوَلـیِـڪْألْـفَـرَج
#امام_زمان
[💜@EHYYA313🌸]
امروزپنج شنبه بیست وششم مهرماه 1403
امروزهرکدوم ازاعضامحترم که تولدشه
تولدش مبارک باشه💐
ان شاءالله تنتون سالم،عاقبتتون بخیر
دنیابه کام
🎁هدیه بنده ده صلوات ودعا جهت حاجت روایی،عاقبت بخیری وسلامتی
🌸🌿🌸🌿
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۸۳
_بفرمایید
-لطفا تو رابطه خواهر و برادری تون با فاطمه تجدید نظر کنید.
-چرا؟!
مکثی کرد و گفت:
_آخه...بیچاره م میکنه بس که خواهر شوهر بازی درمیاره.
پویان اول از خواهرشوهر بازی درآوردن فاطمه خنده ش گرفت.بعد با تعجب گفت:
_یعنی شما..با من..ازدواج میکنید؟!
مریم سرشو انداخت پایین و سکوت کرد.
پویان از خوشحالی نمیدونست چی بگه و چکار کنه.سرشو انداخت پایین و
گفت:
-خدایا شکرت.
نفس راحتی کشید و به مریم گفت:
-ممنونم.
بلند شد و چند قدمی دور شد.
مریم از عکس العمل پویان خنده ش گرفت.حالش که بهتر شد،برگشت و گفت:
_اگه حرف دیگه ای نیست،بریم پیش بقیه.
باهم رفتن داخل.
همه با لبخند نگاهشون کردن.فاطمه بلند شد و به پدر و مادر و خواهر مریم شیرینی تعارف کرد و به پویان و مریم گفت:
_شما نمیاین تو؟!
همه خندیدن.پویان و مریم هم با خجالت نشستن.فاطمه اول به پویان بعد به مریم شیرینی داد و آروم بهش گفت:
_دیر اومدی و زود رفتیا،حواست باشه.
-خب حاج عمو،آقا پویان کی با فامیل خدمت برسن برای صحبت های آخر؟
آقای مروت به پویان نگاه کرد و گفت:
_برای کی میتونید باهاشون هماهنگ کنید؟
پویان با شرمندگی گفت:
_احتمالا برای دو هفته دیگه بتونم هماهنگ کنم،
قرار شد دو هفته بعد،پویان با پدربزرگ و مادربزرگ و دایی و عمو و عمه ش برای بله برون به خونه آقای مروت برن.
پویان به خونه افشین رفت.
تا خواست زنگ درو بزنه،افشین یه دفعه درو باز کرد.پویان ترسید،یه قدم عقب رفت و گفت:
_چرا اینجوری میکنی؟!!
افشین با نگرانی گفت:
_چی شد؟
با لبخند نگاهش کرد.افشین با خوشحالی گفت:
_بله هم گرفتی؟!!
با اشاره سر گفت آره.افشین بغلش کرد و گفت:
-خداروشکر.
باهم رفتن داخل.افشین گفت:
-خیلی برات خوشحالم.
-خواهرم برام سنگ تموم گذاشت..قرار بله برون هم گذاشتیم..اصلا باورم نمیشه..افشین خوابم یا بیدار؟
-میخوای بزنم تو گوشِت تا بفهمی بیداری؟
این بار پویان بغلش کرد.
افشین با خودش گفت کاش منم از این خواب ها ببینم.پویان نزدیک گوشش گفت:
_ان شاءالله به همین زودی قسمت تو هم میشه.
افشین تو دلش گفت خدا کنه.فعلا که حاج محمود به زور جواب سلام مو میده.
روز بعد فاطمه بعد از شیفت کاری سمت ماشینش میرفت که پویان سربه زیر سلام کرد.
-سلام
-دیشب نشد ازتون تشکر کنم..واقعا ممنونم...هیچ جوری نمیتونم لطف تون رو جبران کنم.
-نیازی به تشکر نیست.من هرکاری کردم برای برادرم کردم.
-شما خیلی به من لطف دارید...حضور شما دیروز،برای من دلگرمی بزرگی بود.. برای بله برون هم تشریف میارید دیگه.
-فضای خانوادگیه.من نباشم بهتره.
-شما هم جزو خانواده من هستید دیگه.
فاطمه با مکث گفت:
_آقای مشرقی که حتما باهاتون میان درسته؟
-بله.
-آقای سلطانی،من نیام بهتره.
پویان متوجه منظورش شد...
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
[💜@EHYYA313🌸]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبایی ظهراز ظـهر بخیرر های تــوســت
خــــورشیـد هم رنگی دیگـر مـیشـودبا
زمزمـه ی تو ظهرتون بخیر و شادی
[💜@EHYYA313🌸]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا