سـلام بر ابراهیــم
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھـــــیدانه
#شهید_شعبان_علی_نصیری🌷
ولادت : ۱۳۳۷/۱/۱
شهادت : ۱۳۹۶/۳/۵
محل شهادت : عراق_غرب موصل
مزار : تهران_بهشت زهرا سلام الله علیها
🕌 اوایل انقلاب بود که در کتابخانه مسجد با حاج شعبان آشنا و از همان ابتدا، عاشقش شدم؛ به قدری که اگر مدتی او را نمی دیدم، دلتنگش می شدم و به هر طریق، باید او را حتی برای چند دقیقه هم که شده می دیدم. از دیدارش انرژی خاصی می گرفتم و زمانی که با او بودم، تمام سختی ها و ناراحتی ها را فراموش می کردم.
🍎 حاج شعبان همیشه حواسش به همه چیز بود؛ حتی به میوه های باغ بنیاد جانبازان که می رسید و روی زمین می ریخت! آن ها را جمع و بار وانت می کرد و به ما می داد و می گفت: «ببرید بفروشید.» ما هم یک مغازه اجاره کرده بودیم که در آن همه کار می کردیم؛ تمرین تئاتر، برگزاری جلسه های فرهنگی و… میوه ها را هم همان جا می فروختیم و پولش را خرج کارهای فرهنگی می کردیم. از مردم بی بضاعت هم که اصلا پول نمی گرفتیم.
🔻یک روز حاج شعبان به ما گفت: «خانواده ای هستند که مشکل دارند. این بسته رو ببرید، بزارید جلوی در خونه شون، در بزنید و زود برید قایم شید. فقط از دور مراقب باشید که ببینید بسته رو برمی دارن یا نه.»
#بخشی_از_وصیت_نامه
🌻سعی کن دروغ نگویی که دروغ گناه بسیار بزرگی است. اگر حق را شناختی هیچ وقت از مسیر آن خارج نشو. ساده و سالم زندگی کن، هر کارهای که هستی مهم نیست، چه رفتگر زحمتکش شهرداری باشی و چه متخصص سوخت موشک.
...............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
•┈••✾◆🔔◆✾••┈•
#بدونتعارف ...
مملکتی را که
شهـدا پاک کرده اند
آلوده نکنیــم ...
_آیتاللهجوادۍآملۍ
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
❁═══┅┄
🔺️ @Ebrahimedelha_ir🔻
❁═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘༻﷽༺☘
#نوای_مهدوی
سال ها می شود از خویش سوالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو ؟
🤲 اللّٰھـُــم ؏جـــِّل لِوَلـیڪَ الفــَرَجـْــ
❁═══┅┄
💠 @Ebrahimedelha_ir 💠
❁═══┅┄
࿐☀️○ 🌺 ○☀️࿐
🌱 #نسیم_قرآن
✨انَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ✨
همانا خوبی ها، گناهان را از بین می برد.
📖سوره هود؛آیه ۱۱۴
❁═══┅┄
💎 @Ebrahimedelha_ir 💎
❁═══┅┄
سـلام بر ابراهیــم
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
#خاطرهای_طنز_از_شهید_ابراهیم_هادی_و_شهید_جعفر_جنگروی
🔸ایام مجروحیت ابراهیم بود. جعفر جنگروی از دوســتان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می رفت و دوستانش را صدا مي كرد. يكی يكی آن ها را می آورد و می گفت: «ابرام جون، ايشون خيلی دوست داشتند شما را ببينند و ابراهيم كه خيلی غذا خورده بود و به خاطر مجروحيت، پايش درد مي كرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی كند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بی صدا می خنديد. وقتی ابراهيم می نشست، جعفر می رفت و نفر بعدی را می آورد! چندين بار اين كار را تكرار كرد. ابراهيم كه خيلی اذيت شده بود با آرامش خاصي گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می رسه!
▫️آخر شب می خواستيم برگرديم. ابراهيم سوار موتور من شد و گفت: سريع حركت كن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زياد شد. رسيديم به ايست و بازرسی! من ايستادم. ابراهيم با صدای بلند گفت: برادر بيا اين جا! يكی از جوانهای مسلح جلو آمد.
ابراهيم ادامه داد: دوســت عزيز، بنده جانباز هستم و اين آقای راننده هم از بچه های سپاه هستند. يك موتور دنبال ما داره می آد كه...
🔹بعد كمی مكث كرد و گفت: من چيزی نگم بهتره، فقط خيلی مواظب باشيد. فكر كنم #مسلحه! بعــد گفت: با اجازه و حركت كرديم. كمی جلوتر رفتم تــوی پياده رو و ايستادم. دوتايی داشتيم می خنديديم. موتور جعفر رسيد. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه كمری جعفر شدند! ديگر هر چه می گفت كسی اهميت نمی داد و...
⌚️ تقريبا نيم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شــناخت. كلی معذرت خواهی كــرد و به بچه های گروهش گفت: ايشــون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سيدالشهداء هستند. بچه های گروه، با خجالت از ايشان معذرت خواهی كردند. جعفر هم كه خيلی عصبانی شده بود، بدون اينكه حرفی بزند اسلحه اش را تحويل گرفت و سوار موتور شد و حركت كرد.
😂 كمی جلوتر كه آمد ابراهيم را ديد. در پياده رو ايستاده و شديد می خنديد! تازه فهميد كه چه اتفاقی افتاده. ابراهيم جلو آمد، جعفر را بغل كرد و بوسيد. اخم های جعفر باز شد. او هم خنده اش گرفت. خدا را شكر با خنده همه چيز تمام شد.
❁═══┅┄
🕊 @Ebrahimedelha_ir 🕊
❁═══┅┄
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھـــــیدانه
#شهید_سعید_قارلقی🌷
ولادت : ۱۳۴۵/۱۱/۱۲
شهادت : ۱۳۹۴/۳/۶
محل شهادت : عراق_جنوب سامرا
مزار : تهران_بهشت زهرا سلام الله علیها
💍 مراسم ازدواج ما بسیار ساده برگزار شد. نامزدی ما هفت یا هشت ماه طول کشید تا عقد کنیم و در این مدت او به جبهه میرفت و میآمد. نه چیزی برای من مهم بود و نه برای او. زندگی مشترک ما در یک اتاق زیر زمینی شروع شد. مثل الآن نبود که جوانها همه چیز را آماده میخواهند. من جهیزیه خیلی مختصری داشتم، چون خواهرم هم تازه ازدواج کرده بود و دست خانواده تنگ بود. هر دو خانواده همراهی داشتند. چیزهایی همسرم آورد و چیزهایی من و زندگی را شروع کردیم. غذای عروسی را مادرم درست کرد. در همان شهرستان به مهمانها شام دادیم و با مینیبوس و چادر مشکی روی سر و با صدای نوحه آقای آهنگران به تهران آمدیم که برادر شوهرم ناراحت شد و به راننده گفت: بابا مثلاً عروسیه! یه چیز شاد بذار. راننده گفت: عروسیه؟ من که نه عروس میبینم و نه داماد. داماد که تسبیح دستش بود و پیراهن بلندش روی شلوار بود، عروس هم که چادر و روسری و همه لباسش مشکی. راننده گفت: من از کجا باید بفهمم عروسیه!
#بخشی_از_وصیت_نامه
🌷قارلقی به پسرش وصیت کرده بود که قبل از خاکسپاریاش، زیارت عاشورا را در مزار او قرائت کنند.
...............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
︵‿︵🕊🍂🕊︵‿︵
💞 "معشوق خدا"
📜وصیتنامۀ معشوقانۀ!
🔹امام خامنه ای سایه اش پایدار:
من مکرّر دستنوشتههای این شهید را خوانده و هر بار بهره و فیض تازهای از آن گرفتهام.
شهید #ناصرالدین_باغانی🌷
⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩
🕊sapp.ir/Ebrahim__hadi
eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
rubika.ir/Ebrahimedelha__ir🕊
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘༻﷽༺☘
«یه کاری کن نشم دلیل طول غیبتت»
🤲 اللّٰھـُــم ؏جـــِّل لِوَلـیڪَ الفــَرَجـْــ
❁═══┅┄
💠 @Ebrahimedelha_ir 💠
❁═══┅┄
࿐☀️○ 🌺 ○☀️࿐
🌱 #نسیم_نهج_البلاغه
🌸 امام على عليه السلام:
اگر بردبار نيستى، وانمود كن كه بردبارى؛ زيرا كمتر كسى است كه خود را شبيه گروهى كند و بزودى يكى از آنان نشود
📖 حکمت ۲۰۷
❁═══┅┄
💎 @Ebrahimedelha_ir 💎
❁═══┅┄
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
❌ «گنـــاه»❌
❁═══┅┄
🕊 @Ebrahimedelha_ir 🕊
❁═══┅┄