eitaa logo
ایما | شخصیت شناسی MBTI
32.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
18 فایل
اولین و‌تخصصی ترین مجموعه شخصیت شناسی در ایتا🤩 اینجاییم تامسیرخودشناسی رو براتون هموارتر کنیم✌🏻 B2n.ir/s42083 :تست رایگان @MBTItest :کانال راهنما @Eema_tab :تبلیغ‌ وتبادل @Chatrooom :ارتباط باما صفرتاصد تولیدمحتوای‌ ایما؛ کپی بهرشکلی🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ سلاام رفقا! امروز یه خفن براتون داریم! ‌
‌ به این صورت که: یه ویدیو براتون ارسال می‌شه؛ شما باید بعد هرسوال، استپ کنید تا یکی از تایپ‌های MBTI به صورت شانسی براتون بیوفته؛ و به همین منوال تا تَه ویدیو! درنهایت، شما طبق استپ‌هایی که کردین، چند تا کاراکتر، از کاراکترای خفن MBTI‌ رو دارید! ‌
‌‌ ‌حالا وقتشه قلنج انگشتاتونو بشکونین، قلم و کاغذتونو بردارین و از خلاقیت‌تون استفاده کنین، و طبق ویدیو و کاراکترایی که بدست اوردین، یه سناریو جذاب و باحال بسازید! ‌
‌ بهترین سناریوها توی کانال قرار می‌گیرن؛ پس بزن بریم که ببینیم کدوم تایپ سناریوهای خفن‌تری می‌نویسه! ‌
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سریال جنایی~ 🩸🔪 بعد هر سوال استپ کن! ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
‌ ‌‌‌ ‌منتظر آثارتون هستیم! -چالش تمام و لینک حذف شده است- ‌‌‌ ‌‌
سناریو جنایی~ 🩸🔪 عاشقم بود! با اینکه درونگرا بود اما این حس انقدر در اون واضح بود که همه خبردار شده بودن. تحمل اینکه کسی منو تصاحب کنه نداشت؛ پس تصمیم گرفت من رو بکشه و آرزوی دوستیم رو به دل isfp بذاره! ... هم دلش نمیخواست isfp دنبال من باشه. istp که این حس enfp رو به خوبی درک کرده بود بهش پیشنهاد داد که باهم منو بکشن اما enfp زیاد موافق نبود. istp خودش منو توی یک کوچه خلوت تنها گیر آورد و با ۱۰ ضربه چاقو به قتل رسوند. بعد هم به پلیس خبر داد تا بهش مشکوک نشن. enfp هم از اینکه من مرده بودم خوشحال شد؛ با اینکه جربزه کشتنمو نداشت اما مخالف مردنم نبود. از اونجایی که من قبل از مرگ تونسته بودم روی رو کم کنم اونها به اون مشکوک شدن اما در آخر enfp که فهمید isfp فاز گریه گرفته خودش قتلو گردن گرفت ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~ 🩸🔪 عی ‌ان‌اف‌پی که میخواد به مقتولی که اسمش ایواعه اعتراف کنه که عاشقشه، با آی‌اس‌تی‌پی میرن دم درخونه اش ولی هرچی زنگ میزنن کسی در رو باز نمیکنه از حیاط بشتی میره داخل و بعد وارد خونه میشه و جنازه رو میبینه و لرزون لرزون میره به میگه و enfp موقه دیدن جسدش از حال میره istp زنگ میزنه به پلیس، مشاورا در تلاشن enfp رو آروم کنن istp هم میگه مشاور نمیخواد، بعد از تحقیقاتی که انجام میده متهم میشه و میوفته زندان،توی مراسم خاکسپاری ایوا تنها کسی که خوشحال به نظر میاد intp عه، عی‌ان‌اف‌پی قاطی میکنه و با دعواش میشه و میگه تو کشتیش چند هفته قبل از اینکه اعدامش کنن یه همسایه میاد میگه قاتل رو روز قتل دیده ولی چون ترسیده نگفته، بالاخره قاتل واقعی یعنی رو پیدا میکنن و estp آزاد میشه ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~ 🩸🔪 به قلم: M.T _فردا میبینمت مراقب خودت باش :باشه فقط تروخدا فردا درستو بخون من حال ندارم _باشه دیگه رفیق واسه همین روزاس من نرسونم کی برسونه istp:خیله خب دیگه برو نزدیک ۷ سال با هم رفیق بودیم و خوبی ها و بدی هارو با هم گذروندیم یکی از بچه های دانشگاه به اسم enfp# از چندروز پیشه هربار با شوخی و خنده به من میگه کاری میکنم istp رو از دست بدی خیلی جدی نمیگیرمش کلا دختره زیادی شاده و مسخره بازی درمیاره چندباری اذیتش کردم و بد ضایع شد منم زیاده روی کردم ولی خب الان خیلی ناراحته istp زنگ میزند _بله؟چیشده ؟همین الان رفتی که istp:ببین من به هرحال یادم میرفت واسه همین خواستم بگم یادم بنداز فردا یه چیز خیلی مهم بهت بگم _از دست تو من که میدونم الان نمیگی پس باشه حواسم هست بهت میگم فردا قبل امتحان istp:میخواستم بگم این پسره هست که تو دانشکده حقوقه دیروز رفته بود پیش سارا گفته بود شماره تورو ازت بگیره بده بهش اینم گلم داده بدیم به تو مثل اینکه خاطر خواهت شده البته به من چه _چیییی!entp# رو میگی؟اونکه سال پیش پارتنر تو بود بعدشم من باهات دوست شدم هی بهت گفتم زیادی داره درگیرت میکنه باهاش کات کردی از من بدش میومد ینی چیییی؟ istp:اره همون، خودت که میدونی عقل درست نداشت حالا برو باهاش حرف بزن چی میشه مگه _اییی ولش کن بابا پسره خنگو ببین راسی enfp کارت داشت istp:این دختره خود سردرده !بزار برم ببینم چی میگه ... بعد امتحان توی سرویس بهداشتی ... وای خدایا دیگه نمیتونم این امتحانم گند زدم دیگه خسته شدم آب رو پاشیدم توی صورتم و سرمو گرفتم بالا و درد شدیدی توی بدنم پیچید احساس میکردم یکی پشتمه دیگه هیچی ندیدم... ... هفته بعد ... istp یه هفتس هیچ خبری ازش نیست خدایا یعنی چی شده دیروز توی پلیس کاراگاه قبول کرد پروندشو چک کنه و دنبالش بگرده ولی هیچ خبری ازش نیست ... ۴ ساعت بعد ... infj:الو سلام istp:سلام خبری دارید؟ infj:هنوز خیر ولی باید تمام روابط و گفتگو هایی که دوستتون در دانشگاه داشتن و اطلاع دارید رو فردا به من انتقال بدین istp :بله حتما ... روز بعد ، بعد از گفتگویی طولانی ... infj:با توجه به اینکه نمیدونیم گمشده یا نه باید به جستجو ادامه بدیم نتیجه اینه که گفتی پارتنر قبلی تو عاشق دوستت شده و enfp با دوستت در نزاع بودن که احتمال داره enfp رقیب اون هم باشه و دوستت چندین بار در حد ناجور اون رو اذیت کرده و کلا روابط خوبی نداشتن و خب در کل این دو نفر توی این پرونده نقش اساسی تری دارن چون دوستت کلا با کسی زیاد در ارتباط نبوده من باید entp رو ببینم istp:هرطور مایلید اما من متوجه نمیشم ینی چی امکان داره گم نشده باشه infj:هی عزیزم اصلا بهش فکر نکن پیدا میشه البته اگه گم شده باشه حالا گفتی entp کجاست؟ ... دقایقی بعد در کنار entp ... entp:چییییی؟گفتید گمشده ؟اونم یهویی؟وایسا ببینم قضیه بوداره بفهمم کی اذیتش کرده خونش پای خودشه infj:آروم باشید آقا به سوالاتم پاسخ بدین پیدا میشن اول بگید ببینم علاقتون به ایشون رو به چند نفر گفتید و از کی ایجاد شد entp:من به سارا گفتم و ازش خواستم به istp بگه ولی فکر کنم enfp هم میدونه چون خیلی به سارا نزدیکه علاقمم ازون اول وجود داشت و من دوسش داشتم فقط دسترسی بهش سخت بود و مدتی با istp بودم بعدشم رفت با اون دوست شد و منم گفتم از دختره بدم میاد و باهاش کات کردم کل ماجرا همینه infj:شما که کارت اشتباه بود به کنار ولی فکر میکنی کی باهاش دشمنی داشت؟ entp:من توکلاسشون نیستم ولی فکر کنم enfp چون میدونم ارتباط خوبی باهم نداشتن و اینکه خب من آدم جذابیم و شاید بخاطر منم بوده باشه و بعد لبخندی از سر شیطنت زد infj:به هرحال ممنون از اطلاعاتی که دادی ناگهان istp سریع وارد شدو با صورتی که انگار میخواست وحشتو پنهان کنه با دست اشاره کرد که دنبالش بیان infj دنبالش رفت تا پشت دانشکده و دید جنازه ای توی سطل آشغال افتاده آره خودش بود و این صدای قهقهه ی enfp بود که با وحشت توأم شده بود که میگفت : چوب خدا صدا نداره خانم خانوما و این صدای فریاد های entp بود که به سمت enfp حمله ور میشد و اشک های بی قرار istp قرار بود enfp موقتا به بازداشتگاه بده که بهد از مدتی قاتل بودنش با تمام تکذیب هایی که کرد اثبات شد ... ۱ سال بعد entp در اتاقش ... عطر تلخی که اون زمان istp بهش داده بود را نگاه کرد و گفت: مطمئن باش از دلت درمیارم فشنگم هیچکس نمیتونه تورو از من بگیره حتی اگه یه دوست عادی باشه این یکی که عادی نبود حالا هرچقدر هم که تلفات بده مهم نیست اینم یادگاریش و به انگشت قطع شده اون دختر بیچاره با لبخند نگاه کرد و گفت : این وسط فقط enfp حیف شد امروز سرش میره بالای دار و از اتاق بیرون رفت تا به تماشا بره... ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 بهم گفت دوستت داشتم حتی یک ذره هم احتمال نمیدادم، که همیشه از من متنفر بود به من اعتراف کرد که دوستم داره، به چیزی که شنیدم اعتماد ندارم با گریه از من دور شد . گمراه شده بودم، میخواستم بمیرم. که متوجه غمگینی شده بود ، قصد جانم را کرد و با یک گلوله ، روحم را آزاد کرد . مطمئنا هر دو خوشحال شده بودند و به عاقبتم نیشخند می‌زدند. دوستم، دوست عزیزم پرونده‌ام را قبول کرد تا حقم را بگیرد، ولی موفق نشد. شنیده بودم جنازه ام را پیدا کرده بود که کاش هیچوقت آن را پیدا نکرده بود. در تشییع جنازه‌ام تنها کسی که گریه نکرده بود بود، همه به او شک کرده بودند ولی در زمان زنده بودنم، تنها کسی بود که می‌توانستم به او اعتماد کنم. مرگ من چیزی را تغییر نمی‌داد. به قلم 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 مکان: اداره پلیس زمان : ساعت هشت و چهل دقیقه شب گوینده : هی شنیدی که مرده؟ گوینده Istp: اره، دو ساعت پیش اومد براش پرونده تشکیل داد. گوینده estp: چی مگه به قتل رسیده که براش پرونده تشکیل دادن؟ گوینده istp: اره ، مظنون به قتله میگن دیروز توی شرکتشون یه دعوای سخت سر رشد مالی شرکت داشتن،intj به estj تهمت دزدی و برداشت غیر قانونی از حساب عمومی شرکت زده؛ estj هم عصبانی شده و intj رو تهدید به مرگ کرده. گوینده estp: عجب! کار کردن توی یه شرکت بزرگ از این دردسر هارو هم داره دیگه. به هر حال من که خوشحالم مرد از دست غر غر هاش خلاص شدم گوینده istp: خجالت بکش estp داری درباره همسایه ان حرف میزنی در ضمن مواظب حرفات باش میتونم اسم تو رو هم به عنوان مظنون به پرونده اضافه کنم. گوینده estp: باشه باشه بابا. حالا کی پیداش کرده؟ گوینده istp: نمی تونم جزئیات پرونده رو بهت بگم فقط بدون به احتمال زیاد شرکت entj دو تا نیروی خوبشو یعنی intj و estj رو از دست میده. حالا هم اگر کاری نداری برو گوینده estp: باشه رفتم بابا ولی دلم برا میسوزه بنده خدا بدجور عاشق intj بود. یک هفته بعد مامور های پلیس خونه ی estj رو محاصره کردن با کمک که جنازه رو پیدا کرد ، istj که مسئولیت پرونده رو به عهده گرفت و افسر istp که به طور ویژه صحنه قتل و پرونده رو بررسی کرد متوجه شدند که قتل واقعا کار estj بوده و الان باید برای تصمیم نهایی به دادگاه بره. الان enfj و enfp دارن جلوی infp رو میگیرن که به estj حمله نکنه. هم چنین estj توی دادگاه اعلام کرد که تصمیمش برای کشتن intj مربوط به این دعوا نمیشه و این دو از قبل باهم کشمکش هایی داشتن طی شکایت از estj برای برداشت غیر قانونی از حساب مالی شرکتش متوجه شدیم مقصر در واقع intj بوده که سعی داشته بندازه گردن estj ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 من به قتل رسیدم. درواقع الان روحم تو شهر سرگردونه و دارم همه چیزو درباره ی قتلم میبینم. همه میگن یه خودکشی بوده ،ولی من خودمو نکشتم. Enfp که من معشوقه‌ش میشدم ،،همراه با isfp جسدمو پیدا کرد. بعد از اینکه از شوک دراومد به پلیس گزارش داد و estp پرونده قتلمو به عهده گرفت‌. یه هفته گذشت و estp ، یه مظنون داشت.فکر میکنید کی بود؟entj! البته عادی ام بود،اون دشمنم بود و خب..مشخصه که مظنون باشه. و خب..اون بود که از مرگم خوشحال شد.توی فضای مجازی عکس جسدمو پخش کرد و زیرش نوشت:بالاخره یکی پیدا شد یه تیکه آشغالو از رو زمین جمعش کنه! ولی خب..دشمنی ما تقصیر اون بود،من هیچوقت مشکلی باهاش نداشتم. بعد از تقریبا دو هفته،estp یکی دیگه رو به عنوان قاتل معرفی کرد..ولی هیچکس،حتی قاضی باور نمیکرد. کی بود؟ درسته،infj. کی باور میکرد اون بتونه آدم بکشه؟ ولی درسته. بعد از تحقیقات مکرر،مشخص شد اون شب وقتی به‌خونه برگشتم درو محکم نبستم، و اون منو با یه نفر دیگه اشتباه گرفت و از پشت، چند تا ضربه به سرم زد و در آخر چاقو رو فرو کرد تو قلبم. در آخر،infj توی اعترافاتش نوشت: درسته که دیگه نمیتونم بیام بیرون،ولی بالاخره یکی رو میفرستم سراغش و اونو میکشم! ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI