۲۰ مرداد ۱۴۰۲
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
کمتر پیش میومد که...☺️
قانون یا برنامه ای اونو نگران کنه و بیشتر دلش میخاست زمان فراغت زیادی برای بچه هاش فراهم کنه تا با همدیگه جهانو کشف کنن و خوش باشن! اون به خوبی میتونست احساسات و تفکرات اعضای خانواده رو شناسایی کنه و یه حامی دلسوز براشون باشه🥺
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
شوهر intjش... 😃
عاشق گرمی، اشتیاق و راحتی اجتماعی اون بود(اینو بارها و بارها بهش میگفت) و به همسرش کمک میکرد تا مدیریت زمان بهتری داشته باشه و پروژه های مختلف رو دقیق تر پیش ببره😎(برگرفته از اقرار هردو:)
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
اونا یه خونه گرم و فوق العاده صمیمی داشتن:)))
اما زندگی هیچ وقت ایده آل نبوده و نیست...
و مشکلات جدی و مهمی هم این وسط به چشم میخوردن!
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
هرکار کوچیکِ خونه...😰
برای ENFPی ما تبدیل به یه بحران بزرگ میشد و این جزئیات و کارای روزمره زیاد خونه حسابی خستش میکردن. اون به خوبی خودشو با لیوان شیری که یهو واژگون شده یا برنامه های دقیقه آخری وفق میداد ولی کناراومدن با ساعت دقیق انجام دادن بعضی کارها، حاضر شدن تو جلسات مهم به طور منظم و ... به شدت براش اذیت کننده بودن💔
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
اون همش نگران بود که نکنه...😫
تصمیم نادرستی بگیره و درنتیجه اون موقعی که باید تصمیم نهایی رو میگرفت و از قبل تکلیف و موضع خودش رو روشن میکرد، چندان موفق نبود. در نتیجه تو چشم بچهاش جدی و با ثبات به نظر نمیرسید و بچها هرچه قدر بزرگ تر میشدن کمتر اونو جدی میگرفتن!😥
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
اون مدام از شوهرش میپرسید...😢
چه احساسی داره و دوست داشت درمورد هرچیزی که به ذهنش میاد حرفه بزنه اما از نظر شوهرش این پرسش ها بیشتر دخالت و کنجکاوی بیجا و آزاردهنده بودن تا نوعی حمایت! intj خشم خودش رو بی پروا ابراز میکرد و انتقاداتش رو کاملا صریح و مستقیم به زبون میاورد و این همسر enfpبود که دلشکسته و دست از پا دراز تر محیط رو ترک میکرد یا میخاست هرطور شده هماهنگی رو به رابطه شون برگردونه.😓
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
روزی که این رفیق ما☝️🏻☝️🏻
با mbti و تایپ شخصیتی خودش آشنا شد😀
نشست مطالب چندماه کانال رو خوند😂💔👌
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
۲۰ مرداد ۱۴۰۲