eitaa logo
آنتی فتنه
70.6هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
25 فایل
جهت هماهنگی برای تبلیغات به آی دی زیر پیام دهید @Mahdi_eslami_ir لینک گروه : تلگرام https://t.me/joinchat/I9kMMJwRHFs1NGU0
مشاهده در ایتا
دانلود
نکته روز: یکی از مشکلات بزرگ آقایون با خانمها اینه که متاسفانه اکثر قریب به اتفاق خانمها نمیتونن مشکلشون رو مطرح کنند و منتظر میمونند تا خود آقا اون رو بفهمه و این برای مرد بسیار آزار دهنده است آقایون غالبا دیر میگیرن اما اگر متوجه ناراحتی خانمها بشن، قطعا برای رفع ناراحتی اقدام میکنند یکی از چیزهایی که خانمها غالبا ازش ناراحت هستن اینه که همسرشون متوجه ناراحتی ایشان نمیشه به نظرم بهترین کار اینه که بین زن و شوهر فضایی ایجاد بشه که وقتی از چیزی ناراحت هستند راحت با هم درمیان بگذارند چون آقایون غالبا کلی نگر هستند و خانمها جزئی نگر بیشتر اوقاتی که خانمها از همسرشون ناراحت میشن بخاطر عدم توجه همسرشون به جزئیاته اگر فضای تعامل بین همسران برقرار بشه غالب این ناراحتی ها از بین میره
فضائل علوی: حضرت مولا امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام از نان دنیا به نان جو بسنده کرده بودند و از نان گندم نمی‌خوردند، تا آن جا که مردم از تعجّب می‌پرسیدند: پسر ابوطالب با این غذا و خوراک اندک چگونه در کشتن هماوردان و پهلوانان ناتوان نمی‌شود؟!   مولا علی علیه السلام در پاسخ فرمودند: بدانید درختی که در بیابان خشک می‌روید، شاخه آن سخت‌تر باشد، اما سبزه‌ها و گیاهان خوش نما را پوست نازک‌تر باشد. آری خار‌ها و بوته‌های صحرایی را آتشی افروخته‌تر باشد و خاموشی آن‌ها دیرتر رخ دهد، اما گیاهی که در ناز و نعمت روییده باشد، چون بیدی به هر بادی بلرزد
نکته مهدوی: آیت الله بهجت میفرمودن : ما در دریای زندگی، در معرض غرق شدن هستیم؛دستگیری ولیّ خدا از ما لازم است تا سالم به مقصد برسیم.باید به ولیّ عصر(عج)استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد ،همراه خود ببرد . هر روز برای اومدنش نذر و دعا میکنیم و با همین نذورات کارهای بزرگی مثل مدرسه سازی و درمانگاه سازی و تهیه جهیزیه و تهیه بسته معیشتی و کمک به آزادی زندانی و ... انجام میدیم و ثوابش رو‌ تقدیم به امام زمان عج و نذر ظهور میکنیم اگر دوستداری به جمع ۱۸۵۲۰ نفری باشگاه امام زمانی ها بپیوندی بسم الله بزن رو لینک https://ppng.ir/d/3VxA
شنیدی میگن به گندم ری نمیرسی؟ خیلی ها رفتن برای رفع فیلترینگ به آقای پزشکیان رأی دادن گفتن ما قول ندادیم رفع فیلترینگ کنیم ،گفتیم دغدغه اش رو داریم حالا یه سوال : حکم قاضی رو دولت میتونه باطل کنه؟ چون بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب حکم به فیلترینگ داده نکته: زود گول نخوریم ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
قیام کربلا زمانی پیروز شد که زینب سلام الله علیها راوی ماجراهای اون بودن و این سینه به سینه منتقل شده تا ما دلیل شکست ما در این انتخابات این بود که راوی خوبی از خدمات شهید رئیسی نبودیم چه زیبا گفت شاعر : کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود بگیریم ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
یکی از بهترین راههای جهاد تبیین ایجاد حلقه های صالحین در مساجد و پایگاه ها و حتی دورهمی های خانوادگی است بصیرت خود را افزایش بدید که تکانه های شدیدی در پیش داریم ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
یه چیزی رو دلم مونده ، بگم بهتره وقتی شهید رئیسی بود داشتیم توی یک جاده ای که این شهید داشت صاف میکرد به سمت قله و ظهور با سرعت حرکت میکردیم قدر ندونستیم الان باید از راهی بریم که خیلی چاله چوله داره ولی باز به قله میرسیم ان شاءالله ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
بهتره این رو یادآور بشم که رئیسی چی تحویل گرفت و چی تحویل داد به پزشکیان اولاً امیدوارم قدر زیرساختها رو بدونند و از فرصت ها استفاده بهینه بکنند دوماً دو روز دیگه نگن خرابه تحویل گرفتیم سوماً افتخار کارهایی دم تحویل رئیسی هم نوش جونتون ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
آقای پزشکیان عزیز یه جمله میگم امیدوارم بهش عمل کنی حضرت آقا بعد از دو دولت روحانی و شهید رئیسی دو تا جمله فرمودن یک رو عبرت آیندگان و دیگری رو الگوی دولتها توصیف کردن کاری کن بعد از دولتت عبرت آیندگان نشی ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
آقای پزشکیان عزیز ما در عرصه بین المللی در یک جایگاه قابل قبولی ایستادیم اگه راه شهید رئیسی رو بری میتونی از پتانسیلهاش برای رفع تحریم استفاده کنی شانگهای و بریکس و بازار سازی هایی که شهید رئیسی و شهید امیرعبداللهیان کردن رو فراموش نکن ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
آقای پزشکیان عزیز ما یه بار ضربه این جمله رو که غریق استخر فرح گفت دنیای الان دنیای مذاکره است رو خوردیم دنیا نشون داد که بعد از وعده صادق حرف ما رو بهتر میفهمه مبادا پشت محور مقاومت رو خالی کنی که بدجوری ضرر میکنی ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
راز بقای حرکت سیدالشهداء اینه که همه زیر یک پرچم واحد و بدون هیچ منیّتی نوکری میکنند اگر میخواهیم حرکت انقلاب سرعت بگیرد باید از راه سیدالشهداء الگو بگیریم ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
بخشی از وصیت نامه شهید حاج قاسم سلیمانی :من حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای را خیلی مظلوم و تنها می‌بینم. آی رفیق جبهه انقلابی کجایی؟؟ ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
مطالبه گر باشید عین حضرت رقیه سلام الله علیها تا باباش رو نگرفت آروم نشد برای گرفتن حق به حضرت رقیه س تمسک بجویید نا امیدی دام شیطانه مبادا از ادامه راه انقلاب ناامید بشید ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
یمن با کمک حزب الله عراق حمله پهپادی به بندر ام الرشاش (ایلات) انجام داد یمن هدایتگرترین پرچم در آخرالزمان خدایا ما رو دور نندازیا ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
« وَ أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَيْكُم » هر که به شما پناه آورد امان یافت . . ❤️‍🩹 .. جانم حسین          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
یکی از سیلی های محکمی که دشمن در این انتخابات خورد ، مشارکت ۵۰ درصدی مردم بود اینها قرار بود اینقدر فضا رو‌ مسموم کنند که مشارکت بیاد زیر ۲۰ درصد و وقتی هم کاندیدای مورد نظرشون رأی نیاورد بریزن کف خیابون منتهی اینبار با دفعات قبل فرق داشت و قطعا کار به جنگ شهری منتهی میشد برای همین مشارکت مردم خطر بزرگی رو از سر کشورمون دور کرد ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
تو جبهه حق تماشاچی نباش رفیق پستها رو تو گروها و کانال هاتون ارسال کنید
1⃣0⃣ »از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط دعا کن!« احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرش گلوله های تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه مقاومت بر بام همه خانه ها پرچم های سبز و سرخ یاحسین نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام امام حسن (ع) پرچم سرخ »یا قمر بنی هاشم« افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوری اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوری اش هر لحظه میسوختم. چشمان محجوب و خنده های خجالتی اش خوب به یادم مانده و حالا چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را »حسن« بگذاریم. ساعتی به افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید. از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید. یکی از مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید : »نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!« بدن لمسم را به سختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد. او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما وحشت زده می دویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام می آید. عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت به سرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم. رزمنده ای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نم یداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک ارباً ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلوله های خمپاره را جا زد و با فریاد »لبیک یا حسین« شلیک کرد. در انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشی ها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و به سرعت برگشت. چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد : »تو اینجا چیکار میکنی؟« تکیه ام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانی ام شکسته است. با انگشتش خط خون را از کنار پیشانی تا زیر گونه ام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سد صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد. فهمید چقدر ترسیده ام، به رزمنده ای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند. نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونی ام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید: »داعشی ها پیغام دادن اگه اسلحه ها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.« خون غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد : »واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟« عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بی توجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد : »خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن 700 نفر رو قتل عام کرد!« روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد : »میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار موصل حراجشون کردن!« دیگر رمقی به قدم هایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد. اگر دست داعش به آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل! صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ امان نامه داعش را با داد و بیداد میداد : »این بی شرف ها فقط میخوان مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!« شاید میترسید عمو خیال تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد : 👇
»ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! حاج قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دلخوش کنیم؟« اصلا فرصت نمی داد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید : »همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!« و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد : »ما فقط باید چند روز دیگه مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!« عمو تکیه اش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد : »فکر کردی من تسلیم میشم؟« و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت وعده داد : »اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!« ولی حتی شنیدن نام امان نامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد. چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته خدا را گواه گرفت :»والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.« و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت. در را که پشت سرش بست صدای اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، افطار امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمیزند زیرا خدا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود. چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به آب رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرین تر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه میزد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمیگشت. سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانی ام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و میترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم. پس از یک روز روزه داری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از دلتنگی برای حیدر ضعف میرفت. خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با رؤیای شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود. گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل میکردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش میچکید. چند روز از شروع عملیات میگذشت و در گیر و دار جنگ فرصت هم صحبتی مان کاملا از دست رفته بود. عباس دلداری ام می داد در شرایط عملیات نمیتواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم. همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی خیال اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را میلرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم : »بله؟« اما نه تنها آنچه دلم می خواست نشد که دلم از جا کنده شد : »پسرعموت اینجاس، میخوای باهاش حرف بزنی؟« صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بی خبرم! انگار صدایم هم از ترس در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت : »البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!« لحظه ای سکوت، صدای ضربه ای و ناله ای که از درد فریاد کشید. ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه تهدید به جان دلم افتاد: »شنیدی؟ در همین حد میتونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!« ادامه دارد...          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57
در جلسه ۵ ساعته خصوصی پزشکیان با حضرت آقا چه اتفاقی افتاد که بعد از جلسه پزشکیان با پوتین صحبت کرد و به سید حسن نصرالله هم صراحتا اعلام کرد که مثل گذشته پر قدرت از محور مقاومت حمایت خواهیم کرد و ظریف هم اعلام کرد وزارت خارجه را به عهده نمیگیرد ✍️ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ آدرس ما در ایتا :   Eitaa.com/efshagari57