بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی جعل من المتمسکین به ولایه علی ابن ابی طالب
✅ حادثه و واقعه غدیر نشانه عظمت و جامعیت اسلام است . (مقام معظم رهبری)
به لطف و عنایت پروردگار و ائمه و شهدا در روز عید اکبر خدمات زیر برای نیازمندان حاشیه شهر انجام شد .
✅ در صبح روز عید غدیر دو راس گوسفند قربانی و بین نیازمندان منطقه طلاب و شهرک کشمیری و بلوار 22 بهمن ، بین نیازمندان توزیع گردید.
✅ به نیت نام مبارک امیر المؤمنین توزیع 110 بسته عیدانه بین کودکان در روز عید غدیر
✅ توزیع 745 پرس غذای گرم (چلو قیمه ) با گوشت تازه و برنج درجه یک ، در 4 منطقه شهرک صابر ، طبرسی شمالی ، خواجه ربیع و مهدی آباد
✅توزیع 35 بسته معیشتی بین نیازمندان در سطح شهر که شامل
5 کیلو برنج ایرانی
1 عدد مرغ
2 عدد ماکارونی
روغن مایع
سویا
عدس
قند
صابون
کبریت
پنیر
نمک
رب
چایی
هدیه فرهنگی شامل جانماز و جاسویچی غدیر
✅ کمک به نو عروس و داماد روشن دل سادات ، به مبلغ 600،000 تومان
در پایان از همه عزیزان و خیّرانی که در تهیه و توزیع این اقلام همکاری نموده اند کمال تشکر را دارم .
🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
خادم شما
سید مهدی پروانه جلیلی
قرارگاه
✅استان #خراسان رضوی
قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
﴿اَلْحَمْدُلِلَّهِالَّذِیجَعَلَنَامِنَالْمُتَمَسِّڪِینَ
بِوِلاَیَةِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَوَالْأَئِمَّةِعَلَیْهِمُالسَّلاَمُ﴾
ڪهجزولایتوامنیستهیچدستآویز...
با لطف و عنایت خداوند متعال و ائمه هدی و شهدای گرانقدر خصوصا شهید معزز ابراهیم هادی و به واسطه کمکهای سخاوتمندانه شما اعضای محترم قرارگاه شهید هادی استان یزد در روز عید سعید غدیر خم توانستیم خدمات ذیل را در سطح استان دارالعباده ارائه دهیم.
❇️ دریافت مبلغ ده میلیون تومان از طرف قرارگاه مرکزی جهادی شهید ابراهیم هادی
1_خرید ۲ راس گوسفند به مبلغ ۲میلیون و پانصد هزار تومان و قربانی و تقسیم آن به صورت پنجاه بسته نیم کیلویی بین نیازمندان
2_تهیه 250 پرس چلوقیمه با گوشت گوسفندی و پخش بین ایتام و نیازمندان
3_تهیه 20 بسته معیشتی به ارزش هر بسته 250هزار تومان که محتویات آن عبارتند از :
۳ کیلو برنج ایرانی
۱ عدد مرغ
۱ کیلو قند
۱ کیلو شکر
۱ کیلو نخود
۱ کیلو عدس
۲ بسته ماکارونی
۲ بسته سویا
۱ قوطی رب گوجه
۱ بطری روغن مایع و
۱ عدد مایع ظرف شویی
❇️ پخت ۱۴۵۰ پرس چلوقرمه سبزی از محل جذب کمکهای مردمی و توزیع در سطح استان
❇️پخت ۱۰۰ پرس چلومرغ در شهرستان ابرکوه از محل کمکهای مردمی
❇️تهیه ۲۰ بسته معیشتی دیگر با همان محتویات فوق به ارزش ۵ میلیون تومان که از بودجه آن از محل کمکهای خیرین بزرگوار تامین شده است.
❇️ تهیه ۴ راس گوسفند جمعا به ارزش پنج میلیون و سیصد و بیست هزار تومان از محل کمکهای مردمی و قربانی آن که ۱۳۲ بسته گوشت فراهم و در روستاهای شهر میبد توزیع شد.
از سخاوت علوی همه ی شما عزیزان و کمک به اجرای شکوهمندانه رزمایش علوی در عید سعید غدیر ، سپاسگزاریم
ان شاءالله خداوند قادر متعال به رزق و مال و جان همه دوستانی که کمک کردند و دوستانی که قصد و نیت کمک داشتند ولی شرایط مالی مناسب نداشتند برکت عطا کنه تا ان شاءالله در مراحل بعد بهتر و بیشتر مشارکت کنند و خادمان شما هم به نحو شایسته تری انجام وظیفه کنند.
قرارگاه جهادی شهید هادی استان یزد
🆔 @gharargahjahadi313yazd
✅استان #یزد
قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
باسمه تعالی
🗓موضوع :گزارش کار روز عید سعید غدیر خم
در تاریخ 1399/05/18
با کمک قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی و دیگر خیرین دراستان بوشهر (شهر بوشهر و چندین شهر) اقدامات ذیل انجام گردید
. ⭕️واریز ده میلیون وجه نقد از طرف قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
و کمک های مردمی در استان بوشهر به قرارگاه استانی
⭕️ اهم فعالیت های صورت گرفته در سه قالب و طرح قربانی گوسفند، طبخ غذای قیمه پلو و بسته های معیشتی در استان بوشهر
✅شهر بوشهر
طبخ 280 پرس غذای گرم قیمه پلو در بوشهر
قربانی 1 راس گوسفند
45بسته معیشتی هر کدام به قیمت 250هزهرتومان
50 عدد کتاب قرآن با تصویر شهید هادی
50 عدد کتابچه قرآنی جهت کودکان با مزین کردن به تصویر شهید
✅شهر دیلم
300 پرس غذای مرغ گرم
10 کیلو شکلات
100 عدد ماسک
✅شهر گناوه
400 عدد پرس قیمه پلو
5 بسته معیشتی 250هزارتومانی
100 عدد ماسک
50 عدد اسباب بازی برای کودکان
✅شهر برازجان
313 پرس قیمه پلو
10 بسته معیشتی 250 هزارتومانی
8 عدد کارت هدیه 50 هزارتومانی برای فرزندان یتیم
✅شهر خورموج
800 پرس قیمه پلو
5 بسته معیشتی به مبلغ 250هزارتومان
100 عدد ماسک
10 کیلو شکلات
تعدادی لوازم التحریر
تعدادی کیف زنانه
تعدادی لوازم بهداشتی
تعدادی هدایای مادر و کودک
✅شهر اهرم
50 پرس غذای مرغ گرم
20 عدد بسته معیشتی
تعدادی پوشاک
✅شهر دیّر
80 پرس غذای مرغ گرم
2 راس قربانی گوسفند به مبلغ 5میلیون تومان
20 عدد کارت هدیه 50هزارتومانی
✅بخش سنا و شنبه
50 پرس غذای مرغ گرم
5 بسته معیشتی
✅شهر عسلویه
30 پرس غذای مرغ گرم
5 بسته معیشتی 250هزهرتومانی
✅ شهر کاکی تهیه 5 بسته معیشتی 200 هزارتومانی طبخ پرس250 مرغ گرم و تقسیم بین نیازمندان سرباز ولایت :مهدی صداقت جو
مسئول قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
✅استان #بوشهر
عرض سلام و ادب...
گزارش کار عید غدیر ۱۳۹۹ خوزستان
قرارگاه استانی خوزستان برای انجام فعالیت های عید غدیر مبلغ ۱۰میلیون تومان از مدیر قرارگاه جناب مهدی اسلامی دریافت کرد...
مبلغ ۴میلیون هم از خیرین عزیز استان جمع آوری شد
و درقالب طرح های زیر صورت گرفت:
💢 تهیه و توزیع پک های معیشتی بین نیازمندان خرمشهر
💢 ذبح دو رأس گوسفند و پخش گوشت بسته بندی آن بین شهرهای دزفول و اندیمشک
💢 طبخ ۹۰۰ پرس غذای گرم و توزیع بین شهرهای اندیمشک ، دزفول، ایذه، شوش، امیدیه و خرمشهر
خدایی دم همه خیرین استان گرم...
گل کاشتید.. واقعا روز عید مردم باتمام وجود اومدن پای کار و کمک کردند..
لازم میدونم از برو بچه های قرارگاه مرکزی علی الخصوص جناب اسلامی تقدیر و تشکر کنم قطعا زحمت های زیادی کشیده شده که این عید غدیر به این شکل باشکوه برگزار شود..
لبخند روی لب فقرا اومد...
خدا به باعث بانیش خیر بده..
یاعلی..
✅استان #خوزستان
قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
بسم الله الرحمن الرحیم
گزارش برنامه غدیریه استان گلستان؛
با توجه به سه ماموریتی که از طرف فرمانده قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی جناب آقای اسلامی بزرگوار، گزارش غدیریه استان گلستان به این صورت میباشد:
۱_ طبخ و توزیع ۵۶۰ پرس غذای گرم بین نیازمندان و مومنین در روز عید غدیر
۲_ قربانی و توزیع گوشت ۴ گوسفند ( هر گوسفند متوسط۵۰ کیلو گوشت) در بین نیازمندان
۳_ تهیه و توزیع بسته معیشتی از قبیل:
_مرغ کشتار روز
_ برنج محلی
_ روغن معمولی
_ روغن سرخ کردنی
_ پودر لباسشویی دو عدد
_ چای
_ قند
_ شامپو
_ سویا یک بسته
_ ماکارونی دو بسته
_ رب دو عدد
✅استان #گلستان
قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
#سلام_بر_ابراهیم_1
#به_قلم_گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_21
نماز اول وقت
جمعي از دوستان شهيد
محور همه فعاليتهايش نماز بود. ابراهيم در ســخت ترين شرايط نمازش را اول وقت ميخواند. بيشــتر هم به جماعت و در مســجد. ديگران را هم به نمازجماعت دعوت ميکرد.
مصداق اين حديث بود كه اميرالمؤمنين علیه السلام ميفرمايند: هر که به مسجد
رفــت و آمد کند از مــوارد زير بهره ميگيرد: »برادري کــه در راه خدا با او رفاقت کند، علمي تــازه، رحمتي که در انتظارش بوده، پندي که از هلاکت
نجاتش دهد، سخني که موجب هدايتش شود و ترک گناه.
ابراهيــم حتــي قبل از انقــاب، نمازهاي صبح را در مســجد و به جماعت ميخواند.
رفتار او ما را به ياد جمله معروف شهيد رجائي ميانداخت؛ »به نماز نگوئيد
کار دارم ، به کار بگوئيد وقت نماز است.«
بهتريــن مثال آن، نمازجماعت در گود زورخانــه بود. وقتي كار ورزش به
اذان ميرسيد، ورزش را قطع ميکرد و نماز جماعت را بر پا مينمود.
بارها در مسير سفر، يا در جبهه، وقتي موقع اذان ميشد، ابراهيم اذان ميگفت و با توقف خودرو، همه را تشويق به نماز جماعت ميکرد.
صداي رساي ابراهيم و اذان زيباي او همه را مجذوب خود ميکرد.او مصداق اين کالم نوراني پيامبــر اعظم ص بود که ميفرمايند: »خداوند
وعده فرمــوده؛ مؤذن و فردي که وضو ميگيرد و در نماز جماعت مســجدشرکت ميکند، بدون حساب به بهشت ببرد.
ابراهيم در همان دوران با بيشتر بچههاي مساجد محل رفيق شده بود.
او از دوران جواني يک عبا براي خودش تهيه کرده بود و بيشــتر اوقات باعبا نماز ميخواند.
سال 1359 بود. برنامه بسيج تا نيمه شب ادامه يافت. دو ساعت مانده به اذان
صبح کار بچه ها تمام شد.
ابراهيم بچه ها را جمع کرد. از خاطرات كردستان تعريف ميکرد. خاطراتش
هم جالب بود هم خنده دار.
بچه هــا را تــا اذان بيدار نگه داشــت. بچه ها بعد از نمــاز جماعت صبح به
خانههايشان رفتند.
ابراهيم به مسئول بسيج گفت: اگر اين بچه ها، همان ساعت ميرفتند معلوم
نبود براي نماز بيدار ميشدند يا نه، شما يا کار بسيج را زود تمام کنيد يا بچه ها
را تا اذان صبح نگهداريدكه نمازشان قضا نشود.
ابراهيم روزها بسيار انسان شوخ و بذله گويي بود. خيلي هم عوامانه صحبت
ميکرد.
ً قبل از سحر بيدار بود و مشغول نماز شب ميشد. تلاش هم
اما شبها معمولا
ميکــرد اين کار مخفيانه صورت بگيرد. ابراهيم هر چه به اين اواخر نزديک
ميشد. بيداري سحرهايش طولانيتر بود. گويي ميدانست در احاديث نشانه
شيعه بودن را بيداري سحر و نماز شب معرفي کردهاند.او به خواندن دعاهاي كميل و ندبه وتوســل مقيد بود. دعاها و زيارتهاي
هر روز را بعد از نماز صبح ميخواند. هر روز يا زيارت عاشورا يا سلام آخر آن را ميخواند.
هميشــه آيه وجعلنــا را زمزمه ميكرد. يكبار گفتم: آقا ابــرام اين آيه براي محافظت در مقابل دشمن است، اينجا كه دشمن نيست!
ابراهيم نگاه معني داري كرد وگفت: دشــمني بزرگتر از شيطان هم وجود دارد!؟
يكبار حرف از نوجوانها واهميت به نماز بود. ابراهيم گفت: زماني كه پدرم
از دنيا رفت خيلي ناراحت بودم. شب اول، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر ُرد، در عالم رويا پدرم از خدا نماز نخواندم و خوابيدم. به محض اينكه خوابم به را ديدم!
درب خانه را باز كرد. مســتقيم و با عصبانيت به ســمت اتاق آمد. روبروي
من ايستاد. براي لحظاتي درست به چهره من خيره شد. همان لحظه از خواب
پريــدم. نگاه پدرم حرفهاي زيادي داشــت! هنوز نماز قضا نشــده بود. بلند
شدم، وضو گرفتم ونمازم را خواندم.
از ديگر مسائلي که او بسيار اهميت ميداد نمازجمعه بود. هر چند از زماني
که نمازجمعه شکل گرفت ابراهيم درکردستان و يا در جبهه ها بود.
ابراهيم هر زمان که در تهران حضور داشت در نمازجمعه شركت ميكرد.
ميگفت: شما نميدانيد نمازجمعه چقدر ثواب و برکات دارد.
امام صادق ص ميفرمايند: »قدمي نيســت که به سوي نمازجمعه برداشته شود، مگر اينکه خدا آتش را بر او حرام ميکند.
#ادامه_دارد
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@efshagari57
╚══••⚬⚖⚬••═╝
#سلام_بر_ابراهیم_1
#به_قلم_گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_22
برخورد با دزد
عباس هادي
نشسته بوديم داخل اتاق مهمان داشتيم صدايي از داخل کوچه آمدابراهيم
سريع از پنجره نگاه کرد. شخصي موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال
فرار بود
بگيرش دزد... دزد!بعد هم ســريع دويــد دم دريکي از بچه هاي محل لگدي به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمين شد!
ِ تکه آهن روي زمين دست دزد را بريد و خون جاري شدچهره دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد ميكشيد که ابراهيم رسيد. موتور را برداشت وروشن کرد و گفت: سريع سوار شو!
رفتند درمانگاه، با همان موتور. دســتش را پانسمان کردند. بعد با هم رفتند
مسجد! بعد از نماز كنارش نشست؛ چرا دزدي ميكني!؟ آخه پول حرام كه...
دزد گريه ميكرد. بعد به حرف آمد: همه اينها را ميدانم. بيكارم، زن وبچه
دارم، از شهرستان آمدهام. مجبور شدم.
ابراهيــم فكري كرد. رفــت پيش يكي از نمازگزارها، بــا او صحبت كرد.
خوشحال برگشت و گفت: خدا را شكر، شغلي مناسب برايت فراهم شد.
از فردا برو ســر كار. اين پول را هم بگيــر، از خدا هم بخواه كمكت كند.
هميشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگي را به آتش ميكشد. پول حلال كم هم باشد بركت دارد
شروع جنگ
تقي مسگرها
صبح روز دوشنبه سي و يكم شهريور 1359 بود. ابراهيم و برادرش را ديدم مشغول اثاثكشي بودند
سلام كردم وگفتم: امروز عصر قاســم با يك ماشــين تــداركات ميره كردستان ما هم همراهش هستيم.
با تعجب پرســيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيري بشــه. جواب داد:
باشه اگر شد من هم مييام
ظهر همان روز با حمله هواپيماهاي عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان
به سمت آسمان نگاه ميكردند.
ســاعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشــكري با يك جيپ آهو، پر از
ّمدل هم بود. من هم سوار شدم.
وسايل تداركاتي آمد. علي خر
موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاثكشي
نداشتيد؟!
گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم.
روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با ســختي بســيار و عبــور از چندين جاده
خاكي رسيديم سرپل ذهاب.
هيچكس نميتوانست آنچه را ميبيند باوركند. مردم دستهدسته از شهر فرار
ميكردند.از داخل شهر صداي انفجار گلوله هاي توپ و خمپاره شنيده ميشد.
مانــده بوديم چه كنيم. در ورودي شــهر از يك گردنه رد شــديم. از دور
بچههاي ســپاه را ديديم كه دســت تكان ميدادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره
ميكنند كه سريعتر بياييد!
يكدفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد.
از پشت تپه تانكهاي عراقي كاملا پيدا بود. مرتب شليك ميكردند. چند
گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد. ولي خدا را شكر به خير گذشت.
از گردنه رد شديم. يكي از بچههاي سپاه جلو آمد و گفت: شما كي هستيد!؟
من مرتب اشاره ميكردم كه نياييد، اما شما گاز ميداديد!
قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟!
آن رزمنده هم جواب داد: آقاي بروجردي تو شهر پيش بچه هاست. امروز
صبح عراقيها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند.
حركــت كرديم و رفتيم داخل شــهر، در يك جاي امن ماشــين را پارك
كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت نماز خواند!
ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرســيد: قاســم، اين نماز چي بود؟! قاسم هم
خيلي باآرامش گفت: تو كردســتان هميشــه از خدا ميخواســتم كه وقتي با
دشــمنان اســلام و انقلاب ميجنگم اسير يا معلول نشــم. اما اين دفعه از خدا
خواستم كه شهادت رو نصيبم كنه! ديگه تحمل دنيا رو ندارم!
ابراهيــم خيلي دقيق به حرفهاي او گــوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش
محمد بروجردي، ايشان از قبل قاسم را ميشناخت. خيلي خوشحال شد.
بعد از كمي صحبت، جائي را به ما نشان داد وگفت: دو گردان سرباز آنطرف
رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين ميتوني اونها رو بياري تو شهر.
با هم رفتيم. آنجا پر از ســرباز بود. همه مســلح و آماده، ولي خيلي ترسيده
بودند. اصلا آمادگي چنين حملهاي را از طرف عراق نداشتند.قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طوري با آنها حرف
زدند كه خيلي از آنها غيرتي شدند.
َرده و غيرت داره و نميخواد دست اين
آخر صحبتها هم گفتند: هر كي م
بعثيها به ناموسش برسه با ما بياد.
سخنان آنها باعث شد كه تقريبًا همه سربازها حركت كردند.
قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندي.
چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ 106 هم داريم.
قاسم هم منطقه خوبي را پيدا كرد و نشان داد. توپها را به آنجا انتقال دادند
و شروع به شليك کردند
با شــليك چند گلوله توپ، تانكهاي عراقي عقب رفتند و پشــت مواضع
مستقر شدند. بچههاي ما خيلي روحيه گرفتند.
غروب روز دوم جنگ بود. قاســم خانهاي را به عنوان مقر انتخاب كرد كه
به ســنگر سربازها نزديكتر باشد
#ادامه_دارد
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@efshagari57
╚══••⚬⚖⚬••═╝