فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮 « چگونه گناه نکنیم »
#استاد_رائفی_پور
(\(\ ☆ ☆
(„• ֊ •„) ☆
┏━∪∪━━━━━━┓
🌈 ʝσiŋ↯
@Eghlimas
『💛』
﴿تمامنرگسهاۍدنیاهم
کہیکجاجمعشوند
هیچنرگسۍبوۍیوسفِ
زهرارانمۍدهد🌿'!﴾
#السلامعلیڪیاباالصالحمهدۍ🌿❤️
(\(\ ☆ ☆
(„• ֊ •„) ☆
┏━∪∪━━━━━━┓
🌈ʝσiŋ↯
@Eghlimas
Eghlima
بسماللھ . . .^^'!
〖🥀''✨〗
.
﴿ فَاغشِنےوفَرّجعَنِۍّ﴾
.
بهـفریادمبرس!
وگشایشدرڪارم
قراربده . . (:'🌊
(\(\ ☆ ☆
(„• ֊ •„) ☆
┏━∪∪━━━━━━┓
🌈 ʝσiŋ↯
@Eghlimas
Eghlima
#ایدھ_نقاشۍ🍊📙|• (\(\ ☆ ☆ („• ֊ •„) ☆ ┏━∪∪━━━━━━┓ 🌈 ʝσiŋ↯ @Eghlimas
#ایدھ_نقاشۍ🍉|•
(\(\ ☆ ☆
(„• ֊ •„) ☆
┏━∪∪━━━━━━┓
🌈 ʝσiŋ↯
@Eghlimas
دعاۍ مجیر تمام شد ۅ سید آن طرف پردھ روضھ خواند. با شروع هر بیټ بچھ ها زیر چادر ټڪان مۍ خوردند. بعضۍهاشان صداۍ گریھ هم در مۍآوردند. جایۍ ڪھ سید فیتیلھ را بالا مۍکشید و مردم داغ مۍکردند، اینها سر از زیر چادر در مۍ آوردند و بھ زنها خیرھ میشدند؛ با سوال، با ترس، با حیرټ. توۍ تاریڪۍ فقط برق چشم هاشان دیدھ میشد.
چراغ ها ڪھ روشن شد، چشم مۍدوختند توی چشم هم و مشغول مچ گیرۍ میشدند.
-اجازه خانوم؟ نیایش اصلا گریه نکرده.
-به خدا گریه کردم! واسه بابابزرگم گریه کردم! نگاه!
و چشمهاۍ قرمزش را نشان داد.
-بابا بزرگت؟! خانوم، دروغ میگه! بابابزرگش زندهست.
با بغض رو به دوستش ادامه داد:
امروز که غایب بودی، خانم توی کلاس گفت حضرت علی بابابزرگ همه ماسټ...
برشۍ از ڪټاب زن آقا✨
#ڪپۍ_حلالټ🌿|•
(\(\ ☆ ☆
(„• ֊ •„) ☆
┏━∪∪━━━━━━┓
🌈 ʝσiŋ↯
@Eghlimas