من براش اونطرف خنک بالشت بودم ولی اون دمپایی خیس دستشویی دوست داشت
@Ekhrajiha
۴ آذر ۱۴۰۳
حتی من تو خلوت خودمم میخوام بشینم
مادرم میگه اونجا نشین میخوام جارو کنم
@Ekhrajiha
۴ آذر ۱۴۰۳
۴ آذر ۱۴۰۳
شما هم میرید تو مغازه خجالت میکشید چیزی نخرید و بیایید بیرون؟؟؟؟ من انقد معذب میشم میگم برم یه دور فروشنده رو ماچ کنم از دلش در بیاد:))))))))))
✓Mahee
@Ekhrajiha
۴ آذر ۱۴۰۳
مادر رو آوردم دکتر
منشی اسمش رو صدا زد
مادرم میگه حاضر :)))))))))
✓call me vahab
@Ekhrajiha
۴ آذر ۱۴۰۳
خاطره واقعی از سمنان: یه بار مهمون داشتیم از تهران. بعد ناهار گفتن میریم یه دوری تو شهر بزنیم. ۱۰دقیقه بعد با کلی استرس برگشتن گفتن: انگار یه اتفاق بدی افتاده هیییییچ کسی تو شهر نیست!!!
روز عادی بود:)))))
✓Hesam
@Ekhrajiha
۴ آذر ۱۴۰۳
اونایی که وقتی شماره کارت میخوای عکس کارت رو میفرستن، اگه خودشون شماره کارت خواستن باید شماره رو تو ویس براشون بخونی.
✓تسی
@Ekhrajiha
۴ آذر ۱۴۰۳
دیگه پولامو خرج چیزای الکی نمیکنم
من: عه جا شیری گاوی🐄
@Ekhrajiha
۵ آذر ۱۴۰۳
توی خونمون جَو سنگینی حاکمه
بابام می خواسته به مادرم در کار خونه کمک کنه، قابلمه تفلون رو با سیم ظرفشویی شسته
@Ekhrajiha
۵ آذر ۱۴۰۳
۵ آذر ۱۴۰۳
۵ آذر ۱۴۰۳
تو نمیدونی من دارم با سرخ سیلی خودم رو صورت نگه میدارم..
@Ekhrajiha
۵ آذر ۱۴۰۳