هر روز بی تو، رویایی از من خسته می شود..
از دست می رود.
و من با خیال تو
در کوچه های بهار، گل های آرزویم را
به اندوهِ یک لبخند، پیوند می زنم..
و تا آخرین لاله ی روشن؛
به رویم نمی آورم.
همیشه گفته ام"
بابونه ی در موهایت، عطر پیراهن گل گلی ات، نورِ در چشمانت؛ در کوهِ غمگینی، لبخند بر لبم می آورند..
میان آفتابهای همیشه
زیبایی تو،
لنگریست"
نگاهت،
شکست ستمگریست!
و چشمانت با من گفتند
که فردا،
روزِ دیگریست.
من به چشمهای بی قرار تو قول می دهم؛
ریشه های ما به آب و
شاخه های ما به آفتاب می رسد؛
ما دوباره سبز می شویم..