۱۷ شهریور ۱۴۰۳
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
بعداً؟ بعدا وجود نداره،
بعدا چای سرد میشه،
بعدا آدم پیر میشه
بعدا زندگی تموم میشه.
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
_این روزها لبخندِ آفتاب که همه ی صورتشو میگیره ، گوشه ی خنده هاشو ببوس و بشین تو سایه ی تور توری ِ درختا...
_با هر چی تو دلت داری بیشتر بخند!
بزار خنده هات آدما رو یاد گیلاس و توت فرنگی و عطر هندوانه ی خنک بندازه...
_گاهی هم شربت ِ بهارنارنجِ خُنکُ با دو تیکه یخ کوچیک و دو پَر برگِ گل محمدی، بریز تو یه لیوان گلگلی و به خورشید تعارف کن!
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
«پا به پای ارغوان ها بیا،
دست در دست گیلاس ها شکوفه بزن
ما هم دلمان بَهار میخواهد..»
۱۸ شهریور ۱۴۰۳