میخواهم طوری زندگی کنم،
که از زندگی لذت ببرم.
اگر در کنارش موفقیتی هم حاصل شد، چه بهتر.
ولی اگر نشد، لااقل خوب زندگی کردهام و همین کافی است
من موفقیت را بخودی خود هدف نمیدانم، خیلی از مردم این را نمیفهمند.
[تیکه کتاب]
بعضی آدمها «باران»اند، بعضی آدمها «احتمالِ باران».
آدمِ بارانی آدمی ست که در لطافت طبع اش خلاف نیست. اما آدم احتمالِ باران تقریباً ویران است:
حتی وقتی سکوت میکنی ، انگار به تو می گوید:
پیش از آن که در اشك غرقه شوم، چیزی بگوی.
آدم «احتمالِ باران» در نقطه ای از زندگی اش ایستاده که نه راهِ پیش دارد نه راهِ پس..
-تو خیلی قشنگی
[مثلِ نوشیدنی داغ توی هوای بارونی، مثل لباس چهارخونه و هودی موردعلاقه، مثلِ خش خش برگ های پاییزی، مثل کیک سیب و دارچین، مثل آفتاب عصر پاییز که پهن شده روی فرش اتاق]