بچهها...
شوخی شوخی به گنجشکهاسنگ میزنند
ولی گنجشکها جدی جدی میمیرند...
آدمها...
شوخی شوخی به همدیگرزخم میزنند
ولی قلبهاجدی جدی میشکنند...💔
✅مراقب باشیم قلبی نشکند...
🌹 @Eltemase_tafakorr
🌹🌼🌹
🌼🌹
🌹
❌ ناسازگاری زندگی را تلخ میكند.
💢 خدای متعال زوج و همسر را خلق كرده است كه مایه آرامش هم باشند.
♻️ طرفین برای اینكه بتوانند زندگی شیرینی داشته باشند، بایستی اگر كمبودی هم هست، تحمل كنند.
#مـقـام_مـعـظـم_رهـبـری
#سبک_زندگی_اسلامی 💝
💠 @Eltemase_tafakorr
کانال التـ🙏ـماس تفکــر
🌹
🌼🌹
🌹🌼🌹
🔔 #تلنگر
مراقــب باشيم شیــ👹ـــطان دزد
است دزد خانه خالی را نمیزند
اگـــــر دور و برت پـــرســه مـےزنــد
در تو چیزی دیـــــده است..
پس هم شاد باش ڪه در گــوهر
وجودیات چیزی نهفته استکه
ارزش دارد هـم #مــــراقب باش!!
🌹 @Eltemase_tafakorr
کانال التـ🙏ـماس تفکــر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ #هزینه_سازش از زبان مختار...
#تزویر
#التماس_تفکر
#خواص_بی_بصیرت
🌹 @Eltemase_tafakorr
کانال التـ🙏ـماس تفکــر
💎 #ســیـره_شهدا
❣بعد از نماز بود.
با ساڪ وسایل جلوے مسجد ایستاده بودیم. با چند نفر از رفقا مشغول صحبت و شوخے و خنده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را مےشناختم. پدر شهید بود. همان ڪه ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود. سلام ڪردیم و جواب داد. همه ساڪت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما! لحظاتے بعد سڪوتش را شڪست. آقا ابراهیم ممنونم. زحمت کشیدے، اما پسرم! پیرمرد مکثے کرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است! لبخند از چهره همیشہ خندان ابراهیم رفت.
❣ چشمانش گرد شده بود از تعجب! بغض گلوی پیرمرد را گرفت بود .
چشمانش خیس از اشک بود. صدایش هم لرزان و خسته: دیشب پسرم را در خواب دیدم. مےگفت: در مدتے کہ ما گمنام و بےنشان بر خاڪ جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات حضرت زهرا سلام الله علیها به ما سر مے زد.
اما حالا! دیگر چنین خبرےبرای ما نیست.
مےگویند: شهداے گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا سلام الله علیها هستند. پیرمرد دیگر ادامہ نداد. سڪوت جمع ما را گرفتہ بود. بہ ابراهیم هادی نگاه ڪردم.
❣دانه هاے درشت اشک از گوشہ چشمانش غلط مےخورد و پایین مےآمد. مےتوانستم فڪرش را بخوانم. ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا ڪرده بود؛
🌹 #شهید_ابراهیـم_هادی 🌹
✅ @Eltemase_tafakorr
کانال التـ🙏ـماس تفکــر