_تا حالا کسی دوستت داشته؟
+آره
_تو چی؟ تو هم دوستش داشتی؟
+اون موقع نمیدونستم اسم حسم چیه!
_خب٬ چی شد؟
+هیچی.خسته شد.رفت.
_رفت؟به همین راحتی؟!
+آره.مثل رفتن جان از بدن.
_بعدش چی شد؟
+بعد نداره.یه روز صبح از خواب بیدار شدم٬دیدم خیلی از دستش عصبانیام.
_چرا عصبانی؟
+چون دیگه نبود.
_خب این یعنی چی؟
+یعنی آخرِ دلتنگی..((:
(بخشی از کتاب باروت خیس اندر احوالات من!)
مثل همیشه از پشت پنجره رفتنش رو تماشا کردم!
اما نمیدونستم دیگه هیچ وقت قرار نیست از اون در و خیلی در های دیگه وارد بشه!!
دیگه قرار نیست عطر تلخ و مردونهاش بپیچه توی اتاق٬ لبخند بزنه و بلند سلام کنه...
دیگه خیلی اتفاق ها قرار نیست تکرار بشه..!
همیشه کسانی هستند که با آنها درد دل کنیم!
اما خدا نکند کسی که با او درد دل میکردی٬ خودش یک روز بشود درد دلت..!(:
اگه دوستت داشت، حرف میزد
اگه دلتنگت بود، میآمد
اگه برای تو خیری داشت، میماند!
#مخاطب_خاص
مثلا به عکس حرمش
نگاه کنی و بگی:
یک جرعه چشاندی
به من از عشقت و مستم؛
یک جرعهی دیگر بچشان،
مستترم کن...♥️
به یادِ رویِ تو مَشغولم آن چِنان ، که نَماند
مجالِ آنکه به خود ،
یا به دیگری نگرم :)