eitaa logo
🌹منتظران ظهور 🌹
975 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
8.6هزار ویدیو
43 فایل
ادمین تبادل. @Sgssduhv شرایط @mazhabion313 💠کپی مطالب حلال میباشد لطفاً از صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج مولایمان امام زمان علیه السلام فراموش نشود💠 اللهم عجل لولیک الفرج ✋
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام خدمت دوستان عزیز با همکاری یکی از کانال های بزرگ منتظران ظهور با عنایت خداوند متعال و کمک شما دوستان خیر مبلغ 6470000 تومان جمع شد و تونستیم دو گوسفند خریداری کنیم و دیروز قربانی کردیم و بین نیازمندان محترم تقسیم کردیم. دوستان یک چیز دلی بگم وقتی ‌شما دل این بنده های خدا رو شاد میکنید خدا هم دلتون رو شاد میکنه امیدوارم بحق آبروی مادر سادات هرکس قدمی برای فرزندش امام زمان علیه السلام برداشته حوائج دنیوی و اخروی برآورده شود و خود آقا دعاگویی حوائج شرعیه شون باشه آمین.
🌹منتظران ظهور 🌹
✨ راههای لغزش اندیشه 💯 💯 و منابع تفکر از منظر قرآن 💫 ( قسمت دوم ) زیبا🌷 ✨قرآن کریم در آیات
✨ راههای لغزش اندیشه 💯 💯 و منابع تفکر از منظر قرآن 💫 ( قسمت سوم ) زیبا🌷 🧐درست مانند یک قاضی که روی پرونده‌‏ای مطالعه می‌کند، باید نسبت به طرفین دعوا بی‌‏طرف باشد. 💟قاضی اگر تمایل شخصی به یک طرف داشته باشد به طور ناخودآگاه دلایلی که برای آن طرف است نظرش را بیشتر جلب می‌کند 😍و دلایلی که لَهِ طرف دیگر و علیه این طرف است خود به خود از نظرش کنار می‌رود و همین موجب اشتباه قاضی می‌گردد. ☝️انسان در تفکرات خود اگر بی‏طرفی خود را نسبت به نفی یا اثبات مطلبی حفظ نکند و میل نفسانی‌‏اش به یک طرف باشد، 👌خواه ناخواه و بدون آنکه خودش متوجه شود عقربه فکرش به جانب میل و خواهش نفسانی‏‌اش متمایل می‌شود. ⚠️این است که قرآن هوای نفس را نیز مانند تکیه بر ظنّ و گمان یکی از عوامل لغزش می‌شمارد. ✨در سوره النّجم می‌فرماید: إِنْ یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ‏ پیروی نمی‌کنند مگر از گمان و از آنچه نفسها خواهش می‌کنند. { ادامه دارد 💫 }
❌پاشو دیگه جمعش کن❌ ❗️حتما باید این همه عوارض و عواقب بهت بگن که این کارو ترک کنی؟😢 🚨یعنی دونستن اینکه اینکار گناهه برات کافی نیس؟🤦‍♂ 🚨دونستن اینکه اینکار قلب امامتو ناراحت میکنه کافی نیس؟🤷‍♂ 🚨اینکه با این کار، نمیتونی یار خوبی براش باشی قانعت نمیکنه؟😥 💔تاکی میخوایم خودمونو گول بزنیم💢 🛑از عواقبش همین بس که ممکنه محرم اشکی نداشته باشیم ♨️حالت خراب نمیشه؟؟ ♨️نگران نیستی؟؟ ✅دیگه وقتشه یه کاری کنی
10.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ [ تفاوت نعمت، رزق، برکت ] :چیزی‌که‌توی‌خونه‌ت‌میادوپولی‌که‌درمیاری؛ :چیزی‌که‌قسمتت‌میشه‌واستفاده‌میکنی؛ :چیزی‌که‌نتیجه‌میده‌،خروجی 🎞🌱🌙 ∞♥️∞ ❣❣ ➬ @Emam_Mahdi_114
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️دوباره عید قربان شده و این سلبریتی از خدا بی خبر دارند پست میزارند که بجای کشتن گوسفند گوگوری.... 📢📢 حتمااا دانلود کنید و تا میتوانید نشر دهید. ∞♥️∞ ❣❣ ➬ @Emam_Mahdi_114
🌹منتظران ظهور 🌹
_
وݪۍ‌خوشبحاݪ‌اونایۍ‌کہ الان‌دارن‌خودشون‌روواسہ‌اربعین‌آماده میکنن‌ و روکولہ‌پشتۍشونم‌نوشتن‌اگردیدمت‌و نشناختمت‌سݪام‌عݪیکم...:)💔
🌹منتظران ظهور 🌹
قسمت هفدهم #بدون_تو_هرگز علی حسابی جا خورد و خنده اش کور شد … زینب رو گذاشت زمین … – اتفاقی افت
قسمت هیجدهم … سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب … دومین دخترمون هم به دنیا اومد … این بار هم علی نبود … اما برعکس دفعه قبل… اصلا علی نیومد … این بار هم گریه می کردم … اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود … به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت خبری نداشت …تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم … کارم اشک بود و اشک … مادر علی ازمون مراقبت می کرد … من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد … زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید … از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت … زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده … توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد …تهران، پرستاری قبول شده بودم …یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود … هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه … همه چیز رو بهم می ریختن … خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست … زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد …چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن … روزهای سیاه و سخت ما می گذشت … پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود … درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم … اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید …ترم سوم دانشگاه … سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو … دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن… اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت…چطور و از کجا؟ … اما من هم لو رفته بودم … چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم … روزگارم با طعم شکنجه شروع شد … کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد …چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن … به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود …اما حقیقت این بود …همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه … و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه … توی اون روز شوم شکل گرفت …دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن… چشم که باز کردم … علی جلوی من بود … بعد از دو سال… که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن … زخمی و داغون… جلوی من نشسته بود  ••••• ادامه دارد.... • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است ✅ در غیر این صورت نویسنده راضی نیست ‼️ و اینکار دارد💯