عِنْدَربِهِمْ یُرْزَقُوُن
💠مدافع حرمے کہ از سوریه برگشت و در تفحص به شهــادت رسید ... #شهید_سردار_علیرضا_شمسی_پور #شهدای_تفحص
💠دراربعین حسینے سال ۹۴موکبے بهمراه تعدادے از دوستان همـرزم درڪربلا زده بودند که علی آقا یکے از ارڪان آن موڪب بود و براےخدمت به زوارامام حسین(ع) سراز پا نمےشناخت و بعد از برگشت از ڪربلا عازم سوریه شد و بعنوان یڪ فرمانده موثر درجنگ با داعشیان مزدور شناخته شد.
بعد از پایان ماموریتش در سوریه مجدداً برای پیدا ڪردن اجساد مطهرشهدا عازم منطقه غرب ڪشور و خاڪ عراق شد و در آخرین سفرش برای پیدا ڪردن شهداے لشڪر ۲۷ حضرت رسول الله (ص) درعملیات والفجر ۴ درمنطقہ ڪانیمانگا پنجوین عراق به آنجا رفت و چندین شهید پیدا مےکندکه درآخرین پیامش درشبکه مجـازے نیم ساعت قبل از شهـادت مے گوید:
«اینجاشهید باران است»کہ بہ روی مین والمری رفتہ ویڪی از پاهایش قطع و پای دیگر هم خرد مےشود و درهمانجا به خیل شهدای همان عملیات مے پیوندد و به آرزوے دیرینه اش مےرسد.
"روحمان با یادش شـــــاد"
#شهید_سردار_علیرضا_شمسی_پور
#شهادت_اردیبهشت۹۵
#شهدای_تفحص
http://eitaa.com/Endarabbehem
🌹حسن آقا یک آدم خوشسفری بود. بیشتر اوقات برای آخر هفتهها برنامهریزی می کرد که برای تفریح، مسافرتهای کوتاه دو سه روزه هم که شده با هم برویم👌
به امامزادههای اطراف میرفتیم، اما هر هفته در گلزار شهدای اصفهان بخصوص قسمت قطعه شهدای گمنام میرفتیم و آنجا با هم زیارت عاشورا میخواندیم✨ آرامش خوبی بعد از هر زیارت، نصیب هر دوی ما میشد. شهید خرازی و شهید همت را خیلی دوست داشت. اصفهان که میآمد سری به گلستان شهدا میزد☘ و حتماً سر مزار شهید خرازی میرفت. وقتی چند نفر از همرزمها و همکارانش در سوریه به شهادت رسیدند، بیشتر میرفت گلستان و کنار رفقایش مینشست و با آنها خلوت میکرد.🍁
مدافع حرم #شهید_حسن_احمدی🌷
یاد شهدا #صلوات
http://eitaa.com/Endarabbehem 🌷
🍃❤️
#شهادت
داستان ماندگاری
آنانی است که دانستند
دنیا جای ماندن
نیست ...🕊
http://eitaa.com/Endarabbehem
در چادر بودم که از بیرون چادر کسی مرا به اسم صدا کرد. بیرون که آمدم آقا مهدی را جلو چادر تدارکات بهداری دیدم. سر گونی را با یک دست گرفته بود و با دست دیگرش لای نان خورده ها را می گشت. تا آخر قضیه را خواندم.😑
سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی🍪 را از گونی بیرون آورد و به من نشان داد و گفت:
ـ برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟!
ـ بله، آقا مهدی می شود.
دوباره دست در گونی کرد و تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد.
ـ این را چطور؟ آیا این را هم می شود استفاده کرد؟
من سرم را پایین انداختم. چه جوابی می توانستم بدهم؟ آقا مهدی ادامه داد.
ـ الله بنده سی*... پس چرا کفران نعمت می کنید؟... آیا هیچ می دانید که این نانها با چه مصیبتی از پشت جبهه به اینجا می رسد؟... هیچ می دانید که هزینه رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا حداقل ده تومان است؟
چه جوابی دارید که به خدا بدهید؟
بدون آنکه چیز دیگری بگوید سرش را به زیر انداخت و از چادر تدارکات دور شد و مرا با وجدان بیدار شده ام تنها گذاشت.☹️
منبع: کتاب «خداحافظ سردار»، نوشته سید قاسم ناظمی، چاپ سوم، صفحه 25
* تکیه کلام شهید باکری به معنی «بنده خدا»
عندربهم یرزقون
http://eitaa.com/Endarabbehem
#خدا
میگُف:
همیشـہ تویِ عبـادت
متوجـہ باش . . . !
#خدا↓
عاشـق مےخواد💞
نـہ مشترےِ بهـشت :)
🦋•|خدآعاشــ♥️ــقمیخواد|•🦋
http://eitaa.com/Endarabbehem