📜 #خاطرات_ماندگار
#شهید_مرتضی_آوینی
💬راوی #يوسفعلي_ميرشكاك
من يه وقتي سر چند شماره از مجله سوره نامه تندي به سيد نوشتم كه يعني من رفتم و راهي خانه شدم. حالم خيلي خراب بود. حسابي شاكي بودم.
پلك كه روي هم گذاشتم "بي بي فاطمه" (صلوات الله عليها) را به خواب ديدم و شروع كردم به عرض حال و ناليدن از مجله، كه «بي بي» فرمود با بچه من چه كار داري؟
من باز از دست حوزه و سيد ناليدم، باز" بي بي "فرمود: با بچه من چه كار داري؟
براي بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارك "بي بي" شنيدم، از خواب پريدم.
وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اينكه نامه اي از سيد دريافت كردم. 💌
سيد نوشته بود: «يوسف جان ! دوستت دارم. هر جا مي خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي خواهي بكني، بكن! ولي بدان براي من پارتي بازي شده و اجدادم هوايم را دارند»
ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از رسيدن نامه ات خبر پارتي ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب ديده بودم.
@Endarabbehem
#خاطرات_اسارت
از تمامی اسرا بازجویی میکردند تا نوبت به من رسید. سوال کردند: «چند سال داری؟» گفتم: «۱۷ سال». افسر عراقی یک دستمال خیس به من داد و گفت: «صورتت را پاک کن». خلاصه صورت مرا پاک کردند و متوجه شدم که افسر عراقی میگفت: »فکر میکنم ۱۰ سال بیشتر ندارد:. این را گفتم، چون میدانستم هرچه سن خودمان را بیشتر اعلام کنیم تبلیغات سوء از طرف آنان کمتر میشد و نمیتوانستند سوء استفاده کنند، افسر شوخطبعی آن جا بود که به من گفت: «آیا شما را به زور به این جا آوردند؟»
گفتم: «بله!»
گفت: «همین را جلوی دوربین میگویی؟»
گفتم: «بله!»
هنوز هم حال و هوایی بسیجی در سرمان بود، گفتم: «بله حاضرم اینها را جلوی دوربین بگویم». گفت: «یک بار جملات را حفظ کن بعد جلوی دوربین بگو!» گفتم «باشه». هرچه گفت، من هم گفتم. بعد افسر عراقی گفت: «۳، ۲، ۱ شروع کن».
من گفتم: «بسم الله الرحمن الرحیم، من «مصطفی امامی» هستم، من بسیجی هستم، من به زور آمدم، هر کاری میکردیم ما را بیاورند نمیآوردند، دست بردیم توی شناسنامهمان آن قدر این ور و آن ور کردیم تا ما را آوردند».
خنده عراقی تبدیل به عصبانیت شد و سه تا چهار سیلی و لگد به من زد، من هم خودم را زدم به آن راه و گفتم: «شما گفتید بگو من هم گفتم! گفتم من خودم به زور آمدم!» افسر عراقی گفت: «نه، بگو من را به زور آوردند من خودم نمیخواستم بیایم». گفتم:« نه، من خودم میخواستم بیایم، چرا دروغ بگویم. همه همین جور هستند! توی ایران همه بچههایی که سن و سال من را دارند میخواهند بیایند جبهه ولی دولت اجازه نمیدهد!» خلاصه آنجا فیلمبرداری نکردند وجان سالم به در بردم..
➕دوستان خودرادعوت کنید😍⇩
@Endarabbehem
سخنی از #شهید_عباس_عرب_نژاد
اگر شهدا حقی بر گردن مردم دارند
به خدای کعبه من مردان بی غیرت و زنان بی حجاب را نخواهم بخشید
@Endarabbehem
❗️❓چه بصیرت عجیبی میخواهد
متعلق به افغانستان و پاکستان باشی،
در سوریه جانت را تقدیم اسلام کنی،
و آخرش هم مزارت در ایــران باشد...!
#فاطمیون #شهدای_افـغــانـی
#زینبـیـون #شهدای_پاکستانی
⭕️اسلام مرزنمیشناسد⭕️
عِنْدَربِهِمْ یُرْزَقُوُن
http://eitaa.com/joinchat/2203320324Cbd12753a1e
#خاطرات_ماندگار
یکبار با حمید آقا داشتیم میرفتیم بیرون که بحث تقلب در امتحانات وسط کشیده شد😁من گفتم دانشگاه اگه تقلب نکنی اصلا نمیشه....حمید آقا سریع گفتن نباید تقلب کنید مخصوصا تو دانشگاه حتی اگه رد بشی🌹🌹🌹چون تاثیر مدرک روی حقوقتون میاد و حقوقت از نظر شرعی مشکل پیدا میکنه...
خودش میگفت بعضی وقتا ماموریت بودم و نرسیدم درس بخونم ولی تقلب نکردم و رد شدم ولی پیش خدا مدیون نشدم.....و دوباره درس رو برداشتم و فرصت کردم بخونم و نمره خوب هم آوردم😔واقعا اون لحظه به نوع بینش حمید جان و تفکرش غبطه خوردم که اینقدر مراقب اعمال و ایمانش هست و مالش پاک پاک هست.....
خوشابحالت رفیق نابم🌹🌹
🌷 شهید مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی
@Endarabbehem
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃
🍃🌹
🍃
✨باسم رب الشهداء والصدیقین ✨
ازش پرسیدم:
وقتایی که تعادلشو از دست میده...
کتک هم میزنه...؟!😰
لبخندے زد وگفت:
چہ جــــورم...💔!
پرسیدم:
دردتون نمیاد…؟😥
ناراحت نمیشید…؟😰
بازم با لبخند گفت:
.
هر چه از دوست رسد نکوست…💕
.
خب چرا اون لحظه از اتاق خارج نمیشید؟!😢
اون که شما رو نمیشناسه،
چرا میمونید تا کتک بخورید...؟!😥😔
.
.
آررره...
درسته که اون توے اون موقعیتــ
نمیدونہ که من همسرشم...💕
.
ولے من کہ میدونم اون شوهـــــرمہ...❤️
نمیتونم تنهاش بذارم...😢
گفتم:
بعد اینکہ حالش خوب شد…
یادش که میاد چیکار کرده...؟🤔😢
.
آهی کشید و گفت:
آره...یادش میاد...💔
.
چہ حالـے میشه اون وقت...؟!
.
غمی اومد تو چهرهشو و گفت:
به دست و پام میفته و…💔😔
میزنه زیر گریه و میگه:😭
تو رو خدا منو ببخش...💔
حلالم کن...💔
دست خودم نیست…
.
پرسیدم:
شما چیکار میکنے تو قبال این شرمندگیش؟😓
.
نوازشش میکنـم و...
نمیذارم تو این حال بمونہ ...
.
"این حرفا چیہ دیـــــوونہ...
فدای سرت...
.
در طواف عاشقی باید بسوزی دم به دم…
کعبه ای این گونه هر پروانه دارد من تو را...
.
.
.
#شهدای_زنده
#جانبازان_اعصاب_و_روان
.
.
سلامتی جانبازان عزیزمون #صلوات
@Endarabbehem