eitaa logo
عِنْدَربِهِمْ یُرْزَقُوُن
131 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
150 ویدیو
3 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم #حیات_عند_رّب نقطه پایانی معراج بشریّت است که به آن مقام جز با شهادت دست نمی‌توان یافت.. #شهیدآوینی
مشاهده در ایتا
دانلود
عِنْدَربِهِمْ یُرْزَقُوُن
وقت رفتن ما را به خانه مادرم برد و گفت: مامان بيا اين دخترت با يک دانه اضافه، امانت بود دستم مواظب امانتم باشيد هوای كوثر را داشته باشيد، بي‌قراری نكند، خيلی مراقب محمدامينم باشيد خوب تربيتش كنيد تا همواره باولايت باشد، آخرين باری هم كه زنگ زد سه روز قبل از شهادتش بود راستش همه‌اش به عليرضا مي‌گفتم خيلی مراقب خودت باش يعنی شايد تا پايان تماسمان ۱۰ بار به عليرضا همين را مي‌گفتم كه ناگهان گفت: باشد اما داری ميزنی زيرش تو بايد دعا كنی من برم بايد خودت را آماده كنی كه ديگر برنگردم و ديگر برنگشت... ‌ پی نوشت: تصویری از وداع جانسوز همسر شهید مدافع حرم علیرضا بریری در معراج شهدا به یادهمسران صبور و زینبی شهدا @Endarabbehem
عڪس بازشود⇧⇧ نماز اول وقت التماس دعا @Endarabbehem
هر شهیدی کربلایی دارد. خاک آن کربلا تشنه اوست و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا برسد و آنگاه روحش را به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی به جز شهادت وجود ندارد. #شهید_آوینی @Endarabbehem
از خیابان شهدا آرام آرام درحال گذر بودم! اولین کوچه به نام شهید همت است؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد گفت:توصیه ام اخلاص بود !چه کردی؟!جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... دومین کوچه شهید عبدالحسین برنسی؛پرچم سبز یازهرا بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار مادر همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت:سفارشم توسل به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا بود ... چه کردی؟جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم... به سومین کوچه رسیدم شهید سید محمد علم الهدی... به صدایی ملایم اما محکم مراخواند گفت قرآن و نهج البلاغه درکجای زندگیت قرار دارد! ؟چیزی نتوانستم جواب دهم! باچشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان گذاشتم... به چهارمین کوچه رسیدم شهید عبدالحسین دیالمه... بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان دستم را گرفت گفت:چقدر برای روشن کردن مردم مطالعه کردی؟!برای بصیرت خودت چه کردی؟... همچنان که دستم در دستان شهید بود! از اونیز مثل بقیه شهدا جداشدم و حرفی برای گفتن نداشتم... پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران ...صدای نجوا و مناجات شهید می آمد! صدای اشک و ناله در درگاه پروردگار ...حضورم را متوجه اش نکردم! شرمنده شدم ،از رابطه ام با پروردگار...! ؟از حال معنوی ام...! گذشتم... ششمین کوچه و شهید عباس بابایی.. هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با هوای نفس! نگهبانی دل... اینجا بیشتر از بقیه کم آوردم... زود هم گذشتم هفتمین کوچه انگار کانال کمیل بود! بله شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دلها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دلهای دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد! ایثارش را که دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... هشتمین کوچه ؛رسیدم به شهید محمودوند شهید تفحص... انگار شهید پازوکی هم کنارش بود! آنجا نیز پرونده های دوستداران شهدا را تفحص میکردند! آنها که اهل عمل به وصیت نامه شهدا بودند... شهید محمود وند پروندشان را به شهید پازوکی میسپرد! برای ارسال نزد ارباب... پرونده هایی روی زمین باقی ماند! دیدم شهدای گمنام وساطت میکردند برایشان... اسم من هم بود دیگر وساطت هم فایده ای نداشت... از حرف تاعمل! فاصله خیلی زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که باحالم چه کردم! تمام شد... تمام... اما این را فهمیدم که از کوچه پس کوچه های دنیا !بی شهدا! نمیتوان گذشت... با همه فاصله ام از شهدا زیر لب زمزمه کردم: شهدا ؛گاهی،نگاهی.... @Endarabbehem دل نوشته ای از :شهید مدافع حرم ؛مهندس سید میلاد مصطفوی
#شهید_مصطفی_شعبانی «با هم خیلی رفیق بودیم تو عملیات والفجر۸ شهید شد یہ شب بہ خوابم اومد و دوتا توصیہ ڪرد: ۱. گناه نڪنید ۲. اگر گناه ڪردید سریع توبہ ڪنید.» #رفیق_شهید @Endarabbehem
در روز ولادت تو ای ماهِ دمشق . . . جای همه ی مدافعانت خالی . . . 📎درب ورودی صحن حــرم حضرت زینـــب(س) مزین به تصاویر شهــ🌷ــدا @Endarabbehem
🖼 دو تا سعید تو خونه داشتیم؛ ــــــــــــــــــــ عِنْدَربِهِمْ یُرْزَقُوُن @Endarabbehem
ولادت: ۶۴/۱/۲۳ شهادت:تاسوعای ۹۴ محل شهادت: حلب(سوریه) در حین مٵموریت مستشاری ❤عِنْدَرَبِّهِمْ یُرْزَقُوُنْ ❤ @Endarabbehem
عِنْدَربِهِمْ یُرْزَقُوُن
#شهیدسجادطاهرنیا ولادت: ۶۴/۱/۲۳ شهادت:تاسوعای ۹۴ محل شهادت: حلب(سوریه) در حین مٵموریت مستشاری ❤عِ
🖌📖قسمتی از : 🖇همسر عزیزم؛ با عرض سلام و خدا قوت به شما که همه ی بار این زندگی و تربیت فرزندانمان به دوش شما می باشد. از حضرت زینب (س) و بی بی سه ساله برای شما آرزوی سلامتی و صبر و استقامت طلب می کنم. از شما به خاطر همه چیز ممنونم. از این که در تمامی مراحل زندگی پشت بنده ی حقیر بودی و مرا در تمامی لحظات یاری کردی. از خدا می خواهم در آخرت با هم باشیم. شاید سختی هایی که در زندگی با بنده کشیدی را جبران کنم. لطفا «فاطمه رقیه» و «محمد حسین» را تربیت کنید و بهشان بگویید که من به چه اندازه دوستشان دارم. خداوند توفیق داد هر روز دو رکعت نماز برای از روز اول تولد بچه ها تا الان خواندم. اگر در توان شما بود برایشان بخوانید. یادتان باشد در تمامی مراحل زندگی، فقط کنید به خداو کنید و به هر چیزی که خدا به شما داده، راضی باشید و از کسی جز خداوند چیزی نخواهید. ببخشید که در لحظات سخت نبودم، هر چند وظیفه بنده بود، اما به خاطر همه ی سختی ها از شما عذرخواهی می کنم. از خط جدا نشوید و ، این هدیه حضرت زهرا (ص) را که امانتی دست شما هست را پاسداری کنید. ❤عِنْدَرَبِّهِمْ یُرْزَقُوُنْ ❤ @Endarabbehem
مثل لودر ڪار میڪرد... 🌹️➣ @Endarabbehem 〇عِنْدَرَبِّهِمْ یُرْزَقُوُنْ ⇧ ⇧ ⇧
عِنْدَربِهِمْ یُرْزَقُوُن
مثل لودر ڪار میڪرد... 🌹️➣ @Endarabbehem 〇عِنْدَرَبِّهِمْ یُرْزَقُوُنْ ⇧ ⇧ ⇧
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ 💢 مثل لودر کار میکرد! هفته ای چهار پنج بار بین نطنز و کاشان و تهران می رفت و می آمد. نه یک ماه و دوماه، نه یک سال و دوسال؛ هشت سال کارش همین بود. ساعت چهار صبح می نشست توی ماشین و راه می افتاد. گاهی وقت ها تازه ساعت ۱۱ شب جلسه‌اش شروع می شد. بعد از آن راه می افتاد و می آمد سمت تهران، هفت صبح توی تهران جلسه داشت. خستگی نمی شناخت؛ به قول بچه ها لودری کار می کرد! یک بار حساب کردم، مصطفی شاید این مدت بیشتر از پانصدهزار کیلومتر رفته و آمده؛ ده برابر دور کره ی زمین. 🌷 🌹️➣ @Endarabbehem 〇عِنْدَرَبِّهِمْ یُرْزَقُوُنْ ⇧ ⇧ ⇧
خاک آسمونی.mp3
3.66M
🔊 خاڪ آسمونی 💔 اگہ ڪه قلبمو شیدا ڪردم اگہ ڪه چشممو دریا ڪردم من با هزار امید اینجا هستم گمشدمو شاید پیدا ڪردم دارم گلہ ها از فاصلہ ها 🎤🎤 مهدی سلحشور 🌹️➣ @Endarabbehem