#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#شراره #قسمت23
هراسون چرخیدم. حبیب با چشمهای پر از،کاسه خو.ن پشت سرم وایساده بود.
مادرم التم.اسش کرد _:توروخدا ببخشش پسرم ! نادونی کرده ...لابد نمیدونسته نباید بی اذن شوهر از خونه بره بیرون ..توروخدا ببخشش ..به پات میافتم ..
حبیب ولی بدون توجه به گریه های مادرم..دست برد سمت گیس هام ...محکم موهامو چن.گ زد و منوپشت سرش کشید.
_:پسر پدرم نیستم اگه امشب ادبت نکنم ...کاری میکنم مرغای آسمون به حالت زار بزنن ..کاری میکنم آرزوی مر.گ کنی تنه لش
داد زدم . از مادرم کمک خواستم. .
_:مامان. توروخدا ...مامان. ..مامان مگه تو نگفتی این از ابراهیم بهتره پس چی شد. .
تا اسم ابراهیم از دهنم پرید ..یهو موهامو ول کرد ..محکم افتادم رو زمین ...از نگاهش فهمیدم گورم کندس ...نگاهی به مادرم و به من کرد و گفت _:ابراهیممم ؟؟ چشمم روشن. .دخترت معشوقه داره و قالبش کردی به من هااا؟نگاهی به اطراف چرخوند اصلا ازکجا معلوم الان معشوقش اینجا نباشه ؟؟
مادرم مستاصل گفت _:نهه. نهه ..فقط خواستگارش بود
حبیب رو دو زانو خم شد. از جیبش چا..ق..و.شو دراورد رو گونم فشار داد و گفت
_:حالا میگی این ابراهیم کیه یا صورت خوشگلتو نقاشی کنم ..مادرم با داد گفت ..
_:میگم ..میگم ..ولش کن ..بگم .ابراهیم
ادامه پارت بعدی👎
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش عمر همه مادرا جاودان بود
بهترین عطر دنیا هم بزنی بوی عطر
خونه ای که مادر داخلشه رو نمیده...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
محال است، بارانی از محبت
به کسی هدیه کنی و
دستهای خودت خیس نشود!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
اگر توی ذهنتون کاری در نظر دارید،
همین الان انجام بدید.
گاهی اوقات «بعداً»
میشود «هرگز!»
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
رو ندهید به غصه هایتان!
رو که دادید کارتان تمام است
در قلبتان ریشه میکند
دردش میزند
به لبانتان
و از کار می اندازد
خندهایتان را .........
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
زندگی
قبل از هرچیز زندگیست
گل میخواهد
موسیقی میخواهد
زیبایی میخواهد
زندگی
خستگی در کردن میخواهد
عطر شمعدانی ها را
بوییدن میخواهد...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
زندگی تغییر میکنه...
ممکنه عشقت رو از دست بدی؛ بعضی از دوستات رو از دست میدی؛ قسمتایی از خودت رو که هرگز فکرشو نمیکردی از دست میدی و بعد بدون اینکه متوجه بشی، این قسمت ها برمیگردن! دوباره عاشق میشی، دوستای بهتری پیدا میکنی، روزای بهتر میرسن...
دوباره میخندی...♥️
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#انگیزشی♥️🔥
🌀 وقتی همه تلاشت برای بهبود شرایط به هیچ تبدیل میشه یه نفس عمیق بکش و دوباره ادامه بده
وقتی زمین و زمان حرصتو بالا میاره یه نفس عمیق بکش و دوباره ادامه بده
وقتی احساس میکنی برای بدست آوردن خیلی چیزا دیر شده یه نفس عمیق بکش و دوباره ادامه بده
تو چیزی جز انتخاب هات نیستی و اگر از امروزت ناراحتی بخاطر انتخاب های دیروزت هست پس انتخابت رو درست کن ، یه نفس عمیق بکش و دوباره ادامه بده❗️
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
❣قدرتمند ترین زمان برای تغییر برنامه ضمیر ناخودآگاه، هنگام خواب است. وقتی در حالت خواب آلودگی ، نیمه خواب و نیمه بیدار هستی،بذر این فکر را در ذهنت بکار که قادر به انجام هر کاری در زندگی ات هستی.
آخرین فکرت قبل از خواب عبارت 《❤️خودت رو باور داشته باش.❤️》 باشد، چون همان اخرین فکر هنگام خواب آلودگی به ضمیر ناخودآگاه تو القا میشود و ضمیر ناخودآگاه هم می پذیرد که آن فکر واقعی است...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#عزت_نفس
🔺وقتی خودت با کفش وارد خونهات بشی
نفر بعدی هم پشت سرت با کفش میاد...
🔻وقتی تو ماشین خودت تخمه بخوری و پوستشو بریزی تو ماشین
اون نفری هم که کنارت نشسته همین کارو انجام میده
🔻وقتی خودت وسط خونهات سیگار بکشی
مهمونی که اونجا نشسته هم نمیره کنار پنجره یا بیرون سیگار بکشه
❗️وقتی خودت به خودت احترام نمیذاری خودتو دوست نداری
وقتی برای خودت ارزش قائل نیستی...
❌از دیگران هم توقعی نداشته باش که بهت احترام بذارن و دوستت داشته باشن.
پس اینو یادت باشه، این خود ماییم که به دیگران و اطرافیانمون یاد میدیم چطوری باهامون رفتار کنن...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
10.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
تنها راه جبـــــرانگذشتـــــهها؛
اتخاذ تصمیم های درست برای آینده شماست.✨👌
#دکترعلیرضاآزمندیان
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#شراره #قسمت24
ابراهیم یه معلم بود ..همین حوالی ..یه نظر شراره رو دید و خواست ما ندادیم یعنی همون موقع مادرت شراره رو خواستگاری کرد منم شراره رو مجبو.ر کردم به شما بله بگه ..همین. ..الانم اون معلم از اینجا رفته. .اصلا شراره اونو ندیده
ببین پسرم ..من مادرو رو سیاه نکن من بچمو راضی به ازدواج با تو کردم. بچم حتی تورو ندیده من. ازش بله. رو گرفتم. حالا جلو چشم من رو جگر گوشه من چا.ق..و میکشی. .این انصاف نیست, حبیب عصبی بلند شد. ._راه بیافت بریم ! نگران به مادرم نگاه کردم. .مادرم با چشمهای اشک بارش اشاره کرد برم.با گریه راه افتادم پشت سر حبیب ! _:چادرتو پایین تر بکش خوش ندارم کسی صورت زنمو ببینه ! بکش پایین_:چشمم, چادرمو با عجله تا جلوی چونم کشیدم بزحمت جلوی پامو مبدیدم ..بلاخره بعد کلی دلواپسی رسیدیم خونه, پدرشوهرم تو حیاط...
ادامه پارت بعدی👎
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir