♥ ⊱╮ღ꧁ ꧂ღ╭⊱ ♥ ≺⊱•
#ܢܚ݅ߊܘ_ܦܠܢܩܢ
#پارتـــ406
با اخم نگاهش کردم:
-ترانه؟!
ترانه با شیطنت نگاهم کرد و جون کشیدهای گفت:
ترانه: جون!
-مرض!
رو به نوید گفتم:
-نوید داری وقت کشی میکنیا!
نوید سریع سرمو بالا اورد.
فکر کردم میخواد ل*بهامو بب*وسه، که بر خلاف تصورم گونهامو ب*وسی*د!
داشتم آب میشدم از خجالت!
به شدت گرمم شده بود!
صدای جیغ و دست ترانه و علی منو به خودم اورد!
نگاهم به معراج افتاد، دیدم خیره شده باز بهم!
دیگه داشتم به این نگاهاش مشکوک میشدم!
حس بدی داشتم!
نگاهش رو سریع گرفت!
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir