♥ ⊱╮ღ꧁ ꧂ღ╭⊱ ♥ ≺⊱•
#ܢܚ݅ߊܘ_ܦܠܢܩܢ
#پارتـــ586
بعد یادم افتاد که داره ماجرای خیانت اون دختره رو میگه که اسمشم یادم نمیاد!
-متاسفم واقعا!
یه کوچولو به سمتم برگشت و گفت:
معراج: نباش!
-چرا؟!
معراج: چون خوشحالم از اینکه نشد! یعنی خیانت کرد!
- ولی مُرد!
معراج: آره مُرد!
-ناراحت نیستی؟!
معراج: ن!
-چرا؟!
معراج: چون خیانت هیچ توجیحی نداره! آدما میرن دنبال لیاقتشون!
-و فکر میکنی بعدش لایق زندگی نیستن؟!
معراج: ن نیستن، البته کارماشو پس میدن!
نزدیک میدون ونک شده بودیم!
گوشهای نگه داشتم و گفتم:
-رسیدیم!
کمربندشو باز کرد و گفت:
معراج: مرسی که منو رسوندی!
-خواهش میکنم
ادامه داستان👎