♥ ⊱╮ღ꧁ ꧂ღ╭⊱ ♥ ≺⊱•
#ܢܚ݅ߊܘ_ܦܠܢܩܢ
#پارتـــ587
پیاده شد و قبل اینکه در رو ببنده گفت:
معراج: دختر خوشگلی هستی، اما واسه من جذاب نیستی یادت باشه!
با جمله اولش خیلی خیلی ذوق کردم، اما جمله آخرش منو با خاک یکسان کرد!
دهنم باز مونده بود!
اصلا مونده بودم چی بگم!
اومدم یه حرفی بزنم که چشمکی زدو در ماشینو بست!
ای کثافت!
پسرهی گاو!
جودی بود، یه لحظه مهربون بود و ساده، یه لحظه هم بی رحم و خشن!
سعی کردن اهمیتی ندم اما نمیشد!
با چشمام دنبالش کردم که دیدم چند قدم بالاتر وارد بانک شد!
حتما کار بانکی داره دیگه!
خب راه افتادم به سمت جایی که قرار بود نقطه شروع من باشه!
خودمم خیلی هیجان داشتم و دلم میخواست هر چه زودتر کارمو شروع کنم!
ادامه داستان👎