eitaa logo
انرژی مثبت😍
5هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
4.2هزار ویدیو
5 فایل
به نام خدا تبلیغات نه ازنظرمارد میشود ونه تاییدمیشود😍 تعرف تبلیغات قیمت مناسب 👎 https://eitaa.com/joinchat/866648400C9a1ea12469 ایدی👎 @massomeostadi لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/438763812C2474888f1e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 ❄️چراغی در این شب 💫برایتان روشن میکنم ❄️در تاریکی ایـــن شـــب 💫و آنگاہ از خـدا میخواهم ❄️اگـر در خـــاموشــی 💫غم اسیر تنهایی شدید ❄️چراغ امیدتان روشن بماند شبتون بخیر و شادی💫❄️ 😍😊 @Energyplus_ir
9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ســلام🌻 صبح یعنی یک سبد لبخند🍀 یک بغل شادی🌻 یک دنیا عشق و خندیدن🍀 از اعماق وجود🌻 به شکرانه داشتن نفسی دوباره🍀 صبح بهاری ات بخیر🌻 😍😊 @Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. نیایش صبحگاهی 🌸 🌸مهربان پروردگارم! ✨ای همه نیاز‌من ! 🌸شکرت که صفحه ای دیگراز صفحات ✨دفتر زندگانی ام را به من عطا کردی 🌸ای آنکه یادت آرامبخش دلهاست، ✨ای که مرا می آزمایی و 🌸 مرا در این آزمون به حال خود وا نمیگذاری ✨ازتو سپاسگرارم، انیس جانها... 🌸الهی به امید نگاه رضایت تو در زندگی... 😍😊 @Energyplus_ir
وقتی کسی بهت آسیب میزنه، یاد میگیری قوی تر باشی وقتی کسی تو رو ترک میکنه یاد میگیری مستقل تر باشی 😍😊 @Energyplus_ir
🩷هر رفتار مانند 🌸یک نخ نازک است 🩷نخ های نازک 🌸رفتارهای تکراری 🩷تبدیل به 🌸طناب عادت میشوند 🩷و آن طناب برای همیشه 🌸دور زندگی ما میپیچد... 🩷مواظب نخ های نازک 🌸 زندگیمان باشیم... 😍😊 @Energyplus_ir
🤝♥️ طلا.قت بده.  خودم میبرمت پیش خانوادت جربان رو میگم ..خوبههه ؟ .خم شد نگاهم کنه. پلکی زدم و گونم خیس شد دوباره با دستمال  اشکهامو پاک کردم. _:چرا خودتو اینقدر بدبخت میدونی.  تو اگه بد بخت بودی برادرم به راحتی ازت نمیگذشت ! وقتی ازش پرسیدم باهاشون  چیکار کنم.  گفت اما.نتی رو که گرفتی ولشون کن .._:یعنی الان میزارید من برم ؟ _:حواست نیستا. ..ما به کسی نمیگیم بسته هارو گرفتیم. .تا فعلا اینجا پیشمون باشی. حبیب که طلا.قت داد.  بعدا در موردت تصمیم میگیرم ..فقط خواهش میکنم دیگه گریه نکن .. سرمو به نشونه باشه پایین آوردم و همون لحظه دررباز. شد و صدای گرفته و دورگه ..خواب الود مردی پیچید تو گوشم .._:چی شد. شاپور ..تونستی کاری بکنی ؟سریع بلند شد و گفت. _:داداش.  همه چی حل میشه نگران نباش. ..بند دلم پاره شد.اروم اروم برگشتم سمت در ....و با دیدن هیبت بابک خو.ن تو رگهام یخ بست . با  وحشت داشتم نگاش میکردم که گفت _:چتههه؟  لولوخور خوره که نیستم ؟ چرا اینجوری داری نگام میکنی. ..از شوهرت حبیب که زشت تر نیستم ...هستم؟؟؟اینو گفت ادامه پارت بعدی👎 😍😊 @Energyplus_ir
✅غیرممکن رو از فرهنگ لغت زندگیت حذف کن! به نظر من بخش مهمی از سرنوشت زندگی هر انسانی به کلماتیه که روزانه از اونها استفاده میکنه، به فکر هاییه که هر روز و هر شب به ذهنش میرسه... شاید تعجب برانگیز باشه، ولی واقعا کلمات زندگی ها رو متحول میکنن ! کلمات منفی و مخرب رو از فرهنگ لغات زندگیتون پاک کنید، و جاشونو پر کنید با کلمات موثر و سرنوشت ساز... هر کلمه مثبت علاوه بر ظاهر زیبا، تاثیر فوق العاده ای روی ذهن شما و اطرافیانتون میذاره مثبت باشین تا زندگیتون مثبت بشه، افراد موفق و ثروتمند معمولا همیشه یه سری عادت های مستمر تو زندگیشون دارن که اونها رو محکوم به موفقیت میکنه! مثل شکرگزاری، مثبت اندیشی، سحرخیزی یا ورزش... ‌ 😍😊 @Energyplus_ir
دنبال چیزهایی روید که به شما، احساس خوبی می دهند. آنچه به شما،، احساس خوبی می بخشد، همیشه خوشی های بیشتری را برایتان به ارمغان می آورد. ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ 😍😊 @Energyplus_ir
🤝♥️ قسمت46 اینو گفت و با صدای بلندی خندید. حالا که اسمشو میدونستم  با درموندگی  شاپور رو نگاه کردم. .شاپور رقت سمت برادرش بابک _:داداش برو بخواب ..گفتم که کاریت نباشه ..من حلش میکنم دیگه .  پس نگران نباش. بابک همونطور که نگاهش بهم بود.  برگشت بره. که گفت _:شاپور این دختره بنظرم قیافش خیلی آشنا میزنه ..جایی ندیدیدمش .._:من که اولین باره میبنمش فکر نکنم !هیجان زده گفتم .._:شاید.  شاید تو عروسیمون اومده  بودید ..دیدین. _:حبیب خر. کی باشه که من عروسیشم بیام ! برای این حرفش خندید.  منم سرخ شدم ...برگشت تلو تلو بره ...که گفت_با حبیب تا فردا عصر رو ..طی کردیم ..تا فردا عصر بسته ها پیدا نشه ...زنش دیگه از این خونه حق نداره پاشو بیرون بزاره ..تا فردا عصر ..!بابک اینو و گفت و رفت, با شنیدن این حرف بابک شروع کردم به لرزیدن. _:چیه دختر ..آها راستی اسمت چی بود ..؟ _:شررراه ..شراره_:چه اسمت بهت میاد.. چشمهات واقعا مثل شراره های آتشه ..آدمو داغ میکنه. .داغ .. گونه هام گل انداخت از تعریف و تمجیدش ._:خب شراره من عصر نشده بسته هارو به برادرم میدم. ..پس نمیخواد اینقدر نگران باشی ..نمیزارم دست برادرم بهت بخوره میدونی چرا ؟ سرمو بالا گرفتم ..درمونده نگاهش کردم و گفتم .._:نه ...نه. ..نمیدونم. ..چراا؟؟ ادامه پارت بعدی👎 😍😊 @Energyplus_ir