Epobangpo ⁴
++++++++++ البته با هدفون و سوئیشرت و شیرکاکائو😂
از قهوه بدت میاد؟
هدایت شده از •پرتگاه خیالات• 🇵🇸
_ نمی دانم
نیلان که با سرعت زیادی میخواهد خودش را به صحنه برساند همزمان جیغ زنان :( اگه این دفعه چشماش و قلبش به من نرسه تک تک تونو با دستگاه جدیدم به قتل میرسونم .)
در آن طرف آریا دریل به دست و هادس که داشت دستکش هایش را در میآورد را مینگرد
با لبهایی آویزان میگوید :( نگین که بازم دیر رسیدم ، خب بزارید من برسم بعدش شروع کنید ای بابا حالا کو تا قتل بعدی نامردا )
میخواست بلند بلند بخاطر از دست دادن صحنه جان دادن قربانی جدید گریه کند که با شنیدن صدای قهقهه آریا متعجب به او نگاه کرد
آریا بعد از چند ثانیه سیر خندیدن دهانش را با ته مایه خنده به سخن باز میکند:( نیلان ؟ مطمئنی؟ دفعهی قبل که میگفتی من نمیتونم من میترسم من چندشم میشه دیگه این بار منو هادس گفتیم خودمون دست به کار بشیم تو کارت همون پیدا کردن قربانی باشه خوبه ) همزمان چشمکی به هادس میزند که همه با خبر شدند
هادس هم موضوع را میگیرد و در ادامهی حرف آریا :( آره نیلان آریا راست میگه تو مثل ما دل و جرعت نداری ( پ.ن : خراب کرد 😂 ) بهتره منو آریا این کارا رو انجام بدیم .
نیلان با چهرهای سرخ شده از خشم :( به من گفتی نازک نارنجی؟؟؟؟؟؟؟..)
تا منفجر شدن نیلان چیزی نمانده بود که آریا سریع به وسط حرفش میپرد :( نه بابا نیلان عه این چه حرفیه اتفاقا تو خیلی هم شجاعی وگرنه کی میتونه مثل تو این همه آدم رو بازی بده؟ )
نیلان که سعی داشت آرامش خود را حفظ کند :( باشه منم باور کردم ، خب حالا اون چشم و قلب بیصاحاب نصیبم میشه یا نه؟ )
آریا و هادس نگاه های معنا داری بهم میاندازند
آریا دریلش را روی زمین رها میکند و با تاسف ظاهری گفت:( متاسفانه چون بدرد نمیخوردن انداختیم ببر همسایه بخوره .)
با پایان حرفش دست هادس را گرفته از اتاق خارج می شوند ..
نیلان سری تکان میدهد و در دلش با خود می گوید :( اشهدتون خونده شدست!)
_ از پرتگاه به : https://eitaa.com/Epobangpo
Epobangpo ⁴
بسیار زیاد حتی یه قطره هم میخورم بدم میاد
من قهوه ارو بدونه شکر میخورم
میدونی یه حس عجیبی داره یه تلخی شدید که خوشمزه اس