فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫از شدّت فقر، به امام رضا (علیه السلام) متوسل شدم
🌷بخشی از مصاحبه منتشرنشده شهید سید ابراهیم رئیسی در سال ۱۳۷۱
#منبع: بصیرت
11.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا امام رضا
⚡️⚡️برو بچه ات را شفا دادم
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام رضا علیه السلام و شفای دوقلوهای نابینا
🎙صابر خراسانی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شفای فقیر توسط امام رضا علیه السلام در زمان نادرشاه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه شهادت امام رضا علیه السلام
⚡️⚡️با مداحی حاج احمد واعظی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آمدم_ای_شاه_پناهم_بده
یا امام رضاعلیه السلام مددی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙آیتالله حائری شیرازی:
آنچه در روایات داریم که در آخرالزمان مردم به سراغ علمای یهود و نصاری می روند همین علوم انسانی غربی است
♦️رهبر حکیم انقلاب:
علوم انسانی غربی ذاتا مسموم و ماهیتا معارض با اسلام و نظام اسلامی است
✍پی_نوشت:
تدریس این علوم مسموم از بعد شهادت امیرکبیر توسط غرب پرستان وارد ایران شد و تا امروز مصائب بسیاری برای ملت ما رقم زده چنانکه دیدیم جماعتی چنان دلباخته غرب شدند که حقارت برجام را افتخاری برای خود قلمداد کردند این جماعت #خودحقیرپندار دکترا دارند لکن دشمن عقل و شعورند
«اسمی» برای مهدییاوران.mp3
9.2M
✅ از میان هزار و یک اسم خداوند متعال ، یک اسم هست که باید در افراد متجلّی شود تا به مقام سربازی امام مهدی عجلالله برسند .
🚫 قیام در جهت زمینه سازی ظهور و ایجاد فرهنگ شناخت امام معصوم در جامعه فقط به عهدهٔ یک نفر نیست ؛ همه کسانی که میخواهند به عهد خود وفا کنند ، باید در این مسیر اسم #قائم را در خود تجلّی دهند .
#استاد_شجاعی
#رهبری | #شهید_باقری
20.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جناب آقای #همتی وزیر محترم اقتصاد دولت #پزشکیان!
⁉️ اسب زین شده یا خر بی پالان؟!
🔻شهید لاجوردی و خطر منافقان انقلاب -۵
تغییر بافتِ عاملیّتیِ قدرت سیاسی
🖊مهدی جمشیدی
۸♦️. لاجوردی دربارۀ خطر منافقان انقلاب یا همان جریان چپ مذهبی که صورت تشکیلاتیاش در آن دوره، سازمان مجاهدین انقلاب بود مینویسد: «به مسئولين بارها گفتهام که خطر اينان، به مراتب زيادتر از خطر منافقين خَلق است، چراکه علاوه بر همۀ شيوههای منافقانۀ منافقين، سالوسانه در صف حزباللهيان قرار گرفته و کمکم آنان را در صفوف آخرين و سپس به صف قاعدين و بازنشستگان، سوقشان داده و صفوف مقدّم را غاصبانه به تصرّف خود درآوردهاند، به گونهای که عملاً، عقل و ارادۀ منفصل برخی تصميمگيرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصبها و حفظ و ابقاءها، دست به تخريب میزنند و اِعمال قدرت میکنند.»
الف🔸. در این عبارت، او دوباره تأکید میکند که خطر منافقان انقلاب از خطر منافقان خَلق، بسیار بیشتر است؛ زیرا منافقان خَلق، پردۀ تزویر را کنار نهادهاند و صفآرایی کردهاند، اما اینان، در جامۀ دوست و خودی درآمدهاند و همان هدفها را در سر دارند و در نهایت، کار را به جایی خواهند رساند که «انقلابیهای حقیقی»، به حاشیه خواهند رفت و طرد خواهند شد و اینان، قدرت سیاسی را در دست خواهند گرفت. این «جابجایی نامحسوس»، یک تهدید بزرگ برای آیندۀ انقلاب است. اگر اینان نتوانند خودشان به صورت مستقیم، زمام و عنان قدرت را در اختیار بگیرند، دستکم در نقش عقل و ارادۀ منفصلِ مسئولان، ظاهر خواهند شد و جهت حرکت انقلاب را تغییر خواهند داد. داستان غمانگیز انقلاب این است که بهتدریج و در لفافه، باید نیروهای اصیل و حقیقی کنار نهاده شوند و نیروهای شبهانقلابی و شبهمصلح، بر صدر نشانده شوند و تعیینکننده باشند. پس مسأله، محدود به حضور حاشیهای و فرعیِ منافقان انقلاب در قدرت نیست، بلکه اینان در پی «تغییر بافتِ عاملیّتیِ قدرت سیاسی» هستند و میخواهند تمامیّت حاکمیّت را به تصرّف خود درآورند. این طرح سیاسیِ نانوشته، واقعیّتی است که لاجوردی با زیرکیِ مؤمنانۀ خویش دریافت و چالش آن را گوشزد کرد، اما این تحلیل، جدّی انگاشته نشد.
ب🔸. ما امروز که به اتّفاقات پس از واگراییهای دهۀ هفتاد تا کنون که انتخابات اخیر ریاستجمهوری برگزار شده است مینگریم، مشاهده میکنیم که قدرت سیاسی، سرشار از این «عقولِ منفصلۀ التقاطی»ای بوده است که بر روند تصمیمها مؤثّر بودهاند و «نفوذ» در ساختار جمهوری اسلامی، غوغا کرده است. اینک کار به جایی رسیده که نیروهای التقاطی، خودی انگاشته میشوند و به مهمترین منزلتها و موقعیّتهای قدرت سیاسی، راه مییابند. «التقاط»، موضوعیّت خویش را از دست داده است و دیگر کسی حتّی لفظ التقاط را بر زبان نمیآورد. «امر معرفتی»، کنار زده شده و مناسبات سیاسی، تعیینکننده شدهاند. منافقان انقلاب، تفکّر و ذهنیّت نسبت به انقلاب و اسلام را با این حربه به حاشیه راندند که باید از همۀ نیروها استفاده شود و خودی و غیرخودی، بیمعناست و باید تکثّر را پذیرفت و قدرت را توزیع کرد و در پی یکدستسازی و خالصسازی برنیامد.
ج🔸. در برابر اینان، آیتالله خامنهای در اواخر دهۀ هفتاد، تعبیر «خودی» و «غیرخودی» را به کار برد که از آن پس تاکنون، همواره مورد تاختوتاز نیروهای سکولار قرار گرفت. اینهمه حسّاسیّت آیتالله خامنهای نسبت به مفهوم «انقلابیگری» و «انقلابیبودن» و «متعهدبودن به مبانی انقلاب»، به همین دلیل است که نیروهای سکولار، تلاش فراوانی را در جهت بیاعتبارسازی تفکّر انقلابی به کار بستهاند. منافقان انقلاب، اعتقادی به جهتگیری انقلاب ندارند و میخواهند معیارهای سکولار را رسمی کنند تا به این واسطه، نهتنها حضور و حیات خودشان در قدرت سیاسی، موجّه گردد، بلکه نیروهای اصیل، با اتهاماتی از قبیل تندرو، افراطی و متحجّر، ترور شخصیّت بشوند.
د🔸. آنچه که لاجوردی پیشبینی کرده بود، واقع شد و بخش بزرگی از حاکمیّت در اختیار نیروهای التقاطی قرار گرفت و دولتهای التقاطی، یکی پس از دیگری به قدرت رسیدند و «حزباللهیهای اصیل»، همواره در حاشیه و بیقدرت و منزوی ماندند. حتی پس از بیانیۀ گام دوّم انقلاب که قرار بود بر شتاب و خلوص حرکت انقلاب افزوده شود و به تعبیر آیتالله خامنهای، «دولت جوانِ حزباللهی» تشکیل شود، این دولت، عمر کوتاه سهساله داشت و دوباره دولت در اختیار نیروهای التقاطی قرار گرفت. جمهوری اسلامی در عرصۀ دولت، پهنۀ بازی «نیروهای التقاطی» بوده و دهههاست که در آن، خبری از «اصالتهای انقلابی» نیست. اصالتها، روزبهروز، رقیقتر و حاشیهای شدهاند و التقاط و محافظهکاری، به سکۀ رایج تبدیل شده است. در سلسله یادداشتهای «دوگانگی فرساینده» نیز از این حقیقت نوشتم که تحلیل شهید بهشتی دربارۀ حضور دو بینش متضاد در درون قدرت سیاسی، همچنان موضوعیّت دارد و نظام، مبتلا به بیماری مزمن و مخرّبی شده است.
🔻شهید لاجوردی و خطر منافقان انقلاب -۶
بسط اجتماعیِ تفکّر التقاطی
🖊مهدی جمشیدی
۹♦️. در بخش پایانی وصیّتنامه، لاجوردی دربارۀ سازمان مجاهدین انقلاب که در آن زمان، خط مقدّم منافقان انقلاب بود مینویسد: «هدف غایی از اين تلاشها، گسترش فکر التقاطی و انحرافیِ سازمانِ ضدخداييشان است که جز انديشههای مادّیگرايانه و ماترياليستی، چيز ديگری نيست و با بهرهگیری از تجربيّات مثبت و منفیِ همپالگیهای چپ و منافقشان، توانستهاند متأسّفانه به نسبت بسيار زيادی - زيادتر از توفيق منافقان خَلق در سالهای ۵۱ تا ۵۴، تعداد کثيری از روحانيون را تحت تأثير قرار دهند و با لطايفالحيل، بر ذهن و روان آنان، اثرات دلخواهشان را بگذارند تا بدانجا که بر اعمال جنايتکارانه آنان، با ديدۀ اغماض بنگرند و حتی در مواردی نظير به شهادت رساندن باهنر و رجایی، به دست روی دست ماليدنهای مسامحهکارانه و مصلحتانديشانۀ پشيمانیآورنده متوسّل شوند. باز مهمتر از همه اينکه با کمال تأسّف، توانستهاند تعداد فراوانی از جوانان مسلمان را جذب کرده و منحرف نمايند.»
الف🔸. سازمان مجاهدین انقلاب که در ابتدا، خود را بدیل انقلابی و اسلامی سازمان مجاهدین خَلق معرفی کرده بود، اینک خودش به لایۀ دوّم و خطرناکتر نفاق تبدیل شده بود؛ سازمانی که به درون انقلاب راه یافته بود و در عمق ساختار سیاسی، به سر میبرد، اما در برابر آن قرار میداشت و سودای استحاله و انحراف را در ذهن خویش داشت. لاجوردی نیز به همین انحراف فکری که خود را در قالب التقاط نشان داده بود، اشاره میکند و مینویسد اینان در پی بسط و گسترش تفکّر خویش هستند و میخواهند از طریق جذب جوانان، بدنۀ اجتماعی بیابند.
ب🔸. تعابیر لاجوردی، بسیار تند و غلیظ است؛ او این سازمان را از لحاظ اندیشهای، مادّی و ضدخدایی معرفی میکند، درحالیکه سازمان، خود را اسلامی و انقلابی نشان میداد. حال چگونه است که لاجوردی، بیپروا و قاطع چنین حکمی میدهد و اینان را تا آن سوی ماتریالیسم، سوق میدهد و در کنار سازمان مجاهدین خَلق مینشاند؟ وی چه درک و دریافتی از ماهیّت فکریِ سازمان داشت که اینچنین، دلنگران و بدبین است؟ او برای ادّعای خویش، چه شواهدی در دست داشته و به مسئولان نظام، چه گفته است؟ هرچه که هست، مسأله فراتر از لغزشهای عادی و قابلاغماض است؛ خطریست که اساس و بنیان انقلاب را تهدید میکند و میرود که در دهههای بعد، به یک بحران بزرگ سیاسی تبدیل شود.
ج🔸. ما از آنچه که در ذهن لاجوردی بوده، اطلاعی در دست نداریم، اما میدانیم که تاریخ پساانقلاب در دهۀ هفتاد و پس از آن، همۀ این بدگمانیها نسبت به تفکّر التقاطی سازمان و جریان چپ مذهبی را تأیید کرد. باید زمان سپری میشد تا آن اندیشههای پنهانشده، آشکار شوند. دهۀ شصت برای اظهار خویشتن معرفتی، بسیار زود بود و اگر چنین اقدامی صورت میگرفت، در همان آغاز، کار سازمان به پایان میرسید؛ همچنان که سازمان مجاهدین خَلق، چنین خطایی کرد و برچیده شد. اینان صبر ورزیدند و در درون قدرت نشستند و جایابی ساختاری کردند تا فرصت برای ساختارشکنی فراهم شود. واگراییهای دهۀ هفتاد، نقطههایی بود که میشد با اطمینان، چرخشها را مشاهده کرد؛ چرخشهایی که ریشه در دهۀ شصت داشتند اما اینک پس از یک دهه، مجال ظهور یافته بودند. در اینجا بود که طینت التقاطیِ چپ مذهبی یا همان اصلاحات، آشکار گردید. در این مقطع، آنها بر این گمان بودند که ظرفیّت اجتماعی به حدی فراهم آمده که میتوان در برابر انقلاب ایستاد و پایان آن را اعلام کرد. فشار از پایین و چانهزنی از بالا، دلالت بر همین معنا داشت که برخلاف دهۀ شصت، اکنون بضاعت کافی برای آشکارسازی تقابل و تضاد ایجاد شده و میتوان گردنکشی کرد.
د🔸. نقشی که لاجوردی در این ماجرا برای روحانیّت ترسیم میکند، تلخ و تأسّفبار است؛ روحانیّت که میباید خودش در شناخت ماهیّت منافقان انقلاب، پیشقدم باشد، نهفقط به چنین شناختی دست نیافته، بلکه اسیر اغوا و فریب آنان شده و به تأیید آنها میپردازد. در اینچنین وضعیتی، دیگر چه کسی میتواند در برابر منافقان انقلاب، بایستد و صفآرایی کند؟ چشمهای ناظر و دوراندیش، گرفتار خوابآلودگی هستند و نمیتوانند حقایق پنهان را بخوانند. اگر در آن دوره، شخصیّت التقاطستیز و برجستهای همچون استاد مطهری حضور میداشت، ورق برمیگشت و بساط این نوع نفاق، برچیده میشد؛ هیچکس همچون او نسبت به التقاط، حسّاس و جدّی نبود؛ آنچنان که در نهایت، در همین مسیر نیز به شهادت رسید. مطهری در دهۀ پنجاه، نسبت به رگهها و ریشههای التقاط، هشدارهای فراوان داده بود، اما شوق و غلظت مبارزه، همهچیز را به حاشیه رانده بود و کسی در این اندیشه نبود که اگر فردا در رسد، التقاط به جان اصالتهای انقلاب خواهد افتاد.
🔻شهید لاجوردی و خطر منافقان انقلاب -۷
از حذف سیاسی به حذف فیزیکی
🖊مهدی جمشیدی
۱۰♦️. لاجوردی، چالش اصلی را در درونِ خودِ حاکمیّت تعریف میکند و معتقد است که نظام در حال ضربهخوردن از سوی کسانی است که نیروهای حاکمیّتی شمرده میشوند. دیگریهای سالهای آغازین انقلاب، به حاشیه رفتهاند و اینک همان کسانیکه «خودی» به شمار میآمدند، «غیرخودی» شدهاند. آنچه که قرار بود به دست نیروهای معارض پدید آید، اینک به دست نیروهای سیاسیِ به ظاهر خودی، در حال انجام است. «چپ مذهبی»، همان لایۀ سیاسی است که به باور لاجوردی، اینک نقش معارض را ایفا میکند و در پی استحالۀ انقلاب است، اما آنچنان «نامحسوس» و «در لفافه» عمل میکند که همه، بیحس شدهاند. چپ مذهبی که در آن دورۀ تاریخی، در قالب سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی صورتبندی شده بود، همان جریانی است که به درون قدرت سیاسی راه یافته، اما در جهت مخالف با غایات انقلاب حرکت میکند. لاجوردی در آن زمان، شواهد زیادی در اختیار نداشت و چهبسا چندان نمیتوانست تحلیل خود را به دیگران اثبات کند، اما گذشت دههها و ظهورات ضدانقلابیِ چپ مذهبی، واقعیّتهای مکتوم و مخفی را عیان کرد و پرده از چهرۀ چپ مذهبی فروافتاد. در این دههها، هر جا «جامعه» برانگیخته شده و دست به عصیان و آشوب زده، پای جریان چپ مذهبی در میان بوده است. جامعه به طور طبیعی، آرام و ملایم است و راه خویش را میرود، اما اینان از درون قدرت، تهییج و تحریک میکنند و جامعه را در برابر حاکمیّت مینشانند. حضور اینان در ساخت قدرت، یک بازی خطرناک و چالشبرانگیز است که اگر به استحالۀ انقلاب نینجامد، دستکم باید گفت «اعتبار اجتماعیِ نظام» را تخریب میکند و در جامعه، شکاف و بحران میآفریند.
۱۱♦️. همچنان که در تحلیل لاجوردی آمده، مسألۀ اینان در «ریشههای فکری»شان است و نباید سطح منازعه را به سیاست محدود کرد. واقعیّت این است که جریان اصلاحات نسبت به اصالتهای انقلاب، دچار چرخش و زاویۀ جدّی است و بههیچرو، صلاحیّت حضور در حاکمیّت را ندارد. اگر این انقلاب، یک عالَم فکری و هویّتیِ جدید پدید آورد که در برابر غرب قرار دارد، نباید از نیروهایی در ساخت رسمیِ قدرت بهره گرفت که امتداد تفکّرِ تجدّدی به شمار میآیند و در نقطۀ مقابل تفکّر اصیلِ انقلابی قرار دارند. «التقاط»، تعبیری است که لاجوردی در مقام توصیف ماهیّت معرفتیِ اینان به کار میبرد و به این واسطه نشان میدهد که چالش، چه اندازه مهلک و ویرانگر است. نفوذ نیروهای التقاطی در درون قدرت سیاسی، انقلاب را دچار تلاطمها و انحطاط های فکری و هویّتی میکند و این لطمه و صدمه، به جامعه نیز سرایت میکند و جامعه نیز گرفتار دگردیسی و واگرایی میشود. در عمل نیز چنین شد و تحوّلات ایدئولوژیک اینان - که بر لیبرالیسمِ شبهمذهبی دلالت داشت - به بخشهای مهمی از جامعه نیز راه یافت و چرخشها و پیچشهای اجتماعی آفرید. از طرف دیگر، حضور و فعالیّت مستمر این جریان در قدرت سیاسی، این تهدید را بازتولید و تکثیر کرد و در سیری فزاینده، انقلاب با چالشهای هویّتی در عرصۀ اجتماعی روبرو شد. روشن است که تداوم حیات اینان در ساخت رسمی، به معنی قفلشدگیِ هرچه بیشتر انقلاب به دست خویش است و بهتدریج، راههای گذار و ایجاد تحوّل انقلابی نیز تنگتر و دشوارتر خواهند. این نتیجۀ گشادهدستی نهادهای نظارتی نسبت به کسانی است که حداقلهای هویّتی را نیز برای حضور در حاکمیّت دینی دارا نیستند، اما به بهانۀ مشارکت حداکثری، وجهِ «دینی» - یا همان اسلامِ انقلابی - به فراموشی سپرده میشود و «مردمسالاری»، اصل و اساس انگاشته میشود.
۱۲♦️. مطالعۀ تاریخ دهۀ شصت نشان میدهد که لاجوردی، از فهم بسیار متمایز و خاصی برخوردار بوده که توانسته این اندازه پیشتر از زمان، حقایق مکتوم را دریابد و ماهیّت نیروهای چپ مذهبی را دریابد. او به دلیل همین درک سیاسیِ و تشخیصِ معرفتیِ پیشدستانه، تنها ماند و از ساختار سیاسی، کنار زده شد. لاجوردی، به عنوان یک مغز متفکّر که توان تحلیلیِ بینظیری داشت و در اثر تجربههای عینی و مستقیم، جزئیّات و دقایق نیروها و جریانهای سیاسی را میشناخت، یک سرمایۀ انسانیِ منحصربهفرد بود که دو بار از قدرت سیاسی کنار گذاشته شد. نهادهای نظام نسبت به او، وفادار و قدردان نبودند و در نهایت، «منافقان انقلاب»، او را به کام «منافقان خَلق» سوق دادند تا تیرهای کینههای قدیمی، بدنِ درهمشکستهاش را بشکافد. کدام نظام سیاسی، کسی همچون لاجوردی را بر صدر نمینشاند و او را به روسریفروشی در بازار تهران روانه میکند؟! بی او، بازار حضور منافقانِ انقلاب در دولتهای التقاطی، پُررونق شد.