فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دکتر جبرائیلی در برنامۀ شیوه :
🔹تولیدکنندۀ ایرانی ضرر میکند چون در کشور ما مواد اولیه را به قیمت جهانی ضربدر دلار آزاد در بورس کالا میفروشند، آنهم به شیوۀ حراج !!
🔹بعد به جای حل ریشۀ مشکل میگویند علت تورم : دولت و نقدینگی و ناترازی بانکها و ... است. مدام آدرس غلط میدهند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌محسن هاشمی دیشب از سروش محلاتی و مسیح مهاجری اسم برد...حالا بماند که این دو نفر چه تفکراتی دارند
بخشی از مناظره مکتوب سروش محلاتی و آیت الله کعبی را بخونید...جالبه
https://basirat.ir/fa/news/285289/
گوهرناب
اشعار آیینی حضرت زهرا(س) اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)
اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)
پنج سال پس از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، جهان اسلام به نور اقدام ولادت دختری نورانی شد که برترین زنان عالم لقب گرفت. به عقیده شیعه حضرت زهرا سلام الله علیها در بیستم جمادی الثانی در مکه معظمه به دنیا آمد. حضرت زهرا از نعمت مادری برخوردار بودند که نخستین زن مسلمان بود و شهرت خاصی در میان اعراب داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه سلام الله علیه از تولد دختر گرامی شان بسیار خوشحال بودند. در اینجا مجموعه اشعار فاطمی جهت اجرا در شب ولادت حضرت زهرا(س) از نظر می گذرد.
تاریخ انتشار : 1400/11/10 بازدید : 1213 منبع : کتاب گنجینه نور مدائح و مراثى خمسه طیبه؛ مجاهدی، محمدعلی
ای بانوی بزرگ!
بر شد سحر به جلوه آبی ز بسترش
بگشود چتر نیلی آفاق، بر سرش
تا صبح را بشارتِ هر روزه آورد
آمد برون ز خیمه شبگیر، خاورش
گفتی سحر به گردن خود، عقد سرخ داشت
بگشود و برفشاند بر آفاق، زیورش
و آن گوهرانِ سرخ بر آن نیلگونْ رواق
گشتند شعله باره و، کردند احمرش
پنداشتی که هست افق، باژگونهْ بحر
و آنَک هزار ماهی سرخِ شناورش
لختی، سحر درنگ بیاورد و رنگ باخت
از رویشِ سپیده که می تافت همسرش
صبح از کرانِ روشن خاور، نفَس کشید
شد شعله ها خموش ز انفاسِ انورش
خورشید، جلوه کرد چنان نوشخند شوق
افشاند روی دشت و دمن، گیسوی زرش
شد مکه- باز- روشن و رخشید چون صدف
و آن کعبه در میانه او، همچو گوهرش
در خانه پیمبر آن گلبن عفاف
می خواست یک جوانه برویاند از برش
ذاتِ نهانِ دانش و تقوای روزگار
می خواست قالبی که کند جلوه، جوهرش
مستور بود مبدأ پاکی به نزد حق
می یافت فرصتی که کند چهره، مظهرش
اینک بِهینْ زمان، که ز صلبِ نبی کند
آن مظهر آشکار به سیمای دخترش
آمد نسیم صبح ز دروازه بهشت
پاشید روی مکه، همهْ مشک و عنبرش
سر هِشت، مام دهر به درگاه کبریا
اشک نیاز و شوق، فروریخت بر درش
برقی زد و دمید ز گلبن، جوانه یی
نظّاره را، بیامد هستی به منظرش
گفتی درِ بهشت شفاعت گشوده شد
تا دیده باز کرد به چشمان مادرش
آمد فرود خیل ملک، شادباش را
از نزد کردگار به سوی پیمبرش
اینک زنی، که دیده عفّت ندیده بود
از خلقت نخستین، همتای دیگرش
این ست کودکی که به دامان وحی، زاد
وَز کودکی، شنید سخن های داورش
این ست مادری، که شود تا حق آشکار
واهِشتْ حقّ خود را، فرزند مهترش
این ست گلبنی، که به صحرای کربلا
بر خاک ریخت آن همه گل های پرپرش
این ست مادری، که در آن دشت آزمون
در خون تپید پورش و، در شعله دخترش!
اینک زنی، که مادر مردانِ آرزوست
اینک زنی، که مرد نباشد برابرش!
غیر از علی که مرد چو او در جهان نزاد
مردی دگر نبود سزاوار، همسرش
نقش جلال و دانش و زیبایی ار شود
درهم کشید، کرد توانی مصوّرش!
در مسجد مدینه، چو آغاز خطبه کرد
گوهر فشاند از سخنانِ چو تُندَرش
گفتی پیمبرست، که در مسجدُ النَّبی
سرگرم خطبه است فرا روی منبرش
گفت از فدک- که بازستاندند ازو به جور
گفت از علی- که خیره ربودند افسرش
اینها فریضه بود که حجّت کند تمام
ورنه، نخواست ز این سخنانْ دنیی و زرش
او را چه حاجتی به فدک؟! یا مگر علی
بی اشتر خلافت، گم بود اخترش؟!
مرد و زنی که بود کرمْشان چنان، که حق
بستودشان به سوره (انسان) به دفترش
مرد و زنی که هست مسلَّم به امرشان
باغ بهشت و میوه الوان و کوثرش
مرد و زنی که سایه فتد تا به رویشان
جبرئیل می گشود فرارویشان، پرش
امّا فدک، ذخیره این نسل پاک بود
تا مایه جهاد بجویند از برش
گفتی مقدّرست که فرزند از نبی
آید بسی، و لیک ز دامان دخترش
ذریه رسول بدین سان شود کثیر
بر رغم آنکه خصم بنامید ابترش
این ست فاطمه که به هفت آسمان دین
تابیده است و تابد همواره، اخترش
رازی ست بس شگفت و، بسی نکته ها در آن
حرفی که گفت لحظه آخر به همسرش
تا آنکه ناشناخته مانَد مزار او
شب در درون خاک سپارند پیکرش!
گفتی رضا نداشت پس از مرگ هم کسی
نزدیک او نشیند، الّا که حیدرش!
آزرده بود بعدِ نبی روح و جسم او
از زیرکی و حیلت بو بکر و عُمَّرش
آن سان که ناشکفته، بپژمرد در نهان
آن نارسیده میوه نشکفته، در برش
خواهی شناخت ارزش هر مکتبی اگر
بنگر به فضل و مرتبتِ دستْ پرورَش
هر مکتبی، به سان درختی ست میوه دار
جنس درخت را بشناسند از برش
اسلام، مکتبی ست که پرورد فاطمه
هم نیز مکتبی ست که پرورد شوهرش
اینان دلیلهای مسلمانیند، تا
هر مرد و زن طریق شناسد ز رهبرش
اسلام را بسنده همین دو، اگرچه هست
پرورده های خوب و، فراوانِ دیگرش
ای بانوی بزرگ! که تا دین شود قوی
ذریه تو بود بِهین یار و یاورش
دانی که در مدیح همه خاندان تو
دارم سرودها، که ندارند بهترش
هم نیز این حدیث ز پیغمبر آمده ست
قولی که، کرده اند امامان مکرّرش:
#حضرت_زهرا_س_مدح
شُکوه خلقت نوری او زبانزد شد
در آسمانِ علی زهرهی محمد شد
قلم کشید به تقدیر شوم باورها
عزیز قلب پدرها شدند دخترها
برای شب زدگان یک پیام روشن داشت
نزولش از لب روح الامین شنیدن داشت
زمین از آن تب ظلمت نجات پیدا کرد
طلوع آیهی تطهیر را تماشا کرد
صفات قدسیه تقدیم پیشگاهش شد
پَر فرشته به هر گام، فرش راهش شد
به قاب آینهاش انکسار ننشیند
به دامنش سر سوزن غبار ننشیند
شدهست صبح ازل جلوهدار لبخندش
نیامده است و نیاید زنی همانندش
نه آسیهست! نه مریم! نه هاجر و حوا!
شبیه هیچ کسی نیست جز خودش زهرا
خرد به درک حضورش خیال خام کند
به احترام مقامش نبی قیام کند
قسم به بضعة منی، قسم به اعطینا
فراتر از شب قدر است حرمت زهرا
حقیقت ملکوت خداست ساحت او
کمال طاعت معبود در اطاعت او
روایت است قیامت، قیامتِ زهراست
رضای حضرت حق در رضایت زهراست
نگو که محشر کبریست، عرصه آسان نیست
محب فاطمه در روز حشر، گریان نیست
سوار ناقهای از نور میرسد مادر
به داد این دل رنجور میرسد مادر
نجات اهل یقین ریشههای چادر اوست
چه قدر نام وزینِ شفیعه درخور اوست
ثنای حضرت صدیقه کار هر کس نیست
در این حریم که هر واژهای مقدس نیست
چگونه عرضه نمایم بر آفتاب، چراغ
تبلوری که ندارد در آفتاب، چراغ
خدا کند که ببخشد بضاعت ما را
چگونه شرح دهد قطره وصف دریا را
حبیبهایست که محبوبهی خدا باشد
یگانهایست که همکفو مرتضی باشد
به هل اتی شده تجلیل از کرامت او
به وجد آمده جبریل از کرامت او
سعادت همه سر منزل صراطش بود
بهشت، باغچهی کوچک حیاطش بود
ملیکه بود، ولی خانهای محقر داشت
نبود اهل تجمل، به عشق باور داشت
ملیکه بود ولیکن قبول زحمت کرد
که با ندیمهی خود، کار خانه قسمت کرد
عفاف سیرهی او را به خط ناب نوشت
حجاب فاطمه را برترین حجاب نوشت
اگر که فضهی او خاک را طلا سازد
نگاه فاطمه از خاک، فضهها سازد
نداشت خواب خوش از غصههای همسایه
قنوت بسته چه شبها برای همسایه!
دعای او که به دست علیست آمینش
خدا نیاورد آن روز را که نفرینش...
هراسِ از غضبش، ختم کرد غائله را
نگاه کن سند محکم مباهله را
برآرد از شب ظلمت، دمار، خطبهی او
گرفته است دم از ذوالفقار، خطبهی او
به حکم خیر کثیرش، به حکم احساسش
هنوز فاطمه در گردش است دستاسش
به مهر مادریاش تا ابد دلم گرم است
تنور خانهی زهرا هنوز هم گرم است
مرا مباد که دست تهی روانه کند
چه مادرانه برایم انار دانه کند
✍ #وحید_قاسمی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#شعر_پایداری
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
بشر از لطف خداوند مکدر میشد
شرم میکرد اگر صاحب دختر میشد
اشک، لالایی بی واژهی مادرها بود
گورِ بی فاتحه، گهوارهی دخترها بود
ناگهان یک نفر این قائله را بر هم زد
(عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد)
آنکه بر شانهی خود پرچم اسلام گرفت
دخترش فاطمه، بانوی جهان نام گرفت
عشق را طبع خداوند به توصیف آورد
شرف هر دوجهان... فاطمه تشریف آورد
سیده، محترمه، ممتحنه، حنانه
حانیه، عالمه، اُم النجبا، ریحانه
عطر او آمد و عالَم نفسی تازه گرفت
و به یُمن قدمش نام زن آوازه گرفت
شهر با آمدنش عاطفه را باور کرد
زن به شکرانهی او چادر شوکت سر کرد
خواست تا خیرکثیرش به دوعالَم برسد
تا عقیق شرف الشمس به خاتم برسد...
مادرانه به طرفداری احمد برخاست
تا ابوجهل سرِ عقل بیاید، برخاست
جلوهای کرد و دلیل «زَهَقَ الباطل» شد
و از آن نور، سه آیه به زمین نازل شد
بیگمان بولهب آنروز پُر از واهمه بود
دامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود
* *
بنویسید که معصومهی عصمت زهراست
سند محکم اثبات نبوت زهراست
دختری که لقبِ اُم ابیها دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
و خداوند اگر «وَاعتَصِموا» میگوید
از کرامات نخ چادر او میگوید
سورهی دهر چنین گفته به مدحش سخنی
تا ابد، دهر نبیند به خود اینگونه زنی
نه فقط جلوهی او سورهی انسان آورد
چادرش یکشبه هفتاد مسلمان آورد
راه عرفان خداوند به او وابستهست
جز درِ خانهی زهرا همه درها بستهست
زهد با دیدن او حسِ تفاخر دارد
قرة العین نبی، وصله به چادر دارد
همه در خدمت بانوی دوعالم بودند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند
فضه هم بود؛ ولی باز خودش نان میپخت
نان برای دل بیتاب یتیمان میپخت
بارها خادمهاش گفت به لطفت شادم
(من از آنروز که در بند توأم آزادم)
فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود
یعنی آیینهی پیغمبر و مولا شده بود
غیر زهرا که بجز حق به کسی راغب نیست
احدی کفو علی بن ابی طالب نیست
آفتاب از افق خانهیشان سر میزد
هرزمان فاطمه لبخند به حیدر میزد
کار او عشق علی بود؛ چه خیر العملی!
کیست خوشبختترین مرد جهان غیر علی؟!
وقت آن شد بنویسید که حجت: زهراست
سند محکم اثبات ولایت: زهراست
اولین شیعهی بیتاب علی زهرا بود
که سراپای وجودش سپر مولا بود
یک جهان هم اگر از بیعت خود بر میگشت
بازهم فاطمه دور سر حیدر میگشت
نسل زهرا و علی، سلسلهی طوبی شد
میوهی این شجره، نایبةُ الزهرا شد
آسمانها پس از او یکسره کوکب دیدند
چادر فاطمه را برسر زینب دیدند
زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم است
خطبهی دم به دمش وارث تیغ دودم است
او که چون مادر خود پای ولایت مانده
یکتنه فاتحهی کاخ ستم را خوانده
* *
تا ابد در دل ما هست غم عاشورا
این خبر را برسانید به تکفیریها
یاعلی از لب سردار نیفتاده هنوز
علم از دست علمدار نیفتاده هنوز
کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد؟
پسرفاطمه کافیست که فرمان بدهد
همه از خاتمهی معرکه آگاه شوند
فاتحان باخبر از (( نصر من الله)) شوند
باز طوفان هدفش وادی شن خواهد بود
شیعه عکس العملش سخت و خشن خواهد بود
ننگ بادا به ابوجهل، به همدست یهود
لعن تاریخ به موذی گریِ آل سعود
سپر خویش کنم غیرت سرداران را
به جهانی ندهم یک وجب از ایران را
سربلندیم اگر، تکیه به دنیا نکنیم
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده
سایهی چادر او از سرمان کم نشده
بنویسید امید دل زهرا مهدیست
چارهی کار همه مردم دنیا مهدیست
✍ #مجید_تال
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_ولادت
حدیثی نقل باید کرد از لولاک بالاتر
که نورش لیلهی قدر است و از ادراک بالاتر
طهورای وجودش قبل از این عالم زبانزد شد
طلوع نور او سوغاتی معراج احمد شد
قدم رنجه نموده در جهان تأثیر بگذارد
قدم بر روی چشم آیهی تطهیر بگذارد
جهان پُر نور شد از روشنای صبح لبخندش
مه و خورشید حیران کرامات گلوبندش
خدیجه در سلوک نور، وقتی رهسپارش شد
در آغوشش گرفت و سالها خدمتگزارش شد
خدا بر گنج عصمت دُرُّ و مروارید بخشیده
به یُمن فاطمه بر عالمی توحید بخشیده
کسی که از ازل در آسمان ام ابیها شد
همان آیینهای که مادر اسماء حسنی شد
خدا پردهنشین منزلش کرده است عصمت را
به او بخشیده بین رقعهای حکم شفاعت را
بهشت از عطر بانو وام میگیرد شمیمش را
پیمبر بوسه میزد دائماً دست کریمش را
قَدَر را مشت کرده ریخته در بین دستاسش
قضا تقدیر شد بین قنوت گرم احساسش
گلی نازکتر از گل، خلق کرده خیل حورا را
همان نوری که بخشیدهست معنا لفظ "زهرا" را
تلألو داشته روزی سه دفعه زُهره بر حیدر
تجلی میکند کوثر فقط بر ساقی کوثر
سپیدهدم سپید و ظهر، زرد و عصرها حمرا
بخوان روح القدس ذکرِ: "وَ ما ادراک ما زهرا"
چه اشراقی جمالش بر امیرالمؤمنین دارد
که از نور حسینش این تجلی در جبین دارد
نگین بارگاه عرشیاش یاقوت حمرا شد
زبرجد میوهی این شاخسار سبز طوبی شد
شده او حجت الله علی الاطلاق معصومین
تمام دردها را نام بانو میدهد تسکین
خبردار است زهرا از "بما کان" و "بما کائن"
تجلی کرده واجب گوییا در قالب ممکن
"الهی بعلیٍ" را صد و ده بار میخواند
قنوتش نیمه شب "الجار ثم الدار" میخواند
خدا هر لحظه در عرشش به این قدیسه مینازد
که با اکسیر چشمش از غباری فضه میسازد
به زیر پای او فرش از پَرَش جبریل گسترده
یهودی رو به سوی چادر او سجده آورده
پناه آسمان وقتی که باشد چادر زهرا
نباشد واژگان خاکی ما در خور زهرا
سیاه چادرش باشد شب شعر غزلخیزی
به غیر از چادرش هرگز نباشد دستآویزی
بگو نورٌ علی نور است، چون چادر کند بر سر
شکوه ریشههای چادر او پهن در محشر
تمام عالم هستی، شبیه مرد نابینا
همیشه دور از درک وجود نوری زهرا
عوالم مثل تسبیحی که باشد در کف بانو
ظهور علم یعنی صفحه صفحه مُصحف بانو
مَلَک از مریم چشمان او انجیل میخواند
نبی با مصحف پیشانیاش ترتیل میخواند
نگو که سرور مریم بگو که "بل هیَ اعظم"
همان که خلقتش بودهست قبل خلقت آدم
برای خاکبوسی درش روح الامین آمد
به حال "اُدخلوها بِسلامٍ آمنین" آمد
ملائک صف به صف خدمتگزار خانهی بانو
که عزرائیل هم اذن شرفیابی گرفت از او
مقامات نبوت با کراماتش شود کامل
به نانِ دستْپخت او تمام انبیا سائل
حکایت میکنم آن جود مافوق تصور را
بگویم از عنایاتش، بخوانم روضهی حُر را
به این درگاه هر کس منتسب شد، مرتبت دارد
که فرمودند صد جا مِهر زهرا منفعت دارد
قیامت خواب دیده شب به شب فصل حضورش را
که تشریفش گلستان میکند راه عبورش را
شفیعی که سوار ناقهای از نور میآید
رخش زیر پَر حوریهها مستور میآید
* *
شفق، ناخوانده مهمان رُخِ آن ماه طلعت شد
چنان که ماه، روی خاک افتاد و قیامت شد
جلال گوشواره بر زمین افتاد و خاکی شد
شکست و ابتدای ماجرای دردناکی شد
لگد میخورد بر احساسِ مانند گل یاسش
امان از دست آن همسایههای قدرنَشناسش
خبر از ماجرای کوچه تنها قاصدک دارد
حسن با کوچه و دیوار رازی مشترک دارد
✍حجتالاسلام #محسن_حنیفی
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۱۳ دی ۱۴۰۲
میلادی: Wednesday - 03 January 2024
قمری: الأربعاء، 20 جماد ثاني 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، سال پنجم بعثت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علی المهدی و علی آبائه الطاهرین
🔅جایگاه توسل به حضرت صدیقه طاهره سلام علیها در زندگی
🌿 محمد حسین یوسف الهی
🌷شهیدی که قاسم سلیمانی وصیت کرده بود کنار او دفن شود.
🌴 همسایه همیشگی حاج قاسم عزیز
🔸خاطره ای کوتاه:
به واسطه بارندگی زیاد، ماشین لندکروز وسط یک متر آب و گل گیر کرده بود هر چه هل می دادند، نمی توانستند آن را بیرون بیاورند. شاید حدود ۱۰ نفر از بچه ها با هم تلاش کردند اما موفق نشدند، حسین از راه رسید و گفت: این کار من است زحمت نکشید همه ایستادند و نگاه کردند حسین با آرامی ماشین را از آن همه آب و گل بیرون کشید. گفتم: تو دعا خواندی ! وگرنه امکان نداشت که ماشین بیرون بیاید. گفت: نه ،من فقط به ماشین گفتم برو بیرون. شهید حسین یوسف الهی مسلط به خیلی چیزها بود که بروز نمی داد و فقط گاهی اوقات چشمه ای از آن اقیانوس عظیم را جلوه می کرد، آن هم جهت قوی شدن ایمان بچه ها . هر مشکلی به نظر می رسید، آن را حل می نمود، چهره بسیار با صفا، نورانی و زیبایی داشت.
🌱▫️🌱▫️🌱▫️
🔵 کارهایی که باعث شد شهید یوسف الهی، در سن کم به درجه عرفانی والا برسد. از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود نماز شب ایشان ۲ تا ۳ ساعت طول می کشید دائما ذکر خدا می گفت قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت
📍خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت
روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود
🔹یوسف الهی، کادر واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان در دوران دفاع مقدس
💠 هیزم
🔸 امام باقر علیه السلام:
حسد ایمان را میخورد و نابود می کند، همانطور که آتش هیزم را.
📚 کافى/ج2/ص306
یکی را حکایت کنند از ملوک
که بیماری رشته کردش چو دوک
چنانش در انداخت ضعف حسد
که می برد بر زیردستان حسد
که شاه ارچه بر عرصه نام آورست
چو ضعف آمد از بیدقی کمترست
بیدق یعنی سرباز پیاده.
1.94M
➖چطور حضور حداقلی در انتخابات باعث فقر مردم خواهد شد؟
➖چرا جریان سکولار و اسرائیل به دنبال ناامید سازی مردم و انتخابات با مشارکت حداقلی است؟
➖چرا حضور حداکثری مردم در انتخابات به نفع سفره مردم مستضعف خواهد بود؟
🎙شیخ قمی پاسخ میدهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥پاسخ استاد رحیم پور ازغدی
به دانشجویی که مدعی بود بی حجاب راحت تریم!
💠 پافشاری در طلب روزی
🔸 امام صادق علیه السلام:
اگر پافشارى مومنان به خداوند در طلبِ روزى نبود، بى گمان آنان را از وضعى که دارند، به تنگ دستى بیشترى مى کشاند.
📚 کافی/ج٢/ص٢6١/ح5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اسناد لو رفته از جاسوسی بزرگ جبهه اصلاح طلبان