🌷شهید محسن قوطاسلو
انگیزه حضور خود را دفاع از اسلام عنوان کرده و میگوید: «حقیقت آن است که ما نمک خورده روضههای اباعبدالله الحسین (ع) و حضرت زینب (س) هستیم انشاءالله بتوانیم کمی از دین خود را ادا کنیم.»
🌷شهادت:23 فروردین (1395 ه.ش) در سن 25 سالگی
🍃اولین شهید مدافع حرم از ارتش جمهوری اسلامی ایران
#سالروزشهادت🕊🍃
#حدیث_عشق 🌸🍃
[°علیرضا علوی °]
🌷شهید محسن قوطاسلو انگیزه حضور خود را دفاع از اسلام عنوان کرده و میگوید: «حقیقت آن است که ما نمک خ
روز هشتم چلمونه
ممنونم از همکاریتون🙏🌹
رمان سه دقیقه در قیامت
فصل نهم
بیت المال :
از ابتدای جوانی تا وقای خودم را شنخاتم،به حق الناس و بیت المال بسیار اهمیت میدادم.
پدرم خیلی به من توصیه کرد که مراقب بیت المال باش.مبادا خودت را گرفتار کنی.از طرفی من پای منبرها و مسجد بزرگ شدم و مرتب این مطالب را میشنیدم.
لذا وقای در سپاه مشغول به کار شدم،سعی میکردم در ساعاتی که در محل کار هستم،به کار شخصی مشغول نشوم.اگر در طی روز کار شخصی داشتم یا تماس تلفنی شخصی داشتم،به همان میزان یا کمی بیشتر اضافه کاری بدون حقوق انجام میدادم.با خودم گفتم:حقوق کم ببرم اما حلال،خیلی بهتر است.از طرفی در محل کار نیز تلاش میکردم که کارهای مراجعین را به دقت و با رضایت انجام دهم.
این موارد را در نامه عملم میدیدم.جوان پشت میز به من گفت:خداراشکر کن که بیت المال به گردن نداری وگرنه باید رضایت تمام مردم ایران را کسب میکردی.
اتفاقا درهمانجا کسانی را میدیدم که به شدت گرفتار هستند.
گرفتار رضایت تمام مردم،گرفتار بیت المال.این راهم باردیگر اشاره کنم که بعدزمان و مکان در انجا وجود نداشت.
یعنی به راحتی میتوانستم کسانی را که قبل از من فوت کرده اند ببینم ،یا کسانی را که بعد از من قرار بود بیایند میدیم.یا اگر کسی را میدیدم،لازم به صحبت نبود.به راحتی میفهمیدم که چه مشکلی دارد.
من چقدافرادی را دیدم که با اختلاس و دزدی از بیت المال آمده بودند و حالا باید از تمام مردم این کشور،حتی آنها که بعدها به دنیا می آیند،حلالیت می طلبیدند.
اما در یکی از صفحات این کتاب قطور یکی مطلبی را برای من نوشته بودند که خیلی وحشت کردم.یادم افتاد که یکی از سربازان در پایان زمان خدمت،چند جلد کتاب به واحد ما آورد و گذاشت روی طاقچه و گفت: اینها باشه اینجا تا بقیه سرباز ها که میان،در ساعات بیکاری استفاده کنند.
کتاب های خوبی بود.یکسال روی طاقچه بود وسرباز هایی که شیفت شب بودند،یا ساعات بیکاری داشتند ،استفاده میکردند.
بعد از مدتی من از آن واحد به واحد دیگری منتقل شدم.همراه با وسایل شخصی که بردم،کتاب هاراهم بردم.
یک ماه از حضور من در آن واحد گذشت.احساس میکردم کتابها استفاده نمیشوند.
شرایط مکان جدید با واحد قبلی فرق داشت و سربازها و پرسنل،کمتر اوقات بیکاری داشتند.لذا کتاب هارا به همان واحد قبلی منتقل کردم و گفتم:اینجا باشه بهتر استفاده میشه.
جوان پشت میز اشاره ای به این ماجرا کرد و گفت: این کتاب ها جزو بیت المال و برای آن مکان بود.شما بدون اجازه آنها را به مکان دیگری بردی.اگر آن هارا نگه میداشتی و به مکان قبل بر نمیگرداندی،باید از تمام پرسنل و سربازانی که در آینده هم به هم به واحد شما می آمدند،حلالیت میطلبیدی!
واقعا ترسیدم و با خودم گفتم: من تازه نیت خیر داشتم.من از کتاب ها استفاده شخصی نکردم.به منزل نبرده بودم بلکه به واحد دیگری بردم که بیشتر استفاده شود.
در همان زمان یکی از دوستان همکارم را دیدم.ایشان از بچه های با اخلاص و مومن در مجموعه دوستان ما بود.
او مبلغ قابل توجهی را، از فرمانده خودش به عنوان تنخواه گرفته بود تا برخی از اقلام را برای واحد خودشان خریداری کند.اما این مبلغ را به جای قرار دادن در کمد اداره،در جیب خودش گذاشت.
او روز بعد،در اثر یک سانحه رانندگی در گذشت.
حالا وقتی مرا در آن وادی دید گفت:خانواده فک کردند که این پول برای من است.و آن را هزینه کرده اند.توروخدا برو به آنها بگو این پول را به مسئول مربوطه برسانند.من اینجا گرفتارم .تروخدا برای من کاری بکن.
در سیری پیامبر گرامی اسلام نقل است:روز حرکت از سرزمین خیبر،ناگهان به یکی از یاران پیامبر تیری اصابت کرد و همان دم شهید شد.یارانش همگی گفتند:بهشت بر او گوارا باد.
خبر به پیامبر(ص)رسید.ایشان فرمودند من با شما هم عقیده نیستم.زیرا عبایی که بر تن او بود از بیت المال بود و او آن را بی اجازه برده و روز قیامت،به صورت آتش اورا احاطه خواهد کرد. در این لحظه یکی از یاران پیامبر گفت:من دو بند کفش بدون اجازه برداشته ام.
حضرت فرمودند:آن را برگردان وگرنه روز قیامت به صورت آتش در پای تو قرار میگیرد.
ادامه دارد.....
@EsEsEa
کسی که مایل است صورت حساب غذا را پرداخت کند،
بدان علّت نیست که جیبی مملو از پول دارد،
بلکه دوستی و رفاقت را بیش از پول ارج می نهد.
کسانی که در محلّ کار،
بیشتر از همه مسئولیت پذیرند ؛
نه بدان علّت است که احمقند
بلکه چون مفهوم مسئولیت را ، نیک می دانند!
کسانی که بعد از هر جنگ و دعوایی،زبان به پوزش باز می کنند
نه بدان علّت است که خود را مدیون شما می دانند؛
بلکه از آن روی است که شما را دوست واقعی خود می دانند.
کسانی که برای شما متنی را می فرستند،
نه بدان سبب است که کار بهتری ندارند که انجام دهند،
بلکه از آن روی است که مهر شما را در دل و جان دارند!
🍁🍁@EsEsEa🍁🍁
💛💮💛💮💛💮
یاد کنیم یکدیگر را
تا خدا ما را یادکند.
در گذریم؛تا خدا
از ما در گذرد.
خوب بخواهیم؛تا خدا
برایمان خوب بخواهد.
خطاهای دیگران را
بپوشانیم؛ تا خدا
خطاهایمان را بپوشاند.!
.....★💙★.....
@EsEsEa
.....★💙★.....
[°علیرضا علوی °]
☆ارزش رفاقت☆
رضا به غذاهای فست فود علاقه زیادی داشت و هر وقت هم که میخواست خانواده را مهمون کنه،یک راست میرفت سراغ مغازه فست فودی سر خیابون.🌭🍕🍔🍟
یک شب که طبق معمول برای خریدن ساندویچ رفته بود مغازه، چندتا از جوونهای هم سن و سالش که با رضا آشنا بودند هم برای خوردن شام داخل مغازه بودن ولی با دیدن رضا خودشون مشغول میکنن و به رو نمیارن ک رضا رو دیدند👀 ک نخوان پول غذای رضا رو هم حساب کنند...💵
اما رضا موقعی ک سفارشش آماده شده و خواسته حساب کنه، یواشکی به مغازه دار میگه پول شام دوستامم حساب کن.، مهمون من هستن✨
مغازه دار که هم رضا رو میشناخت و هم اونارو و مخصوصا اینکه رفتار اونارو هم زیر نظر داشته،
به رضا میگه اونا با دیدن تو، به روی خودشون نیاوردن، تو چرا میخوای پول شامشون را حساب کنی؟.
اما رضا میخنده و میگه ارزش دوستی و رفاقت بیش از اینچیزهاست..💞
راوی:خواهرشهید
#شهید_رضا_رحیمی
#مدافع_وطن
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @EsEsEa
تمام تلاش و سرمایه گذاریمون در هرکجا و موقعیتی که هستیم، پیوسته و با جدیت این حالت شیخ رجبعلی خیّاط باشه که میگفت:
هر سوزنی که
برای غیر خدا زدم
به دستم فرو رفت...👌
#سحر_شهریاری
@EsEsEa