🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸❤️
چقدر قشنگ شهید شدی...
تو عراق
شب جمعه
اربا اربا
به دست ٱشقیا
به نامردی
اونم تو سالروز شهادت جعفرطیار
آخه تو فرمانده عملیات جعفرطیاربودی
میدانید که آیه ی
ومن المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه
در مورد جعفر طیاربوده
تو روز همین آیه
چقدر هم بهت می اومد.
بعضیا خیال میکنند مثلا ذهن دنیایی شما فقط میتونسته
درقبال دشمن تصمیم بگیره
ضربه بزنه یا دفاع کنه
اونا نمیدونن که شهید تا شهید میشه،تازه زنده میشه و پیش خدا روزی میخوره؟
حالا ببین حاج قاسم از اونور با شما چی میکنه !
ببین چقد دستش بازتره....
الهی دورت بگردم حاج قاسم.❤️
الهی به فدات بشم،حاج قاسم❤️
@EsEsEa
رجز خوانی کربلایی حسین طاهری👇👇
👌 بسیار زیبا
پیشنهاد دانلود
ما اصحاب گوش به فرمان سربازان نسل سلمان
پیمان بستیم با سلیمانی ایران.....
🍃@EsEsEa🍃
🌺🌻🌺🌻🌺🌻
پیامبر (ص)فرموده اند:
هرفرزند نیکوکاری که با مهربانی به پدر و مادرش نگاه کند،درمقابل هر نگاه ثواب یک حج کامل مقبول به او داده میشود.
سوال کردند:حتی اگر روزی صدمرتبه به آنها نگاه کند؟
پیامبر فرمودند:آری ،خداوند بزرگتر و پاکتر است.
بحارالانوار، ج۷۴، ص۷۳
@EsEsEa
#داستان_کوتاه_اموزنده📚
👌بسیار جالب و خواندنی
پادشاهی به وزیرش گفت:
۳ سوال میكنم فردا اگر جواب دادى وزیر هستى و اگر نه از مقامت عزل میشوى.
ـ سوال اول: خداوند چه میخورد؟
ـ سوال دوم: خداوند چه میپوشد؟
ـ سوال سوم: خداوند چه كار میكند؟
وزیر كه (به واسطه رابطه بر مسند تکیه زده بود) جواب سوالها را نمىدانست؛
ناراحت بود.
غلامى فهمیده و بسیار زیرك داشت و به غلامش گفت:
سلطان ۳ سوال كرده اگر جواب ندهم بركنار میشوم و هر سه سوال را به غلام حكایت كرد.
غلام گفت: جواب هر سه را میدانم؛
ولى حالا فقط دو جواب را میگویم، اینکه خداوند چه میخورد؟
غم بندههایش را مىخورد.
اینكه خداوند چه مىپوشد؟
خداوند عیبهاى بندههایش را مىپوشد.
اما پاسخ سومی را اجازه دهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد پادشاه رفتند.
وزیر به دو سوال جواب داد.
سلطان گفت: درست است؛
ولى بگو جوابها را خودت پیدا كردى یا از كسى پرسیدى؟
وزیر گفت: این غلام من انسان فهمیدهیى است جوابها را او داد.
پادشاه گفت: پس لباس وزارت را بدر آور و به این غلام بده و غلام هم لباس نوكرىاش را از تن در آورد و به وزیر داد.
بعد وزیر به غلام گفت پس سوال سوم چى شد؟
غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدى!
خداوند چه كار میكند؟
خدا در یك لحظه غلام را وزیر میكند و وزیر را غلام...
🍃@EsEsEa🍃
ِ:)نُوࢪ🌱':
بـے تو
اینجا
همـه
در حبسابد
تبعیدند ..(:
#وَظهورتبرسدجانےدوبارهگیریـم ..🌱
#ناب های_مذهبی
https://eitaa.com/joinchat/570818605C5165d62631🌺
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
#بِسمِ_اللهِ_القاصِمِ_الجَبارین
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
طبق قراری که گذاشتیم ،امروز روز دوم چلمونه
باهم زیارتنامه شهدارو بخونیم🌸
ممنونم که همراهی میکنین دوستان عزیز🙏
🌱🌸🌱🌸🌱
وارد خانه که می شد قبل از حرف زدن لبخند می زد.☺️
عصبانی نمی شد. صبور بود. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم.☝️
#سردار_شهید
علیرضا عاصمی🌷🕊
هدایت شده از ♡
#معرفی_کتاب
«پنجره ی چوبی»
#رمانی عاشقانه و انقلابی
#نویسنده: فهیمه پرورش
📗معرفی پنجره ی چوبی:
کتاب در مورد یه دختر خانم به اسم گلی(گلچهره) در زمان شاه هست که حجاب نداشته و اصلا حجاب و ... رو قبول نداشته و یه خانواده ی خوب و معمولی داره.از قضا یه روز توی ایستگاه اتوبوس محله، عاشق یه آقاپسر باحیا به اسم مهدی میشه. اما تاحالا مهدی رو ندیده. یه بار هم تو ایستگاه با موها و عطرش برای مهدی دلبری میکنه و مهدی اصلا توجهی بهش نمیکنه و میره ، گلی همش ذهنش درگیره که کجا میتونه مهدی رو پیدا کنه و باهاش حرف بزنه و براش سواله که آیا مهدی هم اونو میخواد یا نه. یه بار که گلی پشت پنجره ی چوبیِ اتاقش نشسته میبینه که...
🏵ادامه ی داستان رو با خوندن کتاب جذاب و قشنگ پنجره ی چوبی دنبال کنید.🏵
✅داستان بلند «پنجره چوبی»، از وقایع تاریخی پیش از انقلاب آغاز می شود و در ادامه به روایت دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران می پردازد و ماجرا های آن تا سال 65 ادامه پیدا می کند. تمام این وقایع در قالب یک داستان عاشقانه و تاثیری که انقلاب بر افراد می گذارد بیان شده است. قصه به سرگذشت دختری در قبل از انقلاب باز می گردد که به پسری علاقه مند می شود که آن پسر از مبارزین و انقلابیون است و این علاقه وی را به جریان مبارزات سوق داده و همراه و هم پای پسر می کند.
@EsEsEa