بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۱۷
چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
هرچه از عشق بگویم، از عهدهی کار بر نمیآیم. عشق خیلی مقدس و رفیع است. کسی باید پیرامون عشق سخن بگوید که خود عاشق و متصل به حقیقت عشق باشد لذا چون به عشق آید خجل باشم از آن...
خاصیت عشق این است که در دلی قرار نمیگیرد مگر آنکه غیر را از آن دل بزداید. عاشق باید اغیار را از دلش بیرون کند تا بتواند به مقام مقدس عشق نائل شود و با معشوق اتحاد وجودی پیدا کند. از این اتفاق به فنا تعبیر میشود. کار معشوق نیز همچون گیاه عشقه است. معشوق عاشق را در خودش فانی میکند چرا که میخواهد عاشق را به رنگ خودش درآورد. معشوق نگاه میکند و میبیند که عاشق، خالص نیست. چون خالص نیست، در دل او نمینشیند. میگوید من در قلبی مینشینم که غیر من در آنجا نباشد. چرا؟ چون غیور است. صفت عشق غیرت است.
غیرتش غیر در جهان نگذاشت
لاجرم عین جملهی اشیا شد
خوب به این مطلب دقت کنید تا موحد شوید. خدا عشق است، عاشق است و معشوق. چون خدا عشق محض است غیرت دارد. در همین دنیا نیز خاصیت عشق مجازی این است. دیده میشود که شخصی عاشق دیگری میشود، اگر بفهمد پای کسی دیگر در میان است، تا مرز قتل نیز پیش میرود! مجاز اینگونه است، حقیقت هم همین است. حق متعال میفرماید که من عشق محض هستم و غیورم، دوست ندارم در عالم، کسی غیر مرا بپرستد و دوست داشته باشد؛ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» من جن و انس را خلق کردم که مرا عبادت کنند پس عبادت میکنند، جن و انس همه در حال عبادت خدا هستند بلکه بفرما «إِن كُلُّ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَٰنِ عَبْدًا» (مریم/۹۳)، همهی موجودات نظام هستی عبد خدا هستند. خدا میگوید چون من عشق مطلقم و غیور هستم و دوست ندارم کسی جز من پرستیده شود و دوست داشته شود، باید فکری کنم. باید کاری کنم که همهی موجودات، غیر مرا دوست نداشته باشند. باید چه کنم؟ باید در همهی اشیاء خودم ظهور کنم.
غیرتش غیر در جهان نگذاشت
لاجرم عین جملهی اشیا شد
گفت من خودم را در همه چیز ظهور میدهم تا هرکس هرچیزی را دوست داشته باشد، در واقع مرا دوست داشته باشد ولو اینکه خودش نداند... آقایی، خانمی را دوست دارد، در واقع خدا را دوست دارد. شخصی به اصطلاح کبوتر باز است، این در واقع خدا را دوست دارد، هرکس به هرچیزی عشق میورزد در حقیقت دارد به خدا عشق میورزد. این را نیز در ابتدای قرآنش آورد تا خیال کل موحدین عالم راحت شود، کجا؟ در طلیعهی سورهی حمد فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ». الف و لام «الْحَمْدُ» دلالت بر این دارد که هرجا حمد و ستایشی هست، برای خداست. اینکه مثلا شما در منزل نشستهای و به جمال فرزندانت نگاه کنی و بگویی چقدر اینها زیبایند، در واقع داری میگویی خدایا چقدر تو زیبایی... هرجا هر چیز زیبایی دیدی، گلی زیبا دیدی یا منظرهای زیبا دیدی و لذت بردی در واقع داری از خدا لذت میبری. خدا غیور است و اینکار را کرد منتها تفاوت عارف با غافل یا عالِم با جاهل در توجه و فهم این معنا است، عارف میفهمد، امیرالمؤمنین علیه السلام چون موحد تام بود، فرمود: «ما رَاَيْتُ شَيْئاً اِلاّ وَ رَاَيْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ وَ فیهِ». یا اینکه حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: ما رأیتُ الّا جمیلاً... او گفت که من در همه جا عشق دیدم، عشق در همه اشیاء ساری است. جناب باباطاهر عریان خوش گفت:
به دریا بنگرم دریا تو بینم
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بینم
عارف این را میفهمد و جاهل نمیفهمد اما در نفس الامر و در واقع دارد خدا را پرستش میکند. قیامت یعنی همین، إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ. در قیامت، واقعیت آشکار میشود. واقعیت چیست؟ واقعیت یعنی
غیرتش غیر در جهان نگذاشت
لاجرم عین جملهی اشیا شد
مطلبی که عرض شد مطلبی بسیار سنگین و عمیق در توحید و توحد است...
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
تکبیر✊👌
امام جمعه بابل:
لاهیجان و استان گیلان مگر دادستان و بازرسی انتظامی ندارد که رییس جمهور دستور بررسی ویژه بدهد! چرا برای قتل روحانی مظلوم در همان استان این دستور داده نشد؟!
❍ در روزهای اخیر خط جریانی به دنبال فتنه علیه نیروی انتظامی در کشور به راه افتاده است و متاسفیم که رییس جمهور محترم هم حرف غیرکارشناسی درخصوص نیروی انتظامی بیان نموده تا عدهای افراد بخواهند برای او کف و سوت بکشند. شهرستان لاهیجان مگر دادستان و دادگستری ندارد؟ نیروی انتظامی استان گیلان مگر بازرسی ندارد؟ که شما بخواهید به صورت ویژه این قضیه را بررسی کنید! ماه گذشته در همین استان گیلان یک روحانی مظلوم را به قتل رساندند اما صدایی از احدی در نیامد آن وقت برای فوت یک متهم دستگیر شده در نزاع بدون مشخص شدن جوانب موضوع این طور موضع گیری میکنید؟ آیا فقط این شخص شهروند است؟!
❍ در آستانه ۳۱ شهریور سالروز آشوبها هستیم. در این زمان بجای حمایت از نیروی انتظامی که در سراسر کشور میداندار امنیت است و اگر زحمات این نیرو نبود خدا میدانست چه بر سر کشور میآمد، جای شرمساری است بخواهیم اقتدار آن را بشکنیم. هشدار میدهیم اگر بخواهید در این خصوص مانند رفقای خود افرادی را به کف خیابان بکشانید مجدداً همان سیلی گذشته را از مردم دریافت خواهید کرد.
جمعه ، ۹ شهریور ۱۴۰۳
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
کانال فرهنگےهنرے نسل ظهور
https://eitaa.com/Nasle_zohoor59
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آه از آن رفتگان بیبرگشت...
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۱۸
معشوق غیور است. اقتضاء غیرتش این است که عاشق به غیر او به کسی دل نبندد و نگاه نکند لذا اولین کاری که میکند، دستور میدهد که این غیر را از دلت بزدا؛ جاروب کن تو خانه سپس میهمان طلب؛ «القَلْبُ حَرَمُ اللهِ فَلا تُسْكِنْ فِي حَرَمِ الله غيَرَ الله». غیر را در قلبت راه نده، اگر راه دادی من نمیآیم. آن دل یا جای من است یا جای غیر. البته به شما بگویم که غیری هم وجود ندارد، ما خودمان غیر را ساختیم! قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ؟! ﮔﻔﺖ: ﺁﻳﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ که خودتان ﻣﻰﺗﺮﺍﺷﻴﺪ ﻣﻰﭘﺮﺳﺘﻴﺪ؟! ما اینهمه چیز تراشیدهایم. میگوید این فکرت را که غیر میبینی پاک کن. اگر دلت را پاک کنی خیالت راحت میشود و در همه جا چهرهی دل آرای حق متعال را میبینی.
چرا اصلا عاشق باید به سمت معشوق برود؟! چون معشوق کمال مطلق است. معشوق علت است و ما معلولیم، معلول دوست دارد به علت و به کمال مطلق برسد، این ویژگی در فطرت همه موجودات قرار داده شده است. لذا خدا میگوید که ای جناب عاشق، اگر میخواهی سمت من بیایی، باید به غیر توجه نکنی. خدایا چه کنم که به غیر توجهی نکنم؟ میگوید که من تو را امتحان میکنم... چگونه؟ با بلا... من تو را با بلا امتحان میکنم...
عشق از اول سرکش و خونی بود
تا گریزد آنکه بیرونی بود
این دل ای جان منبع درد و بلاست
شاهد دل البلاء للولاست
اعوذ بك من الکرب و البلاء... بلا قهر و جلال خداست تا اغیار را بسوزاند و تعلقات ما را از بین ببرد تا جا برای خودش باز شود.
گر دلت را زین بلا نبود ولا
کورکورانه مرو در کربلا
کربلا وادی بلا است، میخواهد همهی عاشق هایی که آنجا هستند را بسوزاند و فقط حسین باقی بماند. جز حسین نباید در دل کسی باشد. اگر باشد، ولو اینکه آدم خوبی باشد، جایش کربلا نیست. بودند افرادی که بزرگ بودند. همین جناب طرماح همان کسی است که نامهی امیرالمؤمنین علیه السلام را برد و با معاویه آنچنان تند برخورد کرد اما در امتحان امام حسین رد شد. او شیعه بود و فرد مخلصی بود اما خلوص محض چیز دیگری است. گفت که من میآیم منتها بروم و این آذوقه را به عیالم بدهم و برگردم و برگشت اما دیگر کار از کار گذشته بود... هر چند جناب فاضل دربندی در یکی از کتب خود ایشان را جزو شهدای کربلا نام برده است، و ان شاء الله که ایشان جزو شهدای کربلا باشد اما اگر نباشد، بالاخره یک تعلقی بود به نام خانواده و آذوقه و اینها که همین تعلق کار دست او داد. در کربلا خالص ها را راه دادند. امام حسین علیه السلام فریاد هل من ناصر ینصرنی سر داد و خطاب او به همهی انسان ها بود اما لبیک گفتن کار هر اوباش نیست...
این خرابات فنای است ای پسر
عقل را نبود در این سر دم گذر
چون روی غافل در این ره بی دلیل؟
زانکه بال اندازد اینجا جبرئیل
برکش از این سرزمین پای هوس
نیست شاه و شیر را خویشی به کس
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۱۹
هوس اصلا به این وادی راهی ندارد. باید همهی هوی و هوس و تعلقات بسوزد. جبرئیل در آنجا راه ندارد! عقل هم در آنجا راه ندارد. عقل هم بعضی مواقع تعلق است. آنجا باید محض شوی.
گر دلیلت نیست زین ره رو برون
زآنکه آید زین بیابان بوی خون
در طریق عشق کاوّل خونی است
هرکه بی رهبر رود بیرونی است
و آنکه بیرونی است او ای نور عین
کی دهد جان در ره مهر حسین؟!
بیرونی را در اینجا راه نمیدهند. باید درونی باشی...
به طواف کعبه رفتم به درون رهم ندادند
که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟!
امام حسین علیه السلام میگوید فقط کسانی به این حریم بیایند که فقط حسین در دلشان باشد... جز حسین نباشد، او همه تعلقات را از آنها گرفت. اینکه همه تعلقاتشان را دادند، فکر نکنید تعلقات آنها از این دست تعلقات متعارف من و شما بود. در میان آنان کسی بود که به او خبر دادند که پسرت را در سرحدات در آذربایجان اسیر کردهاند. او در آنجا مطلبی گفت. امام حسین علیه السلام فرمود که من بیعتم را از تو برداشتم. پولی نیز به او داد و گفت برو و پسرت را آزاد کن. آن شخص سریعاً متنبه شد و گفت یا اباعبدالله! گرگهای بیابان مرا زنده زنده بدرند اگر از شما جدا شوم... امام زمان علیه السلام در زیارت شهدای کربلا به او به این دلیل که چنین پاسخی گفته، سلام داده است. من شما را رها کنم و بروم برای آزادی فرزندم؟! من اصلا تعلقی به فرزندم ندارم! تعلقات اینها چه بود؟ علم بود... امام حسین علیه السلام از اینها علمشان را گرفت! عرفان را از اینها گرفت. در آن مرتبهی بالای اخلاص که به مقام مخلَصین میرسیم، اسماء الله حجاب راه تو میشوند... او از حضرت عباس بن علی علیهما السلام قدرت را گرفت، یکی از عرفا اینگونه گفت که حضرت زینب یا ام کلثوم، هرکدام از اینها اگر اراده میکردند، میتوانستند تمام این دشمنان را مضمحل کنند. خیلی سخت است که قدرت الله باشی، حیات و ممات دشمنانت به ارادهات بند باشد ولی کاری نکنی! مظهر اسم قادر باشی آن هم نه قادر مقید بلکه قادر مطلق!! امروزه تا کسی به مقام و قدرتی میرسد میخواهد نسل افراد دیگر را که رقیب یا دشمن او بودهاند را از زمین بر کند!! در اطراف ما تا دلتان بخواهد از این گونه افراد هستند، در دورهی قبل تو کذا بودی، در دورهی بعد من قدرت دارم ببین با تو چه میکنم!! تازه آن شخص شیعهی امیرالمؤمنین است و قتل و جنایتی هم نکرده! فقط رقیب او بوده....
در کربلا، عباس بن علی که قدرت الله است، مظهر توحید است، به ارادهای میتواند شمر ملعون را بکشد. اینها که از خبائث روزگار هستند اما چنین نکرد. برای آنها اسماءالله تعلق بود... این ها همه چیزشان را در راه اباعبدالله الحسین دادند. وقتی عاشق همه چیزش را در راه معشوق داد، معشوق در عوض خودش را به عاشق میدهد. خدا به امام حسین علیه السلام میفرماید: «وَ أَنَا دِیتُهُ...». قمار خیلی قشنگیست! عاشق و معشوق یک قماری میکنند باهم. عاشق در راه معشوق همهی هستیاش را میدهد، جان هم که اصلا ناقابل است. چون عبور از تعینات گاها سخت تر از از جان گذشتن است!
گر فنا را بذل جان فهمیده ای
صحبت اهل فنا نشنیده ای
ترک هستی نی همین جان دادن است
بل تعین های خود بنهادن است
ای بسا کس ترک جان کرد و نرست
نامد اسرار فنا او را به دست
بس تعین هاست بهر مرد راه
جان بود زآنها یکی بی اشتباه
لذا عاشقِ طالبِ وجود منبسط خطاب به آن حقیقت بی قید و بی تعین میگوید:
جان چه باشد که فدای قدم دوست کنم
این متاعیست که هر بی سر و پایی دارد
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۲۰
جناب زهیر بن قین بجلی میگوید، حسین جان! من فقط همین یک جان را دارم، ای کاش هزار جان داشتم تا هزار مرتبه در راه تو کشته شوم. یا به امام حسین علیه السلام میگوید، اگر مخیر باشم بین زندگی جاوید و شهادت در راه تو، حاضرم هزار مرتبه در راه تو کشته شوم. معشوق میگوید حالا که این گونه ای من هم خودم را به تو میدهم. اباعبدالله الحسین خودش تمام هستی اش را تحویل خدا داده بود. خدا هم در عوض تمام هستی اش را به حسین داد. لذا حسین شد خدا! تو بگو خدا یا حسین فرقی نمیکند. حسین مَثَل الله است، خدا نماست. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در دعای رجبیه میفرماید: «لاَ فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُكَ ». اگر آن عارف بزرگ در درجهی بالای معرفت بود، نمیگفت که دستگاه امام حسین علیه السلام خیلی شلوغ است اما دستگاه خدا خلوت است. بندهی خدا نمیدانست که بین امام حسین و خدا بینونتی نیست. بساط خدا را اتفاقا حسین علیه السلام شلوغ کرده است و عاشقان را به سمت خدا آورده! کربلا نمایشگاه این حقایق است و حضرت اباعبدالله آن را پیاده کرد تا حقایق را برای ما آشکار کند. امام حسین علیه السلام به مقام «دَنَا فَتَدَلیَ فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنیَ» رسید. آن جایی که مقام «أَوْ أَدْنیَ» است بین خدا و حسین مرزی نمیتوان مشخص کرد. نه این که مرزی نیست اما خیلی باریک است. در مورد اسم جامع الله حرف نمیزنیم. حسین که از الله گذشت. الله اسم است و بحث ما از ذات خداست، از آن مقام غیب الغیوبی. خدا حسین را تا مقام ذات خودش برد و او را مظهر ذات کرد. مظهر اسم الله شدن مرتبه ایست اما مظهر ذات خدا شدن مرتبهی دیگریست.
عباس بن علی مظهر اسم الله است، امام حسین از این مظهر میگذرد. عباس کسی است که اباعبدالله بعد از شهادتش میفرماید: «الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِيلَتِی». مرتبهی زینب کبری مرتبهی عصمت الله الاتم است و او در مقام امامت نشسته است. او منصب امامت در بیرون را ندارد اما به مقام امامت رسیده است که وصی امام میشود. شریکةالحسین از القاب حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. امام حسین از او هم گذشت. خدا فرمود: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا». امام پاسخ داد اشکال ندارد. خدا به او گفت حسین تو از اسماء جزئی و کلی، ائمه سبعهی اسماء گذشتی. من و شما کافیست به یکی از این اسماء دست پیدا کنیم تا در عالم تصرف کنیم! حضرت عیسی دو اسم از اسماء داشت و با آن دو اسم مرده زنده میکرد، بیماران را شفا میداد. حضرت موسی دو یا سه اسم داشت و با آنها دریا را میشکافت. امام حسین از تمام حجابها علی الاطلاق گذشته است یعنی قدرت مطلق در دستان اوست اما آن را به کار نمیبرد. دستان امیرالمؤمنین را که قدرت الله است، میبندند و او کاری نمیکند. فاطمه زهرا سلام الله علیها مظهر اسم لطیف خداست اما اجازه میدهد در بسوزد و اسم لطیف خدا پایمال شود که نشان دهند ما توجهی به این اسماء الله نداریم...
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده