❌#توجُّه❌#توجُّه❌
☎️ 📞 #احکام_دین و
هرگونه سوالات خودرا👇
با شماره 096400 بدون
هزینه تلفن ازحوزه علمیّه
شهرستان قم بپرسید.💐
🟣و#جواب_بگیرید.🟣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای همه آرزوی من
#یابنالحسن💔
کجایی...؟
#لیلةالرغائب✨
۰
🥀🕊🍃
✨جـاذبـہهـا...
همیشہروبہپاییننیستند..!
کافۍٖاست،پیشانیتبہخاکباشد
بہسوۍآسمانخواهۍٖرفت...🕊
#نماز_اول_وقت
بهترین دعا...😍🌱
مردی در مسجد نماز میخواند.
در قنوتش دعا کرد، خدایا من بهترین چیزی که از تو میشود خواست را میخواهم.رسول خدا از آنجا رد میشد. فرمودند اگر دعایش مستجاب شود، ...
شـــهیــد میشود!
اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَیْرَ مَا تُسْأَلُ
خدایا من بهترین چیزی که از تو میشود خواست را میخواهم🌱
عجب دعایی...✨
فراموش نشه امشب این دعا ...
هدایت شده از دفاع از حق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حتماببینید
✅داستان شنیدنی
✾اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ الْحُسَیْن عَلَیهِ السَلام✾
بدون نگاه امضا زد😔😞😔
🇮🇷
🔴 رَغائب به معنای آرزو نیست!
بلکه شب رغبتها است،
یعنی از خدا بخواهید رغبتهای
یک سال شما را هدایت و اصلاح کند.
فَاستبقوا الخیرات شویم،
بالاترین خیرات زمینه سازی ظهور مولاست، که باید به سمتش سبقت بگیریم.
📚 آیت الله جوادی آملی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اعتراف_قاتل_در_مترو !!
من هم توی قتل شهید شریکم! اما دستگیرم نمیکنن!!!
سهم ما از این خون چیه!؟
حتما ببینید
#حمیدرضا_الداغی
#شهید_غیرت
#مدافع_دختران_ایران
🌹 حوزه انقلابی
╭┅───────────┅╮
🕌 @howzehenghelabi
╰┅───────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای شادی روح تمامی عزیزان آسمانی
شب شبِ لیلهالرغائب بود
همه بودند و یار غائب بود...
#امام_زمان✨
#لیله_الرغائب
۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه یه نفر هست ؛
تو بیکسی کنارم...💔
#امامرضا✨
۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو آبرو داری...
من آبرو بردم...😭
#اباعبداللهالحسین💔
۰
1_3075746578.mp3
2.15M
شـبِآرزوها...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آرامش
#تلاوت_قرآن
ما میدانیم سینهات از آنچه آنها میگویند تنگ میشود (و تو را سخت ناراحت میکنند)
پس [برای دفع دلتنگی] پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوی و از سجده کنان باش.
حجر ۹۷ الی آخر
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیٰااَبٰاصٰالِحالمَهدی
‹عج›🥀
عمریست بـه دنبــال تــوأم،نیست نشانی...
ای خوبتر از خوبتر از خــوب، کجایــی؟!💔"
#امام_زمان💚
۰
هدایت شده از زائر کوی دوست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺خداوند در قرآن
دوران ظهور به اوج درخشش خورشید مثال زده
هدایت شده از حرف مردم
#ارسالی
⚠️ #همه_نمیرسند❗️
💥 ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند:
👈شاید شبیه ما است!
☑️ و امّا داستانِ عبیدالله ...
امام از او یاری خواست، امّا او نپذیرفت و اسب خود را برای یاری پیشنهاد کرد.
🔹 امام در حالی که از او روی برگرداند به او فرمود:«نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو»
و سپس این آیه از سوره کهف را تلاوت کرد:
«وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا»
✘ ما #گمراهان را به یاری خود نمیطلبیم.✘
❌تاریخ در حال تکرار است...
⚡هر لحظه صدای( هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَّنْصُرُنی )امام زمانِ خود را میشنویم و یاری کردن را نمیپذیریم.
🔳 گمراه (گُم کرده راه)، کسی است که در میانهٔ راه، مقصد و مسیر صحیح را گم میکند.
❌تعلّقهای ما علّتهای گمراهی ما هستند! ❌
🔹چشممان گیر میکند به چیزی!
🔹قلبمان گیر میکند به چیزی!
🔹دیگر آخر راه نمیبینیم، همان نهایتِ جایی که باید برسیم...
⬅️دل خوش میکنیم به آنچه داریم،
به آنچه هستیم❗️
✴️ یکی دل خوش میکند به مالش، یکی به شغلش، یکی به شهرتش، یکی به فرزندانش، یکی هم مثل عبیدالله به جانش ... گویی هرگز نخواهد مُرد.
اسبش را میدهد چون اسبش تعلّقش نیست!
و امام اسبش را نمیخواهد، همان چیزی را میخواهد،که او را به زمین بند کرده...
امام تعلّقش را میخواهد تا بندِ نافش به زمین را قطع کند و بدوزد به آسمان.
🔰 بند ناف ما را چه چیزی به زمین دوخته⁉️
همان نخواهد گذاشت به امام برسیم، حتی اگر او را به چشم سر ببینیم.
❌ امام نه حاجت به ما دارد، نه به اسبهای ما!
✅ امام قلب ما را میخواهد تا به اوج برساند ! همین...
🔰وقتی نواب شربت شهادت به سیدعلی خامنه ای داد
🔰برگی از خاطرات امام خامنه ای درباره نواب صفوی: «نواب صفوی را اولین بار در مشهد بود که شناختم. تصور می کنم سال 1331 یا 1332 بود. شنیدم که او و فدائیان اسلام، وارد مهدیه مشهد شده اند. جاذبه ای پنهانی، مرا به سوی او می کشاند و بسیار علاقه داشتم که نواب را از نزدیک ببینم. یک روز خبر دادند که نواب می خواهد برای بازدید طلاب مدرسه سلیمان خان که ما هم جزو طلاب آن مدرسه بودیم، بیاید. آن روز، مدرسه را با آب و جارو مرتب کردیم. هرگز آن روز از یاد و خاطر من بیرون نمی رود و جزو روزهای فراموش نشدنی زندگی من است.
مرحوم نواب آمد. یک عده از فدائیان اسلام هم با او بودند که از روی کلاهشان مشخص می شدند، کلاه های پوستی بلندی سرشان می گذاشتند. آن ها دور و بر نواب را گرفته بودند و او همراه با جمعیت وارد مدرسه سلیمان خان شد. راهنمائیشان کردیم و آمدند در مدرس مدرسه که جای کوچکی بود، نشستند. طلاب مدرسه هم جمع شدند. هوا هم گرم بود.
نواب شروع به سخنرانی کرد. سخنرانیش یک سخنرانی معمولی نبود. بلند می شد، می ایستاد و با شعار کوبنده و لحن خاصی صحبت می کرد. من محو نواب شده بودم. خود را از لابه لای جمعیت عبور داده و به نزدیکش رسانده و جلوی او نشسته بودم. همه وجودم مجذوب این مرد شده بود و با دقت به سخنانش گوش می دادم. موقعی که شربت به من داد، گفت: «بخور! انشاءالله که هر کسی این شربت را بخورد، شهید می شود.»
او بنا کرد به شاه و به انگلیس بدگویی کردن. اساس سخنانش این بود که اسلام، باید زنده شود، اسلام باید حکومت کند و این هایی که در رأس کار هستند، دروغ می گویند، اینها مسلمان نیستند. من برای اولین بار، این حرفها را از نواب صفوی می شنیدم و آن چنان، این حرف ها در من نفوذ کرد و جای گرفت که احساس کردم دلم می خواهد همیشه با نواب باشم. این احساس را واقعاً داشتم که دوست دارم همیشه با او باشم.
بعد گفتند که نواب فردا به مدرسه نواب می رود. من هم به آنجا رفتم تا بار دیگر او را ببینم. گفتند از مهدیه به طرف آنجا راه افتاده است. من راه افتادم و به استقبالش رفتم تا هر چه زودتر او را ببینم. یک وقت دیدم دارد از دور می آید. در پیاده رو، در دو طرفش مردم صف بسته بودند و از پشت سر فشار می آوردند و می خواستند او را ببینند. من هم رفتم و نزدیک او قرار گرفتم جذب حرکات وی شدم.
نواب همین طور که راه می رفت، شعار می داد. نه که خیال کنید همین طور عادی راه می رفت. در همان راه، منبری شروع کرده بود، می گفت: «اسلام را حاکم کنیم. برادر مسلمان! برادر غیرتمند! اسلام باید حکومت کند!» از این گونه سخن ها می گفت و با صدای بلند شعار می داد و چون به افرادی می رسید که کروات زده بودند می گفت: «این بند را اجانب به گردن ما انداختند. باز کن برادر!» به کسانی که کلاه شاپو سرشان بود می گفت: «این کلاه را اجانب بر سر ما گذاشته اند برادر!» من می دیدم کسانی را که به نواب می رسیدند و در شعاع صدای او و اشاره دست او قرار می گرفتند، کلاه شاپو را بر می داشتند و مچاله می کردند و در جیبشان می گذاشتند. سخن و کلامش آنقدر نافذ بود.
من واقعاً به نفوذ نواب، در عمرم کمتر کسی را دیده ام. خیلی مرد عجیبی بود. یک پارچه حرارت بود. یک تکه آتش. با همین حالت رسیدیم به مدرسه نواب و وارد آنجا شدیم. جمعیت زیادی جمع شده بود. باز من رفتم همان جلو نشستم و چهار چشمی، نواب را می پاییدم.
شروع به سخنرانی کرد. با همه وجودش حرف میزد. آن جور نبود که فقط زبان و سر و دست کار کنند. بلکه زبان و سر و دست و پا و بدن همه وجودش حرکت می کرد. شعار می داد و مطلب را می گفت. بعد هم که سخنرانیش تمام شد، چون ظهر شده بود. پیشنهاد کردند نماز جماعت بخوانیم. نواب از آقا سید هاشم درخواست کرد که امامت نماز کنند و او که از همراهان و حامیان نواب بود. نماز را اقامه کرد و یک نماز جماعت حسابی هم آنجا خواندیم. بعد نواب رفت.
ما دیگر بی خبر بودیم و اطلاعی نداشتیم تا خبر شهادتش را به مشهد رسید. حدود تقریباً دو سال از سفر نواب به مشهد می گذشت و ما در مدرسه نواب بودیم که خبر شهادتش را شنیدیم. یادم هست که یک جمع طلبه بودیم و چنان خشمگین و منقلب شدیم که علناً در مدرسه شعار می دادیم و به شاه دشنام می دادیم وخشم خودمان را به این صورت، اظهار می کردیم.
باید عرض کنم که مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی، روی همان آزادگی و بزرگ دلی عجیبی که داشت، تنها روحانی مشهد بود که در مقابل شهادت نواب عکس العمل نشان داد و به هنگام درس به مناسبتی، حرف را به نواب صفوی و یارانش برگرداند و از دستگاه انتقاد شدیدی کرد و تأثر عمیق خود را نشان داد.
باید گفت که اولین جرقه های انگیزش انقلاب اسلامی، به وسیله نواب در من به وجود آمد وهیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما، نواب روشن کرد.»
#سالروز_شهادت_نواب_صفوی
🇮🇷 کانال حمید رسایی👇
plink.ir/rasaee