eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
875 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 هر روز آغازی دوباره است مُشتی امید در جیب‌هایت بریز و زندگی را دوباره از سَر بگیر بی خیالِ هر چیز که تا امروز نشد... صبح تون بخیر😍♥️ ‌ ‌
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌️امان از سودا و سردی پاییز 🍂🍂 ⛈️هوا سرد شد و دست و پاهات یخ شده 🥶 🥴ضعف و بی حالی امونت رو بریده 😵‍💫 🤗بیا که ی معجون جان افزا برات دارم بمب گرمی و انرژی 💣💥 🏡کره خونه ،،، خونه سلامتیته ،،، پر از کره مغزِ خالص و خامه ای 🧈😋🔻 https://eitaa.com/joinchat/835649857C6c6a990007 💫پیوستن رو زدی،،بنر رو برام بفرست،،تخفیف بگیر🎁 .
داشت شنلم رو تنم می کرد زیر لب گفت: _وحشی _حقته _امشب بهت می گم _امشب من می رم پیش کیمیا _کیمیا مزاحم نمی خواد _به من میگی مزاحم؟ رسیدیم به کیمیا اینا و مجبور شدم سکوت کنم.کیمیا با دیدنک گفت: _تو چرا لپات گل انداخته؟ _برو تو بهت می گم. مهرداد متوجه شد و ریز ریز خندید. با هم رفتن و ما نشستیم تو سالن انتظار بعد نیم ساعت بچها اومدن. کیمیا هم درست شکل من شده بود. من و کیان به هم نگاه کردیم و همزمان زدیم زیر خنده. مهردادم شنگول بود. بالاخره بعد از یه ساعت معطلی و تماس های پشت سر هم سهیلا جون و سهیل موفق شدیم برسیم باغ. جلوی در خیلی شلوغ بود. مراسم تو باغ مهرداد بود. مادر مهرداد هم دیدم. خیلی شبیه خودش بود.ولی زیاد شباهتی به پدرش نداشت. جفتشون خیلی مهربون بودن.من و کیمیا بین دامادا بودیم. شنل هم نمی ذاشت جایی رو ببینیم.
👑﷽👑 کلینیک درمانکده سلامت برای درمان مشکلات شما عزیزان ایجاد شده است ✅ با کادر درمانی بسیار با تجربه زیر نظر حکیم (شورائی) ✅ به صورت کاملا ایمن با دارو های گیاهی و بهترین مکمل های مورد تایید وزارت بهداشت ✅✅ استفاده از متد کاملا ارگانیک ✅✅ شماره تماس حکیم 👇 09054349884 فرم ویزیت مشکلات آقایان و بانوان 👇 https://digiform.ir/wde61f4a6 لینک کانال درمانکده سلامت 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/900530544C69fb325ac0 🌹🤍
بخش دوم بالاخره از بین جمع گذشتیم و رفتیم توباغ. سرمو بلند کردم وجایگاه عروس و داماد رو دیدم. خیلی خوشگل بود. یه کالسکه سفید بزرگ بود که توش ۴تا صندلی گذاشته بودن. به کمک کیان نشستم بالا. کیمیا هم کنارم نشست. شنلم رویکم بالا دادم تا جمع روببینیم. اول از همه مادر کیان و کیمیا و پدر مادر مهرداد اومدن پیشمون. بلند شدیم و باهاشون احوال پرسی کردیم. سهیلا جون وقتی بغلمون کرد گریه شد و گفت: _خوشحالم که می بینم تو یه شب کنار هم دارین می رین خونه بخت. ایشالله خوشبخت شین. صورتشو بوسیدم وتشکر کردم. بعد از اون پدر مهرداد مردا روبغل کرد و براشون آرزوی خوشبختی کرد. و بعد هم مادرش.ای کاش مادر منم بود. سریع از فکر و خیال بیرون اومدم تا زیبا ترین شب زندگیم خراب نشه. بعد از رفتنشون نشستیم.کیان دم گوشم گفت: _خوبی؟ _آره.چرا بد باشم. _خسته نیستی‌؟ _نه همسر گرام.
🎉قرعه‌کشی 🎉 🎁 قرعه‌کشی پرچم حرم حضرت رقیه سلام الله علیها / ۲عدد نگین انگشتری سنگ حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ۱عدد قاب فرش حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ۵عدد تربت اعلاء سرداب سیدالشهداء علیه السلام ⚙️ برای دریافت اطلاعات بیشتر از قرعه کشی کافی است به کانال زیر مراجعه کنید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1058930833C50b06517c7
بخش سوم با لبخند چشمک زد و روش رو برگردوند. هنوز هم با کاراش دلمو می لرزوند و تپش قلبم رو بالا می برد. کیمیا با آرنج زد بهم و همونجور که با لبخند جمع رودید می زد گفت: _گرمه. _من چی کار کنم الان؟ می خوای پاشم بادت بزنم؟ نگام کرد و چش غره رفت. گفتم: _حالا قهر نکن. لبخند پت و پهنی زد و گفت: _باشه. چون خیلی اصرار می کنی. خندیدم.گفت: _مژدگونی بده.سحرم اومده. اخمام رفت تو هم. با اینکه می دونستم خطری زندگیم رو تهدید نمی کنه. یکم چشم چرخوندم تا دیدمش.نگاهامون به هم گره خورد. اینقدر آرایش کرده بود که داشت خفه می شد. من به جای اون گرمم شد .لباسشم نگم دیگه. عمدا رومو برگردوندم. اصلا حوصلش رو نداشتم.کیمیا گفت: _ببین چه آرایشی هم کرده.خاله هم بدتر از اون. _دارم سعی می کنم نگاهشون نکنم. کیان:چی شده؟ گفتم: _هیچی. سحر رو دیدم.یاد اون دوران افتادم. _به هیچ کس و هیچ چیز اهمیت نده. امشب فقط به خودمون فکر کن. نگاهش کردم و از ته دل گفتم: _چشم. _بی بلا..
کنترل وبهبود قطعی💉🧪💊 و... ✅ خداحافظی با دیابت🧬 ✅کاملا گیاهی 🌿 ✅تنظیم همیشگی قند خون 🩸 🦠 دارای تاییدیه انجمن دیابت و سیب سلامت🍏🔬 زیر نظر کارشناس دیابت [خانم محمودیون ] بامجوز غذا ودارو🩺، وزارت بهداشت🧪 ارتباط با درمانگر: ☎️ 09394257606 لینک اتصال مستقیم به فرم ویزیت🧬 https://formafzar.com/form/knnmx https://formafzar.com/form/knnmx 🩺☝️🏻 لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/628097512C523302a796
صدای سهیل مجبورمون کرد از هم دل بکنیم. _به افتخار گلای مجلس. همه دست می زدن و جیغ می کشیدن. هیچ کس رو هم نمی شناختم. و ترجیح می دادم نشناسم.سهیل اومد پیشمون. یه تیپی زده بود که نگو. کت قهوه ای روشن. با پیراهن و شلوار جذب سفید.همه رو بغل کرد . به منم دست داد.اومد وایساد کنار ما. کیمیا گفت: _دایی دیگه داری پیر می شیا. نمی خوای زن بگیری؟ سهیل:هی دایی. دست رودلم نذار که خونه.آخه کی میاد زن من بشه. کیان زد پس گردنش و گفت: _نگو کی میاد زنم بشه. بگو هنوز سیر نشدم از اسکل کردن دخترای مردم. سهیل خندید و گفت: _اولا دیگه نبینم دست رو داییت بلند کنی.دوما. تو جمع آبرو داری کن. برگشتم دیدم هم دارن نگاهمون می کنن.یه عده هم می خندن. کیان: اتفاقا خیلی دارم آبرو داری نی کنم. سهیل رفت پیش مهرداد وایساد و گفت: _بیچاره درسا.
بخش دوم درسا دایی. اگه دیدی دست روت بلند کرد سریع بیا پیش خودم. خندیدم و گفتم: _نه دایی کیان اینجوری نیست. سهیل لبشو الکی گزید و گفت: _این بشرو من می شناسم. اینجوری نگاش نکن.حالا از ما گفتن بود. مهرداد نگاهش سمت ما بود. یهو سهیل زد تو کمرش و گفت: _چطوری شوهر خواهر زاده. بیچاره سیخ وایساد سر جاش. نصف جمع برگشتن ما رونگاه کردن. سهیل شروع کردبه سوت زدن و خودش رو زد به اون راه. کیمیا با توپ پر گفت: _هوی.چی کار به شوهر من داری. بدبخت کمرش نصف شد. سهیل: شوهر ذلیل بدبخت. کیمیا: همینه که هست. مهرداد: آقا من متعلق به همه ام. دعوا نکنین. کیمیا:حالا جو نگیرتا طرفتو گرفتم. بیچاره پنچر شد. من و کیان فقط به کاراشون می خندیدم. سهیل به مهرداد گفت: _به درسا یه توصیه هایی کردم جدی نگرفت. وظیفمه به شما هم بگم.
یکی هم میدیم به شرط همکاری😝😱👇
هدایت شده از ‼️ پیشنهاد ویژه ‼️
🛑 جاریم فقط با این هنر به درآمد۲۵میلیونی در ماه رسید😳❌ شام خونه مادرشوهرم دعوت بودیم جاریمم بود، اینبارم خیلی شیک اومده بود😬 هربار که میدیدمش با یه تیپ جدید میومد😒، باخودم میگفتم مریم ازکجا میاره میخره؟ 😧 من اعتماد به نفسمو از دست داده بودم چون کلی وسیله میخواستم واسه خودم بخرم ولی پول نداشتم😔 داشتم باحسرت نگاهش میکردم😢 که خواهرشوهرم گفت چرا باحسرت نگاهش میکنی😒 برو اینجا تو هم یک خانم مستقل بااعتماد بنفس میشی، از وقتی اومدم اینجا دیگه نگران موجود حساب بانکیم نیستم 😍 اگه توعم دوست داری مستقل بشی و دستت تو جیب خودت باشه زودبیا اینجا که خداست😍😎👇 https://eitaa.com/joinchat/3509453057Cb9bc7b6f11 فقط با آموزش های رایگانشون تونستم ماهی ۱۰ تومن در بیارم😎 👆