🔴سلام دوستان
شمام دوست دارید انقدر سود کنید ؟😱
اگر بهت میگن بورس فقط ضرر هست👨💻
حتما یه سر به این کانال بزنید تا بفهمید اینجوری نیست 👌
همه چیزش رایگان هست 👏
با ذکر یک صلوات میتونید از تمام مطالبش رایگان استفاده کنید 🌹
✅لینک کانال میزارم وارد بشید 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2405630200C4a0f854cf4
#پارت3
#فصل_دوم_ارام_من
با مکث گفتم:
_خب...دلم گرفته....
من یه فامیل هم ندارم .نه پدری.نه مادری.هیچی.
لبخند مهربونی زد و گفت:
_من خودم همه کارتم.
هم پدر.هم مادر.هم همسر.
با حضور من احساس غریبی نکن.به هیچ وجه.
_آخه چرا این قدر خوبی؟
دستشو گذاشت رو سینش و گفت:
_چاکریم.بریم؟
حالم بهتر شد.
_بریم.
صدای ضبط رو بالا برد و راه افتاد.
مهرداد و کیمیا هم پشت سرمون اومدن.
شیشه رو کشیدم پایین.
باد مستقیم به صورتم می خورد و حس خوبی بهم می داد.
کیان با آهنگ هم خونی کرد.
منم باهاش هم صدا شدم:
_دل من با دل تو خوشه.
بدجوری دوریت منو می کشه.
تو باشی من رو هوام
تو دوایی و دوام
بی تو دنیا زونه نمی خوام
او اِ او اِ
نگاه کردیم به هم و خوندیم:
_عاشق شدن
راه با صفایی داره
غم و بی قراری داره
اینجا از خود کشاورز زعفرونتو بخر 🔥
زرنگار بوی مزارع زعفران با صفای خراسانو به خونه هاتون میاره😎😍
😋کلی خوشمزه زعفرونی داریم که با دیدنشون آب از لب و لوچتون جاری میشه 🤭
اگه دنبال یه زعفران باکیفیت و درجه یک میگردی
زنبیلتو بردار و بیار که هیچ مشتری دست خالی برنمیگرده 😎🤩 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/634519973C0c07834365
💥 ارسال رایگان هم داریم برای بعضی ها😉
#پارت3 بخش دوم
#فصل_دوم_ارام_من
دوست داره هر کاری می کنی دل از کارات سر دراره
بدجوری بی تابی داره
تا خود صبح بی خوابی داره
ای وای از عشق
دستمو گذاشتم رو دستش که رو دنده بود.
نگام کرد و لبخند دلبرونه ای زد.
مهرداد اومد کنارمون.
بلند گفت:
_خوش می گذره؟
کنار شیشه من بودن.
کیمیا هم خم شد تا ما رو ببینه.
نیشش تا بناگوشش باز بود.کیان گفت:
_به شما بیشتر می گذره.
رو به کیمیا گفتم:
_نیشتو ببند.
کیمیا خندش جمع شد و گفت:
_چیه چش ندارین خوشحالیمو ببینین?
مهرداد خندید.
کیمیا زد به بازوش و گفت:
_تو حواست به رانندگیت باشه.
مهرداد یه چشم گفت و مثلا جدی زل زد به رو به رو
کیان:خدا بیامرزتت مهرداد.
کیمیا خواست گلشو پرت کنه سمت کیان ،مهرداد سریع شیشه رو داد بالا.
صدای غرغرش بازم میومد.
خندیدیم.
کیان:بیچاره مهرداد.
#پارت3 بخش سوم
#فصل_دوم_ارام_من
_حالا خوبه خواهر خودته
_بابا اون کجاش به من رفته.
من به این آرومی.مظلومی.
_نه بابا.
چقدر هم که تو مظلومی.
تا رسیدن به آتلیه همش یا دل و قلوه دادیم و گرفتیم یا خندیدیم.
جلوی در آتلیه کیان پیاده شد و کمکم کرد که منم پیاده شم.کیمیا و مهرداد زود تر از ما رسیدن.
ولی وایساده بودن جلوی در که بیایم.
با هم رفتیم داخل .
به اصرار مهرداد وکیمیا اول ما رفتیم واسه عکس انداختن
اولش ژستا معمولی و قابل تحمل بود و زیاد تو حلق هم نبودیم .
اما بعدش.فقط بعدش.دیگه روم نمی شد تو چشمای کیان نگاه کنم.
دختره می گفت من رو مبل لم بدم کیان خیمه بزنه روم.
یا مثلا سرشوفرو کنه تو گردنم.
کیان می خندید و من سرخ و سفید می شدم.
وقتی هم عکاسه تعریف می کرد ازمون بیشتر خجالت می کشیدم.
وقتی تموم شد کیان گفت:
_مگه بار اولته؟
چه سرخ شده.
امشب می خوای چی کار کنی؟
یه وشگون جانانه از بازوش گرفتم.
لبشو گزید که داد نزنه.
هدایت شده از عــــشق ممنـــوعه؛
❌میدونی چرا از زندگیت لذت نمیبری⁉️
❌میدونی چرا آرامش پیدا نمیکنی⁉️
🌱خودآگاهی"کلید ورود ما به شاد زیستن"🌱
اگه افسرده ای😪
اگه اضطراب داری😥
اگه پرخاشگری 😡
👩⚕اینجا کمکت میکنم که یکبار برای همیشه از شر رنج های درونت نجات پیدا کنی👇
https://eitaa.com/joinchat/3944612320Ccf790bbf62
https://eitaa.com/joinchat/3944612320Ccf790bbf62
زودتر بیا اینجا👆👆چون هرچی که جاش توی زندگیت کمه اینجا آموزش میبینی.☺️
#حس_خوب🍂
هر روز آغازی دوباره است
مُشتی امید در جیبهایت بریز
و زندگی را دوباره از سَر بگیر
بی خیالِ هر چیز که تا امروز نشد...
صبح تون بخیر😍♥️
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌️امان از سودا و سردی پاییز 🍂🍂
⛈️هوا سرد شد و دست و پاهات یخ شده 🥶
🥴ضعف و بی حالی امونت رو بریده 😵💫
🤗بیا که ی معجون جان افزا برات دارم بمب گرمی و انرژی 💣💥
🏡کره خونه ،،، خونه سلامتیته ،،، پر از کره مغزِ خالص و خامه ای 🧈😋🔻
https://eitaa.com/joinchat/835649857C6c6a990007
💫پیوستن رو زدی،،بنر رو برام بفرست،،تخفیف بگیر🎁
.
#پارت4
#فصل_دوم_ارام_من
داشت شنلم رو تنم می کرد زیر لب گفت:
_وحشی
_حقته
_امشب بهت می گم
_امشب من می رم پیش کیمیا
_کیمیا مزاحم نمی خواد
_به من میگی مزاحم؟
رسیدیم به کیمیا اینا و مجبور شدم سکوت کنم.کیمیا با دیدنک گفت:
_تو چرا لپات گل انداخته؟
_برو تو بهت می گم.
مهرداد متوجه شد و ریز ریز خندید.
با هم رفتن و ما نشستیم تو سالن انتظار
بعد نیم ساعت بچها اومدن.
کیمیا هم درست شکل من شده بود.
من و کیان به هم نگاه کردیم و همزمان زدیم زیر خنده.
مهردادم شنگول بود.
بالاخره بعد از یه ساعت معطلی و تماس های پشت سر هم سهیلا جون و سهیل موفق شدیم برسیم باغ.
جلوی در خیلی شلوغ بود.
مراسم تو باغ مهرداد بود.
مادر مهرداد هم دیدم.
خیلی شبیه خودش بود.ولی زیاد شباهتی به پدرش نداشت.
جفتشون خیلی مهربون بودن.من و کیمیا بین دامادا بودیم.
شنل هم نمی ذاشت جایی رو ببینیم.
👑﷽👑 کلینیک درمانکده سلامت برای درمان مشکلات شما عزیزان ایجاد شده است ✅
با کادر درمانی بسیار با تجربه زیر نظر حکیم (شورائی) ✅
به صورت کاملا ایمن با دارو های گیاهی و بهترین مکمل های مورد تایید وزارت بهداشت ✅✅
استفاده از متد کاملا ارگانیک ✅✅
شماره تماس حکیم 👇
09054349884
فرم ویزیت مشکلات آقایان و بانوان 👇
https://digiform.ir/wde61f4a6
لینک کانال درمانکده سلامت 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/900530544C69fb325ac0
🌹🤍
#پارت4 بخش دوم
#فصل_دوم_ارام_من
بالاخره از بین جمع گذشتیم و رفتیم توباغ.
سرمو بلند کردم وجایگاه عروس و داماد رو دیدم.
خیلی خوشگل بود.
یه کالسکه سفید بزرگ بود که توش ۴تا صندلی گذاشته بودن.
به کمک کیان نشستم بالا.
کیمیا هم کنارم نشست.
شنلم رویکم بالا دادم تا جمع روببینیم.
اول از همه مادر کیان و کیمیا و پدر مادر مهرداد اومدن پیشمون.
بلند شدیم و باهاشون احوال پرسی کردیم.
سهیلا جون وقتی بغلمون کرد گریه شد و گفت:
_خوشحالم که می بینم تو یه شب کنار هم دارین می رین خونه بخت.
ایشالله خوشبخت شین.
صورتشو بوسیدم وتشکر کردم.
بعد از اون پدر مهرداد مردا روبغل کرد و براشون آرزوی خوشبختی کرد.
و بعد هم مادرش.ای کاش مادر منم بود.
سریع از فکر و خیال بیرون اومدم تا زیبا ترین شب زندگیم خراب نشه.
بعد از رفتنشون نشستیم.کیان دم گوشم گفت:
_خوبی؟
_آره.چرا بد باشم.
_خسته نیستی؟
_نه همسر گرام.