#noun #unit17 #level1
season [ˈsiːz(ə)n] n.
A season is a time of the year: spring, summer, fall or winter.
→ Fall is a warm season, while winter is very cold.
فصل
یک season یک زمان از سال است: بهار، تابستان، پاییز یا زمستان.
→ پاییز فصلی گرم است، در حالی که زمستان بسیار سرد است.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit17 #level1
solution [səˈluːʃ(ə)n] n.
A solution is a way to solve a problem.
→ There are many problems. We need solutions!
راه حل
یک solution روشی برای حل یک مشکل است.
→ مشکلات زیادی وجود دارد. ما به راه حلهایی نیاز داریم!
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#verb #unit17 #level1
waste [weɪst] v.
To waste means to carelessly use something all up.
→ Turn off the water so you don’t waste it.
هدر دادن ، هرز دادن ، ضایع کردن، اتلاف کردن
کلمه waste به معنی استفاده بیدقت و تمام کردن چیزی است.
→ شیر آب را ببندید تا آن را هدر ندهید.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#conjunction #unit17 #level1
whether [ˈwɛðə] conj.
You use whether when you must choose between two things.
→ I could not decide whether to go left or right.
آیا، چه
شما از whether استفاده میکنید که باید بین دو چیز انتخاب کنید.
→ من نمیتوانستم تصمیم بگیرم که به چپ بروم یا راست.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#short_story #unit17 #level1
داستان کوتاه
The Race for Water
There was a town next to a river. The people there had a lot of water. But they wasted it. That made the Sky angry. It said, “If you waste water, I will take it away from you.” But the people didn’t listen.
When the season changed from spring to summer, the clouds disappeared. The bright sun was hot and made the river dry. There was no water available. People asked, “When will the rain fall?”
The Sky’s response was, “You don’t appreciate water. You waste it, and now I will never make rain again.”
مسابقه برای آب
یک شهر کنار یک رودخانه بود. مردم آنجا آب زیادی داشتند. اما آنها آب را هدر میدادند. این باعث عصبانیت آسمان شد. آسمان گفت: «اگر آب را هدر دهید، آن را از شما میگیرم.» اما مردم گوش ندادند.
وقتی فصل از بهار به تابستان تغییر کرد، ابرها ناپدید شدند. خورشید درخشان گرم بود و باعث خشک شدن رودخانه شد. آبی در دسترس نبود. مردم پرسیدند: «چه زمانی باران خواهد بارید؟»
پاسخ آسمان این بود: «شما قدر آب را نمیدانید. شما آن را هدر میدهید و حالا من هرگز دوباره باران نخواهم بارید.»
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
A boy determined that this wasn’t fair. He thought of a solution. He asked the Sky to race him. He said, “If I get to the top of that hill before your rain can form puddles, you must fill our river.”
The Sky laughed. “Little boy, I am the Sky. I am above everything else. You cannot beat me.” But the boy knew he would win.
When the race began, the boy ran forward. The Sky started raining on the hill. But puddles did not form there. When it rained on the hill, the water went down.
The Sky kept raining. The water flowed down into the river. When the boy reached the top of the hill, the river was full.
پسری تصمیم گرفت که این منصفانه نیست. او به یک راه حل فکر کرد. او از آسمان خواست که با او مسابقه بدهد. او گفت: «اگر من قبل از اینکه باران شما بتواند آبچالها را تشکیل دهد، به بالای آن تپه برسم، شما باید رودخانهمان را پر کنید.»
آسمان خنديد. «پسر کوچک، من آسمان هستم. من بالاتر از همه چیز هستم. تو نمیتوانی من را شکست بدهی.» اما پسر میدانست که او برنده خواهد شد.
وقتی مسابقه شروع شد، پسر به جلو دوید. آسمان شروع به باریدن روی تپه کرد. اما آبچالها در آنجا تشکیل نشد. وقتی باران روی تپه بارید، آب به پایین رفت.
آسمان باران را ادامه داد. آب به سمت پایین به رودخانه جریان یافت. وقتی پسر به بالای تپه رسید، رودخانه پر شد.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
The people began to celebrate. It was the highest level the river had ever been at before.
The Sky was angry. “A boy can’t beat me! I won’t fill your river,” it said. Now the boy laughed. “It doesn’t matter whether you want to fill it or not,” he said. “You already did.” The Sky looked at the full river.
“You tricked me,” it said. It asked the people, “Do you appreciate water now?”
“Yes,” they said. “We won’t waste it.”
That is how a lone boy saved his town and won the race for water.
مردم شروع به جشن گرفتن کردند. این بالاترین سطحی بود که رودخانه تا به حال داشته بود.
آسمان عصبانی شد. او گفت «یک پسر نمیتواند من را شکست دهد! من رودخانهتان را پر نمیکنم». حالا پسر خنديد. او گفت «این مهم نیست که شما میخواهید آن را پر کنید یا نه». «شما قبلاً انجام دادید.» آسمان به رودخانه پر نگاه کرد.
او گفت «تو من را فریب دادی». او از مردم پرسید، «آیا حالا آب را قدر میدانید؟»
آنها گفتند «بله». «ما آن را هدر نمیدهیم.»
این گونه یک پسر تنها شهرش را نجات داد و مسابقه برای آب را برد.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
پایان درس ۱۷ ✔️
🔄 میانبر به ابتدای درس ۱۷
eitaa.com/Essential_English_Words/3221
گروه چت و رفع اشکال
eitaa.com/joinchat/4007067660C53e1dcc71d
کانال دیگر ما
نکات کاربردی و اصطلاحات
@English_House