#short_story #unit24 #level2
داستان کوتاه
The Doctor’s Cure
James Fry was a fantastic doctor. His surgeries helped many disabled people overcome their injuries. He also wrote for a popular medical journal. James was very busy. His son, Steve, rarely saw him.
One day, James was walking and inspecting a patient’s file. There was water all over the floor. James slipped on the liquid and fell. He fell on a broken glass tube. He was hurt.
Steve came to visit him in the hospital. James said, “It will be tough for me to stay in bed. But I can hardly bend my legs.”
“Then let’s watch a movie.” Steve said. It made them laugh together.
Steve said, “I have to leave, but here’s some fiction to read.”
درمان دکتر
جیمز فرای یک دکتر فوق العاده بود. جراحیهای او به بسیاری از معلولین کمک کرد تا بر معلولیتهای خود غلبه کنند. او همچنین برای یک مجله پزشکی محبوب مینوشت. جیمز بسیار پرمشغله بود. پسرش، استیو، به ندرت او را میدید.
روزی، جیمز در حال راه رفتن و بررسی پرونده یک بیمار بود. تمام کف زمین را آب فرا گرفته بود. جیمز روی مایع لیز خورد و افتاد. او روی یک لوله شیشهای شکسته افتاد. او آسیب دید.
استیو به بیمارستان آمد تا او را ببیند. جیمز گفت: «برای من سخت است که در بستر بمانم. اما من به سختی میتوانم پاهایم را خم کنم.»
استیو گفت «پس بیا یک فیلم تماشا کنیم.» این باعث شد که آنها با هم بخندند.
استیو گفت: «من باید بروم، اما اینجا یک داستان تخیلی برای خواندن دارم.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
@Essential_English_WordsThe_Doctor’s_Cure.mp3
زمان:
حجم:
634K
James started to recall fun parts of life. He marveled at small things, like food. He was too busy to notice them before. “Steve,” he said, “you get more nutrients when you chew slowly. But I think it makes food taste better, too!”
Weeks later, James said, “Steve, I haven’t spent enough time with you. I regret this. Even my soul feels better when you visit. But I have spent sufficient time here. We should go home.”
Outside, there was a warm breeze. James watched a flag blow.
Finally, James said, “I’m not ready to work. I’m going to take a long bath. And then we’ll watch a movie together.”
جیمز شروع به به یاد آوردن قسمتهای سرگرمکننده زندگی کرد. او از چیزهای کوچک، مانند غذا، شگفتزده می شد. او قبلاً به دلیل مشغلههای زیاد، متوجه آنها نمیشد. او گفت «استیو» «وقتی آرامآرام غذا را بجوی، مواد مغذی بیشتری دریافت میکنی. اما فکر میکنم این کار باعث میشود غذا همچنین خوشمزهتر شود!»
چند هفته بعد، جیمز گفت: «استیو، من به اندازه کافی وقت با تو نگذراندهام. من از این موضوع پشیمان هستم. حتی روحم هم وقتی تو را میبینم، حس بهتری دارد. اما من به اندازه کافی اینجا وقت گذراندهام. ما باید به خانه برویم.»
بیرون، نسیمی گرم میوزید. جیمز تماشا کرد که پرچمی در حال وزیدن است.
سرانجام، جیمز گفت: «من آماده نیستم که کار کنم. من میخواهم یک حمام طولانی بگیرم. و بعد ما با هم یک فیلم تماشا میکنیم.»
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
پایان درس ۲۴✔️
🔄 میانبر به ابتدای درس ۲۴ سطح ۲
eitaa.com/Essential_English_Words/6107
🔄 میانبر به دروس سطح ۱
eitaa.com/Essential_English_Words/4875
گروه چت و رفع اشکال
eitaa.com/joinchat/4007067660C53e1dcc71d
اصطلاحات ، پادکست 👇
🌺 @English_House
#verb #unit25 #level2
admit [ədˈmɪt] v.
To admit something means to say that it is true.
→ I had to admit that I stole his idea.
تصدیق کردن ، اقرار کردن ، پذیرفتن
کلمه admit به چیزی به معنی گفتن این است که آن درست است.
→ من مجبور شدم اقرار کنم که ایده او را دزدیدم.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit25 #level2
bin [bin] n.
A bin is a container that holds things.
→ He put his trash in the bin.
سطل زباله
یک bin ظرفی است که چیزها را در خود نگه می دارد.
→ او زباله هایش را در سطل زباله انداخت.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit25 #level2
bowl [boul] n.
A bowl is a deep, round dish that holds food or liquid.
→ I ate a bowl of cereal for breakfast.
کاسه ، پیاله
کاسه ظرفی عمیق و گرد است که غذا یا مایعات را در خود نگه می دارد.
→ من برای صبحانه یک کاسه غلات (یک نوع غذای سریع و آسان برای صبحانه که معمولاً از دانههای فرآوریشدهی گیاهان مانند ذرت، گندم، یا جو ساخته شده و با شیر یا آب سرو میشود.) خوردم.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit25 #level2
cabin [ˈkæbɪn] n.
A cabin is a small house made of wood.
→ My grandfather owns a small cabin in the country.
کلبه ، اطاقک
یک cabin خانه کوچکی است که از چوب ساخته شده است.
→ پدربزرگم یک کلبه کوچک در حومه شهر دارد.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit25 #level2
cash [kæʃ] n.
Cash is money in the form of paper or coins.
→ I was able to save up enough cash to buy my mother a gift.
موجودی ، پول نقد
کلمه cash پول به شکل کاغذ یا سکه است.
→ من توانستم پول نقد کافی پس انداز کنم تا برای مادرم یک هدیه بخرم.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit25 #level2
criminal [ˈkrɪmənl] n.
A criminal is a person who does something against the law.
→ The police made sure the criminal couldn’t move his hands.
مجرم ، بزهکار ،جنایتکار ، خاطی
یک criminal فردی است که کاری خلاف قانون انجام می دهد.
→ پلیس مطمئن شد که مجرم نتواند دست هایش را تکان دهد.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit25 #level2
dozen [ˈdʌzən] n.
A dozen is a group of twelve things.
→ Mom brought home a dozen donuts for us as a treat.
یه جین ، دوازده عدد، دوازده تا
یک dozen گروهی از دوازده چیز است.
→ مادر دوازده تا دونات برای ما به عنوان خوراکی به خانه آورد.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#adjective #unit25 #level2
elder [ˈeldər] adj.
An elder is a person who is older than the people around them.
→ Uncle Ray is my elder so I always try to be respectful.
بزرگتر ، ریش سفید ، ارشد، مسنتر
یک elder فردی است که از افراد اطرافش مسنتر است.
→ عمو ری بزرگتر من است، بنابراین همیشه سعی میکنم احترام او را حفظ کنم.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸